در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی شادکام | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:28:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
غرب حقیقی
...
نویسنده:سم شپارد
کارگردان:مسعود قربانی
بازیگران:قاسم روشنایی
مسعود قربانی
علی شادکام
صفورا کاظم پور
علی عبدالرحیم این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش غرب حقیقی
نویسنده:سام شپارد
کارگردان:مسعود قربانی
بازیگران:قاسم روشنایی
مسعود قربانی
علی شادکام
صفورا کاظم پور

اجرای جشنواره تئاتر دانشگاهی
سه شنبه ۵ خرداد ساعت ۱۴ و ۱۶
مفتح-خ ورزنده-دانشگاه سینما تئاتر -پلاتو عروسکی
...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حالا که رفته ای
حالا که بر‌فراز تن سرزمین‌من
بالان آزرده ی خود را گشوده ای
حالا که جان باد به پرهات نشسته
حالا که با شتاب از این شاخه رفته ای
بدرود عشق من
بدرود بی وفا
حالا که در سفیدی این برف لعنتی
با رنگ کهنسالگی ام مشت بر دهان
حالا که با دهان گس غنچه ها شده ام
دست به گریبان
پس زودتر بپر
جانا شتاب کن
حالا که با وداع تلخ تو
جانم الو گرفت
آرام پر نزن٬
یک لحظه دل بکن.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به مناسک قطع دست در اسپوکین خوش آمدید.به اینجا که دستی از من قطع شده است٬به بهای آن دست٬از شما جانی جدا خواهم کرد؛کارمایکل چنین گفت.
مروین پاسخ اورا داد:انقدر برات سخت بوده!؟

...
سوالی که در ذهن من جرقه می زند این است!؟این خشونت ٬این حجم بزرگ از دست قطع شده٬خون٫تباهی روابط انسانی٬خواهش های فروخورده بشری٬زجر بی مفر از کجا بوجود آمده است!؟اولا.
دوما؛این همه باز چگونه این چنان با نسل من٬من متولد دهه های پس از ۵۷ همزیستی دارد!؟
سوما:چطور من و دیگران به نقطه ای از تحمل این زجر رسیده ایم که این دیدار از اثر هنری که این چنین تراژیک و نا انسانی است٬خنده دار و راحت و همذات پندارانه هضممان میشود‌!؟
پاسخ سوال اولم از خودم٬به تاریخیت مک دانا برمیگردد و اشتهای زیاد این روزهای ما برای ترجمه و خواندن و اجرا و همچنین دیدن ... دیدن ادامه ›› او.او که در بستری به ظاهر عمیقا متفاوت با ما قصه می سازد.به ظاهر اما بعید است که این نزدیکی و تلمیح وارگی اتفاقی باشد.
همانقدر که ممکن است انسان اروپایی مرفه قرنها پس از قرون وسطی چنین تجربه ای از خشونت دارا باشد٬من هم دارم.
من میخواهم مک دانا را درگاه خود تفسیر کنم و چه بسا به مقام تاویل دسترسی پیدا کنم.مثلا بی خود و بی جهت در مدرسه مورد تجاوز قرار گرفته ام.مثلا بی خود و بی جهت مورد ضرب و شتم بوده ام.مثلا بی خود و بی جهت معلمی مرا تنبیه میکرد و ساعت ها یک پا در هوا در راهرو مقابل بسیار دانش آموز مطاع امر رهبری-معلمی -ناظمی و این همان نظامی تحقیر و نشان داده شدم.مثلا به اجبار دو سال از عمرم را و به اجبار و بی اختیار و به اجبار .سرباز پاسدار پرچمی بودم که نابرابر-نابرادر برچسب فعال دار مرا در آغوش کشیده و مرا پس زده.من کارمایکل را می شناسم.من کارمایکلم
پاسخ من به سوال دومم ٬این که چطور با این خشونت همزیستی دارم!؟را در سولو لوگی از مروین این جوان همذات پندار خواه در جستجوی زیبایی شنیده ام.بیزاری من از عقل که کارم را به جنون کشانده.از محاسبه.از انسان بودن ٬از نظام ها و استانده های محاصره کننده ام.از دستورها.از قتل عام دسته جمعی در کلاس درس میترسم من.مثل تو برادرم.مروین من هم مثل تو برای آن گیبون اسیر در قفس گریه میکنم.تو ای مروین جان که میخواهم نام خانوادگی ات دریدا باشد.که مثل من و دریدا از این همه مرزها متنفری.از خوب-بد.از زیبا-زشت.از دوست معمولی-دوست واقعی و تمام نظام های دو انگار برساخته ی دیگر این جهان قانون ساز.
من و تو در یک جهان زیست میکنیم مروین.من و تو یکی هستیم.
پاسخ سومین سوال من اما آرزو داشتم نه بود.آرزو داشتم من و دیگران در سالن انتظامی با شما دو مغلوب جهان تراژیک این متن همصدا نعره بزنیم.با نوای هتفیلد آتش بازی کنیم.آنارشیست هایی بشویم که دوست داریم بودیم.اما چه کنیم که در گلو خفه ایم.ما به همدیگر می خندیم.آزار می بینیم و چون عیسی مسیح قربانی هستیم.ما بیشتر از ملت او مخاطب مک دانا هستیم.ما چلاق ها و دست قطع شده ها و ملکه های روسوخته ی زیبایی...
به احترام بازیگران بی نظیر این نمایش ٬
وحید راد و نادر فلاح
امین طباطبایی و ندا جبراییلی
دانیال خجسته و همه عوامل شریف این اجرا.
ریچارد شکنر در در نظریه اجرای نمایش را به یک دیاگرام چهار سطحی تجزیه می کند ، که سطح اول آن نمایشنامه ، سطح دوم نسخه اجرایی، سطح سوم تئاتر و سطح چهارم و نهایی اجراست که شامل تئاتر و تماشاگران و ارتباط بین این دو است. تئاتر اپیک (حماسی) و کارهای تحقیقی برتولت برشت حول همین مرز بین سطوح سوم و چهارم و ارتباط بین تماشگران و اثر مطرح شده است. تحقیقاتی که تعزیه ایرانی را هم با همین دیدگاه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

در نمایش«تعبیر یک رویا» مخاطب با یک تعزیه ،تمرین و حواشی آن –که لزوما فضای تعزیتی ندارند و در زمان هایی بسیار فرحبخش و کمیک می شوند- و قصه زندگی شبیه خوانان و مخاطبان این تعزیه روبرو می شود. شبیه خوان هایی که با دانش از قصه آدم های شان به لباس شمری و امام حسینی در می آیند و در وضعیتی بحرانی و کنش برانگیز در جریان درام قرار می گیرند. این رویارویی و وضعیت زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد که تضادهایی بین آدم های قصه و شبیه های شان و همچنین تقابل هایی بین بانیان مجلس تعزیه با شخصیت های شان (به عنوان مثال خان با بازی اتابک نادری در لباس معین البکایی)در نمایشنامه نگاشته می شود. این برخورد مخاطب با تعزیه به عنوان یک برخاست از واقعیت که به نمایشی بودن آن آگاهی دارد،وقتی در بدنه درام جدیدی قرار می گیرد، مواجهه او با قصه و درجه تاویل را یک مرتبه افزایش می دهد که این نقطه نظر در متن در کنار عوامل دیگر اجرایی چون صحنه میدان گونه اش درون تالار قشقایی و ... در کنار هم بسته مناسبی را برای تماشاگر نمایش ایرانی تهیه دیده است.
یادداشت خوبی بود دوست گرامی استفاده بردم. فقط احیاناً منظورتان از «بستۀ مناسب» همان «بستر مناسب» نبوده است؟
۲۴ مهر ۱۳۹۲
ممنون.خیر دقیقا منظورم بستهیا پکیج مناسبه

۲۵ مهر ۱۳۹۲
آهان. ممنون.
۲۵ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقای حسین سنا پور
این تئاتر شما نیست،نبینیدش.

قصه گوی پرطرفدار و پر شاگردامروز داستان نویسی ما

ای کاش شما (آنطور که میدانم و حدس نمیزنم)انقدر مدرنیستی جهان امروز را نگاه نکنید.
ای کاش شما مثل زمانی که در جوانی دست به قلم بودید و با گذشت زمان نویسنده ی پرفروش عصر ماشدید و انبوهی جوانان قصه پرداز متولد کردید ،در این همه مدت،میتوانستید جهانِ به غیر از آنچه در وحدت و تمرکز دیدگاه مدرنیستی_تان وجود دارد ... دیدن ادامه ›› را هم بنگرید.
حتما و اصلا که خرده روایت هایی در کنار هم حول موضوعی واحد میتوانند تفارق معنایی داشته باشند آنگونه که جهان به مثابه امر گسترده حاوی همه است.حتما نگاه های متفاوت به یک موضوع میتوانند در کنار هم زنده بشوند و حیات داشته باشند و قرار بر این نبوده و نیست که همه جهان و مافیها یک اسلوب را مد نظر داشته باشند و دگر را نابود کنند.که اگر اینگونه بود انسان برج بابل را نیمه کاره رها نمیکرد و به عرش خدایی میرسید و یقه خدا را هم میگرفت،آنچه که لابد فانتری همه مدرنیست هایی که جهان را از عدسی عینک خودشان (که مال بعضیشان چرک سر و رویش را بی امان گرفته)می بینند.

روایت پسا مدرن ،آنچه سجاد افشاریان ""شوالیه تئاتر امروز"" از بازخوانش متون ننه دلاور و بیرون پشت در بدست میدهد ،و از خرده قصه هایی که از درون این دو ابرمتن بیرون کشیده و به هم آشنا کرده ،در قالب تئاتر کم نظیر ی که از تابلو های زیبا(مناسب ترین صفتی که میتوانم به آن چه دیده ام نسبت دهم،مسلما و قطعا با تئاتر قصه گوی مد نظر شما منطبق نیست.

بله ،این تئاتر برای خیلی ها نیست.

ولی بهترین نمایش من یک نفر است.من یک نفر (هر کس بخواند خودش را) میتوانم در این جا از کاری که لذت برده ام تعریف تمجید و تقدیر کنم.من یک نفرم،کوچکم و صدایم به اندازه خیلی های دیگر کوتاه است.
اما من وجود دارم،من یک دگرم که با شما و استانداردی که میخواهید بسازید از مخاطبان همه رشته های هنری جدا شده است.و البته من میدانم که شاید در این دوست داشتن تنها باشم و شاید نباشم.اما صدای خودم هستم نه بیشتر.

در خصوص روایت،پیوستگی یا گسستگی،خطی یا غیر خطی،ساخت مندی به هرنوعی،و روابط عرضی و طولی به هر حدی تنها کیفیات روایت را وصف میکنند و نه عدم یا وجود آن را.

سجاد افشاریان شاعر است.و این اثر او شعری است در مرثیه بگمان جوانی که پشت در مانده،ننه،و فرزندانش و ما.

مایی که پشت در مانده ایم،و خود شما،اما میخواهید یک نفر بیاید و در"" یک پکیج آموزشی مدرنیستی عاشقانه شهری "" بگوید نه،نگران نباشید در شاید باز شود!

آقای سناپور این تئاتر شما نیست.نبینیدش
به کتفشم حسابم نمیکنه.
...
گروه می گویند نباید تماشاگرا بخندن.تماشاگرا میگن نباید تماشاگرا بخندن.
آنهایی که خندیدند هم لابد باید بگویند ما نبودیم که میخندیدیم.
واقعیت اما این است.این نمایش برای خندیدن تماشاچیانش از هیچ چیز فروگذار نکرده
حتی از استعاره هایی مثل عبارت قبلی که ذکر آن رفت.
...
حالا باید پچپچه حضار را و خندیدن آنها را به پای خودشان گداشت یا برخورد گروه با این اثر؟
آیا این واکنش گروه بزرگی از مخاطبان برخاسته ... دیدن ادامه ›› از دل خجسته ایشان است یا تمهیدات کارگردان برای خندادن آنها؟
چه کسی میگوید خندیدن بد است؟؟هیچ کس!
حتی کسانی که میگویند خندیدن مغایر با بینش روشن فکرانه هستند هم نمیتوانند مطلقا بر حرف خود پافشاری کنند.(مگر آنکه ارسطویست های صرفی باشند که مباکشان باشد)
اما مسئله اینجاست که آیا نمایشنامه ای که انسان معاصر به جای رابینسون کروزوئه گداشته و بااینکه شاهکاری نمایشی نیست اما حرفی بس انسانی و کنون-دغدغه ای را مطرح میکند را باید به این سبک و سیاق اجرا کرد؟
این سبک و سیاقی که برای هر نمایشنامه ای از جعفر آقا از فرنگ برگشته تا مکبث قابل استفاده است.آیا مناسب این حرف ها هم بود؟
من خندیدم/به خوشمزه گی های بهرام افشاری خندیدم.و با فراغ بال خندیدم.اما دقیقا زمانی که در 5 دقیقه ی پایانی با فضاسازی منقلب شده نا گهانی و موزیک پرایزنر و آن فضای سنگین مواجه شدم ،از کارگردان نا امید شدم.ناامیدی که البته از اسب عصاری هم با من مانده بود.
---
گاهی باید برنامه ما مشخص باشد و با خواسته هامان همراستا.نه آنکه دومسیر متقاطع را با هم پیش ببریم وبخواهیم از هردو خط پایان اول رد بشویم.
در کمال احترام به کلیه دوستان، استنباط من این هست که دوستانی که قائل به طنز نبودن این نمایش هستن، یا برداشتشون از داستان اصلی رابینسون کروزوئه رو به این نمایش تحمیل می کنن، یا سلیقه آن ها این طنز را خنده دار و خوشایند تلقی نمی کنه و یا از لحاظ روانی افسرده هستن.
۰۵ مرداد ۱۳۹۲
البته مسئله آنجا گره می خورد که بشنویم گروه اجرایی هم می گویند این نمایش طنز نیست.
۰۵ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پروژه پست مدرن
«پروانه های غمـــگین من در یـــکروز بهاری»

یک کافه،یک منوی عجیب ، پذیرایی عجیب.شما میتوانید کمی شکسپیر سفارش بدهید و کمی هم بکت.تا برایتان اجرا شوند.
اولین اتفاق که در این تجربه به قول گروه (متفاوت) دست میدهد،شکست مناسبات رایج بین تماشاگر- بازیگر است.حق انتخاب برای سفارش نمایش!

به لحاظ نظری:

آزادی ارمغان این پروژه برای تماشاگر آن است.پروژه ای که به عنوان یک فرآیند پست مدرن نظام های دوانگار تماشاگر-بازیگر ،صندلی-سن و مجری ... دیدن ادامه ›› –مخاطب را هدف گرفته است.محدودیت جنسی مخاطب در بعضی اجراها یادآور این گونه نظامی با حدود است که تماشاگر را با انتخابی غیر قابل حصول مواجه میکند.نمونه ای که به خوبی به عنوان مثالی برای نقد آنچه که هست آورده شده.کما اینکه در نقد هر مقوله ای لاجرم از ذکر خود مقوله هستیم.این مسئله که تئاتر پست مدرن چیست و کدام است و معیار های آن چیست،نه موضوع این نگاشته است و نه در حوصله آن.بلکه کلیت ماهوی این مجموعه مورد بحث است که شاخصه های مهم آن پارادایم در آن برشمرده میشود.

تماشاگر با ورود به کافه با ویترها و دربان و صندوق دار و کافه من که تمام و کمال مجری هستند روبرو می شود.(ای کاش ممکن میشد که فرآیند تهیه بلیت هم ازبین میرفت و برساخت بلیت خریدن هم جایگزینی چون حساب کتاب سرمیز یا پای صندوق داشت تا شکست در« مناسبات دیدت یک تئانتر در یک تالار » 100 درصدی باشد که مسلماً عدم امکان آن بررسی شده بوده)این ها بستر پروژه را تشکیل میدهند و سفارش ها! کیفیت بسیار جالب دیگر به لحاظ نظری دارند.تکثر و تمرکز زدایی.
هیچ کدام از نمایش ها( با این که منو مشتمل بر اشتها آور ها ،منوی ویژه و الخ است)،بر دیگری برتری ندارد.هیچکدام اصلی نیستند و دیگرها فرعی.هیچکدام متن نیستند و دیگر ها حاشیه ای بر آنها.محوریتی وجود ندارد مگر یک فضای کلی که همان بستر کافه ای پروژه است و آثار همگی در سطحی یکسان رابطه ای عرضی با هم دارند.نمایشی با چنین عرضی،به قطع کابوس مدرنیست ها و کلاسیسیست هایی است که متونشان در همین بستر بازخوانی شده است.که همین بازخوانی که در تعدادی از آثار به بررسی اجمالی از آنها خواهم پرداخت از دیگر خواص نظری این پروژه است.زیست بوم های نمایش های مختلف بر خلاف اهداف اولیه بعضی از متون (به خصوص مدرنیستی ها) یعنی همه یکسان انگاری بشر و جهان شهری ،حرکتی است در جهت هویت بخشی به خرده فرهنگ ها،که با لهجه ها و گویش های مختلف ممکن به حضور شده اند.طنز هجو گونه اکثریت نمایش-سفارش ها علاوه بر ایجاد جذابیتی که تاریخ نمایش از آن بهره برداری کرده است،شاید لگدی دیگر بر گرده هنر مدرنیستی است که مورد توجه وی‍ژه نویسنده اثر بوده است.

اجرا:

پروژه در عین حال یک تاریخیت از شیوه های اجرایی نمایشی و هم تاریخ درام را ارائه می دهد.
به عنوان مثال:

*نمایش رنج:در بازخوانی ((لیر شاه))،فرآیند رنج آور میان بازیگرانی که رنج های شاه و دلقک را به مثابه ی رقص و بازی و در انتها عزاداری اجرا میکنند،به همراهی مانوتیسم و موسیقی که مضاعف بر آن می شوند ،در پی انتقال رنج به تماشاچی برمیآیند.

*سیلورمن(دربان عاشق پیشه) در فضا عمومی کافه،اجرای مجرد خود را پی میگیرد .حال آنکه تضادی را میان رنگ نقره ای فلز ی خود(شاید حاکی از شی شدگی) و اظهار علاقه ی بی وقفه اش به تمام تماشاچیان مونث ارائه میدهد.

*نمایش رادیویی که آن را به دوبخش تقسیم میکنم.بخش اول اجرای کافه میان راه سم شپرد است.با این کیفیت که تصویری بی فاصله از صداپیشگی در مقابل تماشاگر ارائه میشود که خلاقیت بازیگران در هر چه محرک بودن آن شایسته بود و بخش دوم که ارتباطی کاملا زنده بین بازیگر – تماشاگر برقرار میشود با این تفاوت از تجربیات معمول این چنینی که کنش ها از تماشاگر صادر میشود.

*مستاجر جدید با اجرای خوب بازیگر آن و با بسط فرآیند نمایشی به محیط اجرا و بهره گیری از نشانه های ظریف موسیو و خانواده رجبی برای تماشاگری که خواهان خوانشی تاریخی از مکان باشد سفارش ویژه ای خواهد بود و البته نه برای مخاطبی که یونسکو را به همان سیاق مدرنیستی اش بخواند.که چه بسا سهم افشاریان در این اثر بیش از یونسکو است.(اگر نگوییم بازنوشت)

*بررسی نظام های دانشگاهی نوشته ی وودی آلن را باید به معنای ما هو پسا مدرن یاد کرد.از آن سو که به نقد و تمسخر نظام های دانشگاهی،نظام های آموزشی،ریاضیات فلسفه روانشناسی و اصولا علم و همه تلاشهای بشریت مدرن می پردازد و آنها را به زبان طنز هجو آلود خود ناچیز میشمرد.انتخاب نام کناری از یک ترانه کوچه بازاری ،نشانگر تسلط دراماتورژ اثر و جنس شوخی های آن است که نه صرفا یک شوخی بامزه که همراستا با مبانی نظری است.از این جزئیات میتوان فراوان در جای جای نمایش ها یافت.
*تراژدی بازیگر علیرغم میل خود یک از خود ماست درگیر خرده فرمایش های زن و بچه و همسایه و فامیل و آشنا و غریبه و برای اینکه حتی بیشتر یکی از ما باشد و از خودمان هم با ما صمیمی تر باشد ،اهل یزد و ساکن تهران شده است و کاملا در اکنون زندگی میکند.یک وودویل کاملا یزدی!

*دوره گرد یان فوسه تداعی گر فارغ التحصیل ها رشته موسیقی دانشگاه خودم بودند.حکایت موزیکالی از بخش از جامعه ما که آشفته حال راه و رسم چراغ های سبز و قرمز را نفهمیده اند.

و نقالی سنتی و مدرن،دیگر وود ویل ها،روایت نوستالژیک جودی ابوت و جرویس پندلتون(با آرزوی سلامتی برای بازیگر جودی)،نمایش عروسک توتلی پوتلی و ... که هر کدام به شکلی در خدمت اهداف نظری و یا تاریخیت گونه های نمایشی هستند و در عین حال به مذاق گروه های مختلف تماشاگران کارگر می افتند.

تاویل در پسا مدرنیسم،اتکا به مخاطب بیشتری دارد تا اثر.من فقط دریافت خودم یا شاید درصدی از مخاطبان این مجموعه را بازگو کرده ام که چه بسا نزدیک با اندیشه گروه مجری هم نباشد.از اهم کیفیات این مجموعه همین امکان تاویل و فراخی مسئله عنوان شده از مناظر مختلف است که نباید با ذکر عنوان سرگرمی entertainment برای آن بی ارزشش کرد و اگر اشتباهاً هم از سوی کسانی این چنین خطاب شود،نشانگر عدم وقوف بر پارادایم اثر و همان شیفتگی کهنه به القای معانی و مصدر پذیرفتن شدن است.
هنر هم سرآغاز هنرمند است و هم سرآغاز کار هنری. مارتین هیدگر
سپاس از نقد جامع و نسبتا کامل شما گرچه بیشتر دلم می خواست اندکی با ادبیات روان تر نگارش می شد تا بخش وسیع تری از مخاطبین نیز می توانستند آن را فهم و ادراک کنند.

۲۷ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من کمتر نویسنده ای دیده ام که در یک متن با این حجم و تراکم و این همه روایت ،هنوز منسجم بماند،طنز ویژه ی امضا دار خود را داشته باشد،این قدر مستند باشد و این همه نترسد.نترسد از این که متن فرو بیافتد.ترسی که بدنه درام فارسی را لرزانده است.بد هم لرزانده است.اما از این ترس اینجا خبری نیست.این جا نه از تکرار ملال آور زن و شوهر روشن فکر نما خبری هست،نه از بازخوانی های پیاله مند متون ژنده،نه از طبل های بزرگی که بخواهند ادای یونسکو و هاینر مولر را دربیاورند.این جا که سرزمین سجاد افشاریان است،یک جزیره تازه از آب درآمده است که از همه جزیره های دیگر سرسبزتر است.
شانس خواندن یا دیدن چند نمایشنامه از او ،در مضمونهای مختلف،روش های مختلف و ساختار مختلف تجربه ای زیبا و دوست داشتنی بود که باید بخاطرش از او تشکر کنم.
شاید سالن اصلی ارسباران انتخاب خوبی برای اجرا نباشد.شاید عمق ناچیز سن آن نفس کارگردان را بگیرد و جای حرکت بازیگران را محدود کند.اما میری با انتخاب تقریبا طیف خوبی از بازیگران مستعدش و با برخورد مستمر با نمایشنامه و امکانات آن رویهم رفته کارگردانی به جایی کرده است.
فکر کنم خیلی طرفدار سجاد افشاریان هستم.کار لدت بخشی است.و همیشه امیدوارانه است.