در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سیاوش عرفان درباره نمایش دیالکتیک: رحمان، دیالکتیک خود را در قالب زندگی آرمان افراسیابی و همسرش سارا نبوی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:38:07
رحمان، دیالکتیک خود را در قالب زندگی آرمان افراسیابی و همسرش سارا نبوی بیان می‌کند. طراحی دکور و فضای سالن به گونه‌ای است که تماشاگر را درست در میانه زندگی این دو قرار می‌دهد؛ گویی مخاطب سال‌ها شاهد زیست مشترک آن‌ها بوده است. چیدمان صحنه و نزدیکی بازیگران به تماشاگر، حسی از مشارکت و هم‌زمان دخالت در حریم خصوصی این زوج را ایجاد می‌کند.

این زوج به فضیلت‌هایی چون تعالی انسان، حقوق زنان و کمک به هم‌نوع باور دارند و این ارزش‌ها را در گفتار خود تبلیغ می‌کنند، اما در عمل آن‌ها را زندگی نمی‌کنند! این وضعیت یادآور مفهومی است که ژان‌پل سارتر از آن با عنوان «بدایمانی» یاد می‌کند.

بدایمانی یعنی گریختن از آزادی و مسئولیت خویش، از راه وانمود کردن به این‌که «چاره‌ای ندارم» یا «چیزی جز این نیستم». به نظر می‌رسد شخصیت آرمان افراسیابی با ارجاع به همین مفهوم سارتر، به خوبی ساخته و پرداخته شده است. رحمان در ایفای این نقش نیز باورپذیر ظاهر می‌شود و توانسته تناقض درونی این شخصیت را به شکلی ملموس به تماشاگر ... دیدن ادامه ›› منتقل کند.

دیالکتیک رحمان، بیش و پیش از هر چیز، درباره زن و احساسات زنانه است. در این دیالکتیک، زنِ ایده‌آل، نه فمینیستی قدرتمند و شعارزده و نه مظلوم و منفعل است. بلکه زنی است با همه تناقض‌هایش؛ گاهی دوست دارد در چارچوب کلیشه‌ها ازدواج کند و گاهی نمی‌خواهد در هیچ چارچوبی با هیچ مردی وارد رابطه شود. زنی که می‌کوشد هم از طیف زنان روشن‌فکری که صرفاً بازگوی سخنان سیمون دوبوارند فاصله بگیرد و هم از زنانی که در سنت، صرفاً در موقعیت قربانی تعریف شده‌اند. او زنی است که با سکوتش سخن می‌گوید و فریادش را می‌توان در جذبه نگاهش خواند.

با وجود اینکه در این دیالکتیک تصویری زیبا و ظریف از زن و احساساتش ساخته می‌شود، به نظر می‌رسد یکی از پایه‌های این دیالکتیک دچار نقص است. در پایان نمایش، این پرسش برای من باقی ماند که «آیا می‌توان رابطه‌ای ساخت که عمیقاً متعهدانه باشد و در عین حال آزادی کامل زن و مرد را به رسمیت بشناسد؟» در این دیالکتیک، سارا نبوی آزادی خود را در چارچوب ازدواج با آرمان افراسیابی از دست داده و فردیتش به تدریج از بین رفته است. این پرسش مطرح می‌شود که «آیا او حق دارد رابطه‌اش را بر اساس انتخاب آزادانه و نه بر مبنای قراردادهای اجتماعی بازتعریف کند؟»

اگر دیالکتیک رحمان داعیه پرداختن به مسأله زن را دارد، انتظار می‌رفت به این پرسش‌ها پاسخی روشن یا دست‌کم افقی برای تأمل ارائه می‌داد؛ چیزی که من پس از دو بار تماشای این نمایش، نتوانستم آن را در ساختار دیالکتیکی اثر بیابم.

طراحی دکور، چیدمان صندلی‌ها و مخاطب قرار دادن تماشاگران توسط آرمان، به گونه‌ای است که مخاطب احساس می‌کند دقیقاً در مرکز زندگی آرمان و سارا قرار گرفته است. این ایده در ذات خود جذاب و قابل تأمل است. با این حال، در هر دو بار تماشای نمایش، زمانی که آرمان از من پرسید آیا در رابطه‌اش با سارا نشانی از بی‌مهری می‌بینم یا نه، یک بار پاسخ منفی دادم و بار دیگر پاسخ مثبت! اما در هر دو اجرا، آرمان دیالوگ از پیش تعیین شده خود را گفت و واکنش او تفاوتی نداشت. این تجربه این حس را ایجاد می‌کند که مشارکت تماشاگر بیش از آن‌که واقعی باشد، جنبه‌ای نمایشی و صوری دارد و پاسخ مخاطب تأثیری در روند اجرا نمی‌گذارد!

در پایان، از رحمان خوب‌زاده، مبینا کشاورز و صدف خاقان بابت این اجرای زیبا تشکر می‌کنم. با وجود نقدهایی که به این اثر دارم، کلیت آن را نمایشی شایسته، زیبا، تأثیرگذار و فاخر می‌دانم و تلاش گروه اجرایی را ارج می‌نهم. بی‌دلیل نیست این نمایش دور چهارم اجرای خود را سپری می‌کند.