به کتفشم حسابم نمیکنه.
...
گروه می گویند نباید تماشاگرا بخندن.تماشاگرا میگن نباید تماشاگرا بخندن.
آنهایی که خندیدند هم لابد باید بگویند ما نبودیم که میخندیدیم.
واقعیت اما این است.این نمایش برای خندیدن تماشاچیانش از هیچ چیز فروگذار نکرده
حتی از استعاره هایی مثل عبارت قبلی که ذکر آن رفت.
...
حالا باید پچپچه حضار را و خندیدن آنها را به پای خودشان گداشت یا برخورد گروه با این اثر؟
آیا این واکنش گروه بزرگی از مخاطبان برخاسته
... دیدن ادامه ››
از دل خجسته ایشان است یا تمهیدات کارگردان برای خندادن آنها؟
چه کسی میگوید خندیدن بد است؟؟هیچ کس!
حتی کسانی که میگویند خندیدن مغایر با بینش روشن فکرانه هستند هم نمیتوانند مطلقا بر حرف خود پافشاری کنند.(مگر آنکه ارسطویست های صرفی باشند که مباکشان باشد)
اما مسئله اینجاست که آیا نمایشنامه ای که انسان معاصر به جای رابینسون کروزوئه گداشته و بااینکه شاهکاری نمایشی نیست اما حرفی بس انسانی و کنون-دغدغه ای را مطرح میکند را باید به این سبک و سیاق اجرا کرد؟
این سبک و سیاقی که برای هر نمایشنامه ای از جعفر آقا از فرنگ برگشته تا مکبث قابل استفاده است.آیا مناسب این حرف ها هم بود؟
من خندیدم/به خوشمزه گی های بهرام افشاری خندیدم.و با فراغ بال خندیدم.اما دقیقا زمانی که در 5 دقیقه ی پایانی با فضاسازی منقلب شده نا گهانی و موزیک پرایزنر و آن فضای سنگین مواجه شدم ،از کارگردان نا امید شدم.ناامیدی که البته از اسب عصاری هم با من مانده بود.
---
گاهی باید برنامه ما مشخص باشد و با خواسته هامان همراستا.نه آنکه دومسیر متقاطع را با هم پیش ببریم وبخواهیم از هردو خط پایان اول رد بشویم.