ریچارد شکنر در در نظریه اجرای نمایش را به یک دیاگرام چهار سطحی تجزیه می کند ، که سطح اول آن نمایشنامه ، سطح دوم نسخه اجرایی، سطح سوم تئاتر و سطح چهارم و نهایی اجراست که شامل تئاتر و تماشاگران و ارتباط بین این دو است. تئاتر اپیک (حماسی) و کارهای تحقیقی برتولت برشت حول همین مرز بین سطوح سوم و چهارم و ارتباط بین تماشگران و اثر مطرح شده است. تحقیقاتی که تعزیه ایرانی را هم با همین دیدگاه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
در نمایش«تعبیر یک رویا» مخاطب با یک تعزیه ،تمرین و حواشی آن –که لزوما فضای تعزیتی ندارند و در زمان هایی بسیار فرحبخش و کمیک می شوند- و قصه زندگی شبیه خوانان و مخاطبان این تعزیه روبرو می شود. شبیه خوان هایی که با دانش از قصه آدم های شان به لباس شمری و امام حسینی در می آیند و در وضعیتی بحرانی و کنش برانگیز در جریان درام قرار می گیرند. این رویارویی و وضعیت زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد که تضادهایی بین آدم های قصه و شبیه های شان و همچنین تقابل هایی بین بانیان مجلس تعزیه با شخصیت های شان (به عنوان مثال خان با بازی اتابک نادری در لباس معین البکایی)در نمایشنامه نگاشته می شود. این برخورد مخاطب با تعزیه به عنوان یک برخاست از واقعیت که به نمایشی بودن آن آگاهی دارد،وقتی در بدنه درام جدیدی قرار می گیرد، مواجهه او با قصه و درجه تاویل را یک مرتبه افزایش می دهد که این نقطه نظر در متن در کنار عوامل دیگر اجرایی چون صحنه میدان گونه اش درون تالار قشقایی و ... در کنار هم بسته مناسبی را برای تماشاگر نمایش ایرانی تهیه دیده است.