حالا که رفته ای
حالا که برفراز تن سرزمینمن
بالان آزرده ی خود را گشوده ای
حالا که جان باد به پرهات نشسته
حالا که با شتاب از این شاخه رفته ای
بدرود عشق من
بدرود بی وفا
حالا که در سفیدی این برف لعنتی
با رنگ کهنسالگی ام مشت بر دهان
حالا که با دهان گس غنچه ها شده ام
دست به گریبان
پس زودتر بپر
جانا شتاب کن
حالا که با وداع تلخ تو
جانم الو گرفت
آرام پر نزن٬
یک لحظه دل بکن.