در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال جواد دوزنده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:30:33
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هر از چند گاهی اخبار ایران رو بررسی می کنم سعی می کنم فعلن خیلی اینکارو نکنم نه بخاطر اینکه غربزده شده باشم بل بخاطر اینکه می خوام برای یادگیری زبان تا اونجایی که میشه در اتمسفر اینجا غرق بشم یاد بگیرم و باز به موطن عزیزم و اخبار خوب و بدش برگردم بگذریم
توی اخبار رویدادهای فرهنگی دو تا خبر دیدم که واقعن دلم تنگ شد از اینکه در تهران نیستم و نمی تونم توی اونا شرکت کنم یکی نمایشی از امیر رضا کوهستانی که بنظرم تنها فرصت تئاتری این یکسال اخیر برام می تونست باشه. کوهستانی رو من متاسفانه خیلی دیر شناختم و فقط تونستم دو سه تا از کارهاشو ببینم و چقدر حیف بنظرم تنها کسی هست که در حال حاضر تئاتر رو به معنای مدرن کلمه و صحیح کلمه اجرا می کنه یاد گفته آرتور رمبو در دیباچه کتاب حافظ عباس کیارستمی افتادم که گفته بود "باید مطلقن مدرن بود" و کوهستانی چه خوب ترجمان این جمله مهم و تاریخی هست. احترام برای دیگران هم قائل هستم عزیزانی چون محمد رحمانیان محمد یعقوبی دکتر رفیعی عزیز دکتر خاکی عزیز دکتر دلخواه عزیز جلال تهرانی که باز یه خورده حسابش جداست،هادی مرزبان افشین هاشمی که مزه نمایش عشق من حامد بهدادش بی نظیر بود فرهاد آییش و نهایتن یکی دونفر دیگه شاید. در مورد کوهستانی باید بگم که شاید خیلی نتونستم با کارهاش ارتباط برقرار کنم دلیلش رو هم میدونم سواد تئاتری من در اون حد نبوده ولی میدونم که بعداز دیدن کارهاش ذائقه تئاتری من خیلی ارتقا پیدا کرد و دیگه نمیتونستم به دیدن هر نمایشی برم چیز دیگه ای که در مورد اون میتونم بگم اینه که برام خیلی شبیه عباس نعلبندیان هستش آوانگارد و کاملن متفاوت با حال و هوای کاسبکارانه و گیرکرده در نوستالژی که متاسفانه ما ایرانی ها در تمام ابعاد زندگیمون بهش دچاریم و یک گیر تاریخی هستش امیدوارم امیر رضا کوهستانی عزیز حالا حالاها به سیر صعودی خودش ادامه بده. اتفاق دیگه ای که دلم براش تنگه ارکستر کر آوازی تهران ... دیدن ادامه ›› هستش
فضایی شاد و سرخوشانه و بدور از هرگونه قواعد رسمی و خشک جاری در موسیقی کلاسیک که البته به هیچ وجه مخالفش نیستم و اونو لازم میدونم ولی هر از چندگاهی نیاز هست سری هم به این حال وهوا زد و از اون لذت برد جای منو هم خالی کنید که من دستم از اون دنیا کوتاهه
mk، شکیبا و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من این اثر را پسندیدم با وجود ایرادتش
در وانفسای اجراهای تکراری این روزهای تئاتر کشورمان که با اسم پرطمطراق رپرتوار به خورد جماعت داده می شود
در زمانه ای که همه هر زیر پله و یا گاراژی را تبدیل به سالن نمایش کرده و با عنوان پرطمطراق تئاتر خصوصی و با قیمت های بلیت بالا به خورد خلق الله می دهند
در دوره ای که انگار تئاتر هم در بیراهه سراشیبی سینمای ملی مان افتاده و به ضرب و زور چهره های سینمایی و بلیت های گران آخرین نفس های مصنوعی خود را می کشد
دیدن این نمایش برایم مغتنم و مبارک است
چه با شناختی هم که از کارهای آقای خاکی دارم می دانم که او کیفیت را فدای کمیت نمی کند و در دام هیاهوهای این روزهای دنیای نمایش نمی افتد به کارنامه او که بنگریم فارغ از نمایش تراس که از نظر اجرا یک ضعف در کارهای ایشان حساب می شود ایشان همیشه بدنبال زدن حرفهای تازه در کارهایشان بوده اند و آشنا ساختن ما با نویسنده های کمتر شناخته شده
و اما در مورد این نمایش و طنز تلخ جاری در متن که تبدیل به مانیفستی روشنفکرانه و روشنگرانه برای زمانه امروز ... دیدن ادامه ›› ماست باید گفت صداییست که کمتر شنیده می شود و سخنیست که کمتر خریدار داخلی و خارجی دارد
با دوستی که نمایش را می دیدم گلایه از زمان طولانی شده نمایش داشت ولی من از این تمهید آشکار و هوشمندانه و استعاری کارگردان علیرغم خستگی ظاهری لذت بردم
کارگردان روی چیزی انگشت گذاشته بود که مصداق عینی برایمان دارد
مذاکره برای مذاکره انتظار پشت درهای بسته ، انتظار بازارهای اقتصادی برای کسب نتایج مذاکرات ، طولانی شدن مذاکرات و...
برای ما که سالهاست چشم به مذاکرات هسته ای و مذاکره برای توافق برای مذاکره دوخته ایم نشستن چند دقیقه بیشتر در سالن تاریک نمایش و با چاشنی مزه پرانی بازیگران خالی از لطف نیست
کلاهمان را به احترامتان برمی داریم آقای خاکی و امیدوارم همچنان در مسیری انتخابی خود گام بردارید و موفق باشید
شاهین نصیری و عمو فرهاد قصه ها این را خواندند
زهرا، فاطمه و مصطفی بیگ محمدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنظرم این کار در مقایسه با کارهای قبلی نویسنده و کارگردان محبوب تئاتر کشورمان نوعی عقب گرد و نمره منفی محسوب می شود خیلی نمی خواهم وارد مصادیق و اشارات مربوط به نقاط ضعف این نمایش بشوم ولی برای منی که مدتهاست کارهای آقای یعقوبی عزیز را در طی این مدت چند سال دنبال می کنم نمی توانم نارضایتیم را از کار اخیر پنهان کنم .
همچنان مشتاقانه به انتظار می نشینم تا نویسنده و کارگردان خوب تئاترمان به روزهای اوجش روزهای یک دقیقه سکوت روزهای زمستان 66 و به روزهای رقص کاغذ پاره ها بازگردد.
آرزو و نیما این را خواندند
sahar amini و سیدحمیدرضا ناصریان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده مسیحی این جهانی و فاقد هاله تقدس از هر کس که باشد چه آقای نریمانی و چه جووانی گوارسکی ایده ای بکر و جذاب است و یاد آور این شعر مولانا که
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
بهر حال باید تشکر کرد از هنرمندکشورمان که اقتباسی خوب با ایده ای که مصادیق آن در جای جای جامعه ما دیده می شود ساخته و پرداخته اما من همچنانم به سوالم که در مورد خشکسالی و دروغ پرداختم باز می گردم که چرا هنرمندان ما به اجراهای گذشته خود باز می گردند؟ آیا توان گذر کردن از آثار پر مخاطب را ندارند؟ آیا هنرمند توانسته از اثر خود جداشود دیگر به آن فکر نکند و در فکر خلق اثری جدید باشد؟ آیا باید نگران چشمه آفرینش و نوزایی نویسندگان و کارگردانان تئاترمان که اتفاقن خیلی هم دوستشان داریم باشیم؟ من مشتاقانه به دنبال دیدن نمایش های خیلی خوبتری نسبت به نمایش های خوبی چون دن کامیلو، خشکسالی و دروغ ،شکلک و ... هستم و به عنوان یک مخاطب تئاتر حاضر به عمل به هر وظیفه ای در این مورد اگر از دستم برآید هستم که نویسنده و کارگردان تئاتر این مملکت را عنوان مخاطب تئاتر در پروریدن و پرداختن به ایده های جذاب و بکر و منطبق با جامعه ایرانی یاری کنم
اما در ادامه این نمایش باید گفت بازیهای این نمایش اصلن یکدست نبود در این نمایش شما بازی بد متوسط خوب و عالی را در کنار هم می توانستی ببینی
موسیقی نمایش که رپرتواری از کارهای سینمایی است را نه زیبنده هنر تئاتر می بینم و نه در قامت نمایشهای کارگردان های خوب ... دیدن ادامه ›› حوزه تئاتر.
از هر منظر که بنگری چه در مورد حق کپی رایت که در مورد این یکی باید گفت برای مخاطب تئاتر که قطعن گرایشات متمدنانه و دموکراتیک بارزی دارد، باید نسبت به آن واکنش نشان دهد(باور کنید دموکراسی فقط به پای صندوق رای رفتن نیست بلکه احترام به حقوق دیگران هم در آن تعریف می شود) و چه از این منظر که موسیقی تئاتر یک مدیوم دم دستی نیست.
و طراحی نور و صحنه این نمایش به مراتب آبرومند تر از دو مورد قبلی
در هر صورت ایده این نمایش جذاب و البته روشنفکرانه است و امیدوارم روزی فرا رسد که اجرای ایرانی این اثر را به تماشا بنشینم و دیگران از روی دست ما بازنویسی و برداشت آزاد کنند
مصطفی بیگ محمدی این را خواند
احسان، بیتا نجاتی، بهرنگ و سین الف این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به همه بزرگان و اهالی تئاتر
مدتیست موضوعی ذهن منو مشغول کرده و اونم اینه که الان چند صباحیست که بعضی از اهالی تئاتر به دوباره سازی و تکرار نمایشهای قبلی خود دست زده و می زنند که تعدادشون هم کم نیست از محمد یعقوبی عزیز گرفته که دو نمایش زمستان 66 و خشکسالی و ... خود را مجدداً اجرا کرد که این یکی برای بار چندم بود تا همایون غنی زاده برای نمایش ددالوس و ایکاروس تا کیومرث مرادی برای شکلک تا حمیدرضا آذرنگ برای دولیتر در دولیتر صلح همینطور خدای کشتار علیرضا کوشک جلالی و نمیدونم بگید اگر این سیاهه ادامه داره
این موضوع از طرف این عزیزان به صور مختلف توضیح و یا شایدم توجیه شده مثلن فرصتی برای تماشاگری که این نمایشو از دست داده یا اینکه اجازه اجرای دیگر کارهام و نمایشنامه هام داده نمیشه و ...
یک وجه این موضوع برای بعضی افراد مثل من میتونه یه فرصت باشه که این نمایشهای موفقو از دست دادیم و میتونیم اونها رو ببینیم ولی واقعن قضیه به همینجا ختم میشه؟ شما این موضوعو چه شکلی می بینید؟ ایا این موضوع بنوعی تداعی کننده این حقیقت نیست که ما کم کم داریم بامشکل متن در نمایش مواجه میشیم ؟ آیا اون بلایی که درسینما بهش دچار شدیم و اون فقدان یا بحران فیلمنامه مناسب است بنوعی در حوزه تئاتر هم نمود پیداکرده؟ ایا امروزه و با وجود ویدیوی بعضی از این نمایش ها که کم کم داره فراگیر میشه دیگه امکانی برای از دست دادن نمایشی وجود داره؟ بحث میرایی نمایش که یکی از بارزترین وجوه و شایدم مهمترین شاخصه این هنر باشه این وسط چه شکلی پیدا می کنه؟
به شخصه اگر چه آدم بدبینی هستم ولی امیدوارم که نظریه ام خطا باشه؟ شما چی فکر می کنید بنظر شما این مورد نگران کننده است یا خیر و یا میشه از جنبه های دیگه از جمله مسایل اقتصادی سانسور و یا جنبه های دیگه بهش نگاه کرد سپاسگذار میشم اگه در این بحث کوچولو شرکت کنید.
pinar و بیتا نجاتی این را خواندند
شبــ ـنویس و پانته‌آ کبریایی این را دوست دارند
سلام و عرض ادب به شما جواد عزیز
در این باره گفتگوهایی جریان داره که نمی دونم مطالعه کردید یا نه که اتفاقا با یادداشت آقای یعقوبی در مسیر جالبی قرار گرفت.

درباره مساله متن با دغدغه شما موافقم و امیدوارم این جوری نشه. درباره فیلم تئاتر با شما مخالفم و به هیچ عنوان اون رو جایگزین اجرای تئاتر نمی دونم و این همون چیزیه که تئاتر رو از سینما و از همه هنرها به نظر من جدا می کنه.
۲۳ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خوبی بود هم بواسطه اشنایی بچه ها با تکنیکهای سایه بازی و استفاده از عروسکها توسط بازیگران که این یکی بنوعی فاصله گذاری را بخوبی به بچه ها یادآور می شود و هم بخاطر آشنایی بچه ها با اساطیر و قهرمانهای ملی که این یکی جاش در کتب درسی هم خیلی خالیست و این نمایش فرصتی است برای پوشش هر چند جزیی این نقیصه خوشبختانه اتفاقات خوب در زمینه کار کودک کم نیست فقط ای کاش بچه های شهرستانی هم از امکان دیدن نمایشهای خوب بهره مند می شدنددر کل من کار را مثبت ارزیابی کردم مثل تمام بچه هایی که پایان این نمایش راضی از سالن بیرون آمدند تنها ایراد از نظر من زمان کوتاه ان بود که با توجه به حوصله و طاقت بچه ها خیلی به این مورد نمی توان ایراد تلقی کرد ولی دیدم بچه هایی که هنوز دوست داشتند از صندلیهایشان جدا نشوند
علیرضا حاجی بشیر این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
1-فکر میکنم یکی ازاصلی ترین مشخصه های یک هنرمند مستقل بودن آن است هنرمند وامدار هیچکس نیست حتی دوستداران و طرفدارانش حتی اگر دوستدارانش اثری از او را ناخوشایند بیابند و کماکان به دنبال فرمول های امتحان پس داده و خوشایند قبلی او بگردند او نباید به دنبال ذائقه مخاطبانش برود چرا که وجه اصیل استقلال خود را زیر پا گذاشته است. یادم است زمانی که فیلم شیرین کیارستمی دیده شد منقدی معروف و طرفدار این کارگردان بشدت این اثر را زیر سوال برد چرا که معتقد بود کارگردانی که دربهترین کارهای قبلیش بدور از روایتگری و قصه پردازی بوده و هیچگاه از دوبله استفاده نکرده مرتکب گناهی نابخشودنی شده چرا که فرمولی را که منقد محترم به آن خو گرفته و عادت کرده بود را زیر پا گذاشته بود. ولی واقعیت این است که هنرمند بمفهوم مطلق خود اساسن دنباله رو کسی نیست بلکه آنها هستند که با آثار خود جامعه و ذائقه آنها را به دنبال خود می کشند و ارتقا می دهند و نه برعکس
2- باید دانست که هر هنرمندی دارای دوره شکوفایی و زایش است ولی این دوره همیشگی نیست این دوره ها را باید شناخت و درک کرد چرا که ممکن است دوره های کاری دیگر هنرمند از راه برسد زمانهایی که دغدغه های هنرمند تغییر می کند و یا بالا رفتن سن در او تغییراتی پدید می آورد و چیزهایی می بیند که قبلن نمی دید و برعکس .
مثالهایی از این دست فراوان است اگر بخواهم به ساده ترین و دم دستی ترین مثال بسنده کنم اشاره می کنم به داریوش مهرجویی و آثاری از قبیل هامون، پری، سارا، بانو و درخت گلابی در مقایسه با دیگر آثارش که به زعم اکثر کارشناسان در زمره دوران طلایی این هنرمند محسوب می شوند.
3- ممکن است هنرمندی یک موتیفی را بشناسد و مدام بخواهد آن را تکرار کند بنظر این امر خیلی ایرادی ندارد چرا که کارهای هنری بسیاری در اثر کنار ... دیدن ادامه ›› هم قراردادن موتیفهای تکراری منجر به خلق آثار ماندگار شده است. نمونه بارز آن در موسیقی می تواند بولرو اثرموریس راول باشد که هنرمند با تکرار یک موتیف خاص شاهکاری بی بدیل خلق کرده است.ازمثال های دیگر این موضوع در سینما می توان به تکرار مضامین اجتماعی در کارهای کن لوچ اشاره کرد که اگر چه تمام ساخته های این فیلمساز جذاب و قوی هستند به مضمون همیشگی خود وفادار است و به شیوه های مختلف آن را در فیلمهای خود تکرار می کند با اینحال به ورطه تکرار و ملال آوری نمی افتد. ولی مهم روش پرداخت چنین امر خطیری است چراکه عدم دقت در پرداختن امری ممکن است به تکرار خود هنرمند منجر شود که امری درخور نخواهد بود مثال از این دست فراوان است و نمونه وطنی آن در سینمای ایران هم موجود است.
4- هنرمند نیازمند اعتماد مخاطب خود است بویژه اگر با هنرمندی پیشرو سرو کار داریم. در جامعه ای که در آشفته بازار ابزار و ادوات الکترونیک و لوازمی همچون موبایل و تبلت به هر کس و ناکسی با یا بدون گارانتی اعتماد می کنیم و از دستفروش و نمایندگی مثلن رسمی خرید می کنیم آنقدر که مازاد بر نیاز خود خرید می کنیم و سرتا پای خود را مجهز می کنیم و بی حساب خرج می کنیم اعتماد کردن به اثر یک هنرمند شناخت شده و مورد قبول حتی اگر آن اثر را نفهمیم نباید منجر به طرد و یا زیر سئوال بردن او شود شاید دانسته های ما کافی نبوده شاید برای فهم اثر باید بیشتر فکر کرد یا باید صبر کرد تا دانسته شود یکی از اصلی ترین مشخصه های هنرهایی چون نمایش به کار گرفتن قوه تفکر و تعقل این مهمترین مزیت انسان بر حیوان است.
با این مقدمه خواستم به توصیف نمایش سالگشتگی برسم برای فهمیدن این اثر امیررضا کوهستانی به این پیش نیازها هم علاوه بر موارد بالا نیاز داریم این موارد لازمند ولی کافی نیستند: شناختن هنرمند بعنوان مهمترین کارگردان پیشرو تئاترحال حاضر کشور، دغدغه های غالب هنرمند بدون ایجاد توقع یا پیش زمینه ذهنی و آگاهی از افسانه اورفه و اوریدیس(در این مورد خاص).
همانطور که گفتم اینها لازمند ولی بهیچوجه کافی نیستند چرا که ممکن است به فهم کامل اثر نینجامد.
خیلی ها متاسفانه با پیش زمینه ذهنی دیوار چهارم یعنی کار قبلی به استقبال این اثر آمده بودند و چون آن را مشابه فرمول قبلی ندیده بودند سر خورده شده بودند خیلی ها با ندانستن دغدغه های غالب هنرمند و یا بطور کلی نفهمیدن کل موضوع به قضاوت نشسته بودند دیگری معتقد بود که کارگردان در حال تکرار کردن خود است و این اثر شاخصی بحساب نمی آید.
به اعتقاد شخصی اگرچه به فهم کامل تمامی زوایای این اثر نائل نشدم ولی این اجازه را بخود نمی دهم که برچسب نامناسبی نصیب این کار کنم آثار زیادی سراغ داریم که در زمان خود شناخته نشدند ولی بعدها مورد تقدیر قرار گرفته اند . من اما خیلی راحت به اثر کارگردان آوانگارد نمایش کشورمان احترام می گذارم و سعی می کنم وسعت دانسته های خود را آنقدر فراخ تر کنم تا بتوانم به زوایای پنهان آثار این هنرمند ارزشمند دست یابم و به داشتن چنین هنرمندی در ایران عزیز خود ببالم.
جایی خواندم که ایشان از هنوز کاربردی بودن پیام بعضی آثارش در حال حاضر اظهار تاسف کرده بود و گفته بود ناراحت است که فلان اثر که دغدغه مثلن سال هشتادوپنج یا سال نود برای من یا جامعه من بوده هنوز هم به قوت خود باقی است. من اما در این مورد به ایشان حق نمی دهم و تقصیر را متوجه ایشان نمی دانم که بخواهد تاسف بخورد ایشان گناهی ندارند. مگر مرغ سحر ملک الشعرای بهار که هنوز حدیث نفس جامعه ایرانی است بعد از گذشت سالها باعث تاسف کسی شده است. مگر تاثیر کلام لسان الغیب بعد از صدها سال و کاربردی بودن الفاضی همچون زهد و ریا و خرقه تزویر و ... باعث تاثر ایشان یا بازماندگان این شاعر محترم شده است.
تاسف البته باید کسانی بخورند و جامعه ای باید متاسف باشد که پیام اثر هنرمند را درک نکردند، سعی در تغییر و تصفیه و پالودن خود از زشتی ها و پلیدی هایی نکردند که هنرمند در آینه آثار خود به جامعه نشان داد ولی آنها التفاتی نکردند.
دیدن این اثر را به تمامی مخاطبان جدی تئاتر و سینما بطور اخص و اهالی هنر بطور اعم توصیه می کنم.
به دلایل متعدد نمایش خوبی بود هم بخاطر ایده و موضوع که تا حدودی جنبه مارکسیسم سوسیالیسم در آن دیده می شد که البته این پیام برای من خیلی هم محترم است و هم بخاطر فرم اثر که کمتر با چنین ژانری در نمایش های امروزینمان مواجه هستیم و بیشتر آثار در تئاتر امروز ما دارد بهم شبیه می شود، اتفاقی که در سینمای ما افتاده و امیدواریم که در تئاتر رخ ندهد.
ولی فکر میکنم که این اثر از ممیزی و جرح و تعدیل های آن بی نصیب نمانده هم بخاطر مدت اجرا و هم بعضی صحنه ها که حداقل به زعم من نامفهوم جلوه می کرد ولی صحنه پردازی خوب و تلاش بازیگران قابل تقدیر بود.
نمایش در را جمعه دیدم بجز حواشی اثر که بیشتر مربوط به محل اجرای نمایش بود و کمی آزاردهنده از جمله نداشتن محلی برای انتظار مراجعین مشکلات داخل سالن مثل حضور ستونها که مانع دید بیننده میشد و... کلیت اثر قابل قبول و پذیرفتنی بود حداقل این امیدواری نزد مشتاقان تئاتر ایجاد می شود که در آینده از این کارگردان و نویسنده و احتمالن بازیگران بیشتر خواهیم شنید. ایده مهاجرت و دغدغه های و دلمشغولیها و تردیدهای آن حداقل برای من که با این موضوع مدتیست دست به گریبانم آشنا و قابل باور بود برای هرکس دیگری هم فکر میکنم می تواند این پتانسیل را داشته باشد و نویسنده و بازیگران هم توانسته بودند این اضطراب و دل نگرانی را بازآفرینی کنند ولی بنظرم ایده آقای گل بهاری اگرچه ایده بکری بود ولی بخوبی در تاروپود اثر جانیفتاده بود. خیلی دوست داشتم بدانم نویسنده چقدر در مورد این کاراکتر با خودش کلنجار رفته و سعی در باور پذیربودن آن کرده و برای آن وقت گذاشته ولی بهرروی این ایده نه تنها خام باقی مانده بلکه به کلیت اثر هم لطمه وارد آورده. شاید میشد به صورت دیگری این کاراکتر را در اثر گنجاند مثلن من خیلی به ایده تصادف یا درهم تنیدن داستانک های کل این مجموعه و ارتباط غیرمستقیم آنها با یکدیگر تقریبن شبیه آنچه که در فیلم 21 گرم دیدیم ویا حتی شبیه سه گانه رنگی کیشلوفسکی فکر کردم. به این فکر کردم که میشد بنوعی این روایت را هم گنجاند، علاوه بر تردید در اجرای تصمیم مهاجرت، که اگر ما از این دیار فرار می کنیم شاید بنوعی از خودمان فرار می کنیم و یا اینکه در فراری دادن دیگرانی که در حال مهاجرت هستند من مهاجر هم دخیلم طبق همان بیت شریفه که می فرماید:
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید گفتا زکه نالیم که از ماست که برماست
در کل پشیمانی بابت آنچه که دیدم نداشتم بازیها یکدست و خوب بود و بابت این امر زحمت کشیده بودند کارگردانی اگرچه قابل قبول بود ولی فکر میکنم اگر از ایده ویدئوپروژکشن در بعضی صحنه ها مثلن صحنه های داخلی فرودگاه یا نشان دادن تابلو ساعت حرکت هواپیماها استفاده میشد بد نبود اگرچه نسبت به استفاده ... دیدن ادامه ›› بیش از اندازه از این عناصر در تئاتر چندان اعتقادی ندارم.
فکر میکنم آنچه که دراین سالن و همچنین در سالن کوچک تالار مولوی و نمایش نان در حال رخ دادن است همان چیزی است که ما جماعت تئاتری در نمایش های اسمی با بازیگران نامدار و سالن های معروف با بلیت های گران قیمت دنبالش می گردیم و باز هم شعر شریفه سالها دل طلب جام جم از ما میکرد و الی آخر.
یک نکته هم فکر منو مشغول کرده و اون اینه که با توجه به اجرای این اثر در ینگه دنیا و موسیقی اثر که مربوط به فیلیپ گلس می باشد آیا از نظر اجرای قوانین کپی رایت مشکلی پیش نخواهد آمد آخه اینجا ایرانه و این مسائل حل شده است! اونور آب شاید از این خبرا نباشه حیف نیست با امتیازات اینچنینی باز هم مصمیم که مام میهن رو ترک کنیم؟
جناب آقای جواد دوزنده
ممنون بابت نقد هوشمندانه و کلام دلنشینتون. در مورد برداشت کلی شما از نمایش باید بگم برای ما خیلی زیبا و دوست داشتنی بود.
در خصوص آقای گل بهاری : چیزی که مد نظر گروه ما بود ایجاد یک تاش کوچک در ذهن مخاطب بود، گل بهاری به نوعی، نمادی از انتظاری و امیدیست که در نامیدی همواره همراه ما هست و گویی قرار بر این است که همیشه همراه ما بماند، گاهی گل بهاری است و گاهی... حالا اگر این مفاهیم درست منتقل نشده حتما ایراد از ما بوده و سعی در رفع نواقص خواهیم کرد.
در خصوص استفاده از تصاویر پروجکشن باید بگم متاسفانه ارتفاع سقف سالن این امکان را به ما نمیداد، اما در اصل اثر استفاده از تصاویر ... دیدن ادامه ›› به شکلی خاص مد نظر هست.
در خصوص کپی رایت که حق با شماست و ای کاش ما هم به این قانون جهانی می پیوستیم، اما اگر اشتباه نکنم قطعاتی که ما برای اجرا استفاده کردیم توسط کمپانی نشر آثار گلس در دسترس عمومی قرار گرفته است.
باز هم ممنون، موفق باشید
۱۱ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مدتی است موضوعی ذهن مرا بخود مشغول کرده و اونهم مربوط به نقدها و نوشته های مربوط به نمایش ترانه های قدیمی است. حقیقتش واکنش مخاطبان این نمایش برای من تاحدی غیرمنتظره بنظر میرسه. بدون اینکه بخواهم در مورد خود اثر قضاوت کنم که نظر خودم را درمورد این نمایش قبلن اعلام کرده ام و خب اینجا هم از اون بعنوان یک نمایش خوب یاد می کنم ولی معتقدم میزان اقبالی که به این نمایش نشان داده شده و تعریف و تمجیدی که از این نمایش شده حداقل به باور من تناسب همگونی با خود اثر نداره. لذا تصمیم گرفتم آسیب شناسی به نقدها و نوشته های مربوط به این نمایش ترتیب بدم. درابتدا سعی کردم تمام مطالبی که عزیزان تیوالی نوشته اند رو بخونم و بعد نتیجه گیری کنم. بجز پاره ای از مطالب که مربوط به حواشی بلیت گرفتن و آدرس و این مسائل بود که کنار گذاشته می شه بقیه نوشته ها تا حدود بالای نود درصد مطالبی است در ستایش اثر که فکر می کنم اغراق آمیز است و جنبه احساساتی گرایی آن بر نقد و بکارگیری منطق برای فهم بیشتر و بهتر اثر چربش داره. از طرفی معدود افرادی هم که نظر منفی داشتن با واکنش منفی طرفداران سینه چاک این اثر مواجه شدن. سئوالم این بود چرا؟ آیا خود اثر تا این حد تکان دهنده بوده؟ آیا مخاطب داره ادای دین به هنرمندی میکنه که مدتها از زادبوم خودش نامهربانانه بنا به دلایلی چنان که افتد و دانی کنار گذاشته شده بوده و اینجا داره بنوعی اونو نوازش میکنه؟ آیا بخاطر برهوت نمایش های خوبه؟ چه تعداد از این دوستان تمام یا اکثر کارهای محمد رحمانیان رو دیدند و چقدر با دنیای ذهنی اون آشناهستند؟آیا بنوعی مرعوب این اثر یا سازنده اون شدن؟ آیا محبوبیت بیش از حد این اثر با واسطه، به ترانه های موجود در اون برمیگرده؟ قبول دارم که دیالوگهای زیبایی در این اثر روان بود بازیها خوب بود و نوستالژی آهنگهای قدیمی به بهترین شکل مخاطب رو متاثر میکرد، ولی آیا بازخوردهای مشاهده شده بیشتر بخاطر احساسات گرایی بیش از حد ما ایرانیها نیست؟ دوستی ذکر کرده بود که آقایی قبل از نمایش دعوا کرده بود و پایان نمایش با دیده بوسی محل رو ترک کرد واقعن این بخاطر تاثیر نمایش بود یا بخاطر برآشفته شدن بیش از حد ما در مواجهه با یک مشکل و از اون ور بام افتادنمون بعد از پایان اون مسئله نیست؟ حقیقتش من یه خورده نگران شدم چرا که جامعه آماری که این مطالب و نقدها رو می نوشت قشر تقریبن تحصیلکرده، فرهیخته و اندیشمندی باید باشه که تئاتر میره به کنسرت موسیقی میره واز گالری های هنری بازدید می کنه و نه مشتی از خروار کل جامعه. و من انتظار نقدهای منصفانه منطقی و بدور از رویکرد احساسی رو داشتم.
نمیدونم شایدم من اشتباه ... دیدن ادامه ›› فکر می کنم و دوست دارم که دیگران هم نظرشونو در این مورد بگن.
وبعد میخوام سئوال دیگه ای مطرح کنم و اونو به این موضوع مرتبط کنم و اونم اینه که بنظر شما انسانهای سازنده جامعه مدنی انسان هایی که بدنبال یک جامعه دموکراتیک با مختصات کامل اون هستند چقدر عنان احساسات خودشونو در اختیار دارن؟ چقدردر عین علاقه و لذت بردن از چیزی سعی در داشتن یک نگاه منصفانه و بیطرفانه به اون اثرو دارن؟ اساسن توازن بین این عقل و عشق در انسان عصر مدرن چگونه است؟
و آیا ماهایی که بدنبال این جامعه می گردیم چقدر واجد این خصوصیات هستیم؟ بنظر شما ماهایی که این نمایشو دیدیم و کلی به به و چه چه کردیم و در عین حال بیشترمون، اگر نگیم هممون دغدغه ساخت یک جامعه مدنی رو در سرزمینمون می پرورونیم چقدر واجد صفات یک انسان سازنده این جامعه پیش گفت رو داره؟
آیا نشانه های اونو داریم؟ چقدر با اون فاصله داریم؟
من یه کم ناامید شدم دوست دارم آرا و عقاید شمارو بدونم تا کمی به آینده خودم و یا حداقل نسل آینده و فرزندانمون امیدوار بشم.
دلیلی نداره که لیاقتشو نداشته باشیم ولی آیا الان سزاوارش هستیم؟
سپاسگزار میشم اگه منو از نظراتتون بی بهره نذارین.

من نمایش خروس دیده بودم از رحمانیان
کارگردانی متفاوتی نداشت برای همینم نرفتم ترانه ها رو ببینم
نقد ها رو میخوندم تعجب میکردم
۰۹ مهر ۱۳۹۲
گروه همیاری (support)
درود بر شما
لطفا از هر نوع ادبیات نامحترمانه و تنش زا در تیوال به شکل جدی خودداری فرمایید و روی خود موضوعات گفتگو فرمایید.

بعضی از نظرها که ارتباطی با این دیوارنوشته نیز نداشت از دید عموم پنهان گشت.

سپاس از توجه شما.
۱۱ مهر ۱۳۹۲
ممنون از همه عزیزانی که نظراتشونو بیان کردند باید اعتراف کنم تاهمینجا هم از ارا و عقاید دوستان چیزای خوبی دستگیرم شد.
سپاسگزار میشم اگه دیگران هم وارد این بحث بشن
امیدوارم بازشدن در دیالوگ و گفتمان نه در اینجا که در جاهای دیگر و حوزه های مختلف بتونه زمینه ساز ایجاد فرهنگ دیالوگی بشه که فکر میکنم یک نیاز اساسی برای جامعه ما محسوب میشه
ممنون
۱۲ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه نمایش خوب که میتونه طیف های مختلف دوستدار تئاتر رو راضی نگه داره. اگرچه این نمایش در نگاه اول شاید یه کار کودک بنظر نیاد ولی مشخصن با تمام رده های سنی از جمله کودکان ارتباط برقرار می کنه ضمن اینکه میتونه نسل های جدید رو با نمایش سنتی و تکنیک های مختلف آن مثل نمایش روحوضی یا نمایش عروسکی آشناکنه که بنظر من دستاورد مهمیه چرا که نه تنها بچه ها که افراد امروز جامعه ما کمتر با جنبه های مختلف نمایش سنتی ایرانی آشنا هستن و حال که سایر رسانه ها مثه تلویزیون در شناساندن داشته های فرهنگی ما کوتاهی می کنند چنین نمایش هایی میتونه بار این کم کاری رو بدوش بکشه و تا حدودی جبران مافات کنه . همچنین ایده استفاده زنها بجای مردان و بالعکس و استفاده از سیاه خانوم هم ایده های بکر و بدیعی بحساب میان که به جذابیت کار اضافه کرده. همچنین مثل نمایش های از این دست مشکلات و نارساییهای جامعه زمانه خودشو با زبان طنز بیان می کنه اینکه بعضی ها گفته بودن از قسمتهای مربوط به مشکلات و نداری جامعه راضی نبودن باید گفت اساسن کار این نمایش بیان مسایل امروزی و مشکلات از زبان عروسک یا سیاه نمایش است به نحوی که برخورنده نباشه.و سر و صدایی ایجاد نکنه .در کل نمایش در ایجاد اوقات فرحبخش برای مخاطب خود موفق عمل می کنه واین نکته رو یادآوری می کنه که در صورت استفاده درست و بجا از نمایش سنتی، این نمایش ها میتونند با مخاطب امروزی بخوبی ارتباط برقرار کنن و تمام رده های سنی رو به سالن های نمایش بکشونن.
امید رستگار و Fahimeh Moussavi این را خواندند
minoovash rahimian این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما ایرانی ها استعداد زیادی در از بین بردن سرمایه های معنوی و مادی خود داریم و استعدادی بیشتر در حسرت خوردن برای ازدست دادن آنها و آه کشیدن و یادش بخیر گفتن که قدیما فلان چیزک بود و الان دیگه نیست و بعدهم تلاشی مذبوحانه برای بازآفرینی و ایجاد یک جایگزین قلابی و ناقص و ناتمام که دلخوشکنکی باشد برایمان در ایام فراق و باقی عمر.
از این دست نمونه کم نداریم. از آثار و ابنیه تاریخی و میراث معنوی و فرهنگی این مرزو بوم بگیرید تا کاخ ها و خانه های زیبای قدیمی و ابزار و ادوات بکار رفته در آن که برای مقتضای زمانه خود از آن استفاده می شد و فراوان هم بودند و حال دیگر نیستند.
خیلی وقتها بر حسب شرایط تاریخی یا اجتماعی و غلیان احساسات پرشوری که هر از چندی گریبانگیرما جماعت می شود با تبر و کلنگ و تیشه و دیلم به جان این آثار و ابنیه می افتیم و آن را تخریب می کنیم، درهای چوبی را از جا می کنیم یا گل میخ های آن را برمی داریم، با گچ و زغال به جان درو دیوار ارثیه زیبای بجا مانده از نیاکانمان می افتیم و بعد اثری که از آثارشان نماند تازه نوبت به کشیدن آه حسرت می رسد و گفتن یادش بخیر که آنموقع چه و چه داشتیم و الان دیگر نداریم.
حتمن شما بهتر و بیشتر از بنده دیده اید خانه های امروزی را که در نمای بیرونی خود از عناصر و المانهای بکاررفته در تخت جمشید استفاده کرده اند. اشکالی بغایت زشت و بدترکیب را با بدسلیقگی تمام بر سر درو دیوار خانه هایمان جایگزین کرده ایم تا کمی از آلام نوستالژیک خود را تسکین بدهیم. نیز از همین دستند درهای تقلیدی گل میخ دار در جلوی خانه ای و یا سفره خانه ای برای آنها که در شکم چرانی هم بهانه یاد ایام قدیم را فراموش نمی کنند و به یک رستوران مثلن سنتی امروزی پا می گذارند و بدینطریق دین خود را به میهن خیلی عزیزشان ادا می کنند. هیچکس نیست بپرسد اگر خوب بود چرا نابودشان کردیم؟! چرا به نسخه فرومایه ... دیدن ادامه ›› تر اکتفا می کنیم و نسخه بدلی را به جای نسخه اصیل نشانده ایم؟
در هر حوزه و گستره ای مثال از این باب فراوان است از فوتبال ملی و علی دایی گرفته تا خودرو ملی و پیکانش بگیرید که نمونه های متاخر این قضیه هستند و این یکی را حالا ایمن تر و مناسب تر برای کشورمان یافته ایم ولی زمان استفاده آن بدجوری دلمان را زده بود و با نمونه های فرنگیش که مقایسه می کردیم اصلن جایی برای مقایسه باقی نمی گذاشت.این چنین شد که یک خودروساز یک اسباب بازی دستمان داد و سرگرممان کرد تا بیش از بیست سال از روی آن سرمشق بنویسیم و نتیجه این شد که بیا ببین الان چه ماشینهایی دارد می سازد او در کلاس جهانی و ما چه کار کرده ایم با این اسباب بازی. که قاتل جانمان شده است و هنوز که هنوز است دارد برایمان جولان می دهد.و شب عید همه و همه باید بیایند در تلویزیون ملی ! و با من بمیرم تو بمیری از جماعت بخواهند که تو رو خدا با این مثلن ماشینها در این مثلن جاده ها مثل آدم رانندگی کنین.
این تخریب و باز آفرینی های کج و معیوب همچنان ادامه دارد.
من ازاین منظر توانستم ترانه های قدیمی را ببینم.
روزگاری ما بهترین ترانه سرایان و آهنگسازان و خوانندگان را داشتیم ولی یا فراریشان دادیم یا گوشه نشینشان کردیم و یا دق مرگشان کردیم و وقتی نتوانستیم اثری درخور و یا در همان سطح بیافرینیم باز به سراغ همان فرمول قدیمی کپی سازی ناقص رفتیم. دیگر زحمت ساختن شعر یا آهنگ جدید را هم بخودمان ندادیم و این چنین شد که ترانه های دلکش و پروین و بنان امروزه به اشکال و بهانه های مختلف تقلید می شود. خب ما با اصلشان چه پدر کشتگی داشتیم که باید بگردیم دنبال نسخه بدل اینها و از نو بسازیمشان تازه اگر مثل آنها بشوند که نمیشوند.
و حال سوال من اینست که اگر جلوی کارکردن محمد رحمانیان و بهرام بیضایی و حمید سمندریان و اکبر رادی را گرفتیم، اگر بهترین سینماگرانمان را خانه نشین کرده ایم یا مجبورشان کرده ایم به دیار غربت بروند و فیلم بسازند آیا آلترناتیوهای درجه چندم آنها را از قبل در آب نمک خوابانده ایم تا داستان کپی های کج و معوج و ناشیانه را برای مان ادامه دهند یا فقط می خواهیم این سرمایه ها را نابود کنیم؟
و آخرین نکته اینکه این یک مرض عمومی است که گریبانگیر ما ایرانی هاست و مختص دسته و گروه خاصی نیست بیخود دیگران را مقصر جلوه ندهیم این درد مشترک را باید به کمک همدیگر ریشه کن کنیم. این عادت ناصواب همه ماست کمک کنیم از آن خلاص شویم.
aay ghorbune dahanet
jana sokhan az zabane ma migouee
sho`oure moosighie mardom dar hadde faje`e bari payin umade
va taranehaye ghadimi faramouuuuuuuuuuuuuuuuuuuush shode
AFSOOOS
۲۲ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پرواز به تاریکی رو به اعتبار افشین هاشمی رفتم و دیدم. طبعن به متن نمایش دسترسی ندارم ضمن اینکه نه داستان عقاب دوسر را خوانده بودم و نه شعرهایی که در جای جای اجرا به آن اشاره میشه. بعد از پایان کار تا مدتی به سندیت تاریخی داستان فکر می کردم ولی وقتی متوجه شدم این امر خیالی بیش نیست ایده چنین کاری را جالب و جذاب یافتم . بازی ها روان یکدست و قابل قبول بود و از نظر من نور و طراحی صحنه ایراداتی داشت ولی با توجه به مکان و بضاعت آن خیلی نمی شه در این مورد سخت گیر بود. جایی خوندم که اقای هاشمی گفته این کار بدلیل کیفیت پایین به سالن های تئاتر شهر و مولوی راه پیدا نکرده که اگه صحت داشته باشه عجیب بنظر می رسه. وصله کیفیت پایین شاید به کار قبلی افشین هاشمی (ادیپوس ) بچسبه ولی به این یکی ...والله اعلم.
نمایش یه جذابیت فرامتنی دیگه هم البته داره و اون هم مکان اجرای نمایشه ایده اجرا در یک سردابه با بوی نم و ظاهری قدیمی با تاقهای ضربی حداقل برای من پر از لطف و سرشار از ارجاع به خاطره های گذشته اس. تصور حضور در همچین جایی آنهم در تهرانی که به لطف طماعی و پول پرستی بساز و بفروش هاش و خطای تاریخی مسئولین شهریش مدام هر چند سال یه بار در حال تغییر قیافه اس و بی هویتی در این شهر موج میزنه و اثری از آثار گذشته و معماری این شهر را درش نمی توان یافت گذر به چنین جایی انگار ما را وارد دالان های تاریخ می کند و به این فکر می کردم که این سرداب تا کی می تونه خودش رو از جمیع بلیات دور نگه داره والله خیرحافظا...
در مورد مجوز ندادن به نمایش "پرواز به تاریکی" به بهانه ی کیفیت پایین، کارگردان نمایش (افشین هاشمی) در گفتگویی این توضیح رو داده:
این نمایش در دو سال گذشته در دو سالن اصلی تئاتر اجازه اجرا پیدا نکرد. البته به بهانه عدم کیفیت که خیلی بامزه است و من فکر می‌کنم این یک شیوه جدید است که به جای اینکه بگن نمایشتان توقیف است یا اجازه اجرا ندارد که این بار منفی برایشان دارد، می‌گویند که از لحاظ کیفیت هنری خوب نیست. این راه جدیدی است که در پیش گرفته‌اند در صورتی که نمایش «عشق من حامد بهداد» که 4 ماه مجوز نمی‌گرفت به همین دلیل که گفته شد و دست آخر وقتی زهیر یاری لطف کرد و به نام او به عنوان کارگردان مجوز گرفته شد، همین کار که از لحاظ کیفیت هنری پایین بود 40 میلیون تومان فروخت.

http://www.asianews.ir/?PageName=NewsDetail&ID=78&Language=1
۲۴ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دیشب نمایشو دیدم و خیلی سعی کردم که خوب راجع بهش فکر کنم و بعد بیام اینجا بنویسم. باید بگم شاید بالای نود درصد تماشاچی ها این کار رو بخاطر آقای رفیعی و نه لورکا یا شاملو و یا گروه نمایش انتخاب کرده اند ولی شاید بشه گفت خیلی انتخاب مطمئنی نکردند اینکه ایشون دست یه عده جوون رو گرفته و حاصل سالها دانش و تجربه گرانقدر خودشونو در اختیار اونا گذاشته البته قابل تقدیره ولی ایشون باید یادشون باشه که دکتر رفیعی در تئاتر یه برند محسوب میشه و در هیج حالتی نباید سلب اعتماد از مخاطب جدی تئاتر بشه بطور مثال آقای شجریان هم در موسیقی مشابه همین کارو با گروه شهناز و یه عده جوون انجام دادند ولی حاصل کار قابل قبول بود بگذریم از اینکه بیشتر تماشاچی های تئاتر یا دانشجو و یا از طبقه متوسط هستن و انتظار دارند با پرداخت بیست هزار تومن ناقابل وجه رایج مملکتی با اطمینان به تماشای نمایشی بنشینند که از تمامی لحظات آن لذت و بهره کافی ببرند و تا مدتها بعد به یادش بیفتند و محظوظ بشن. ما هنوز شکار روباه رو از خاطر نبرده ایم.
و اما بعد بازیگر نقش یرما اگرچه در طول اجرا زحمت زیادی متحمل میشه ولی بنظر من نقطه ضعف نمایش محسوب میشه بخصوص از این جنبه که بار اصلی نمایش روی دوششه و دوساعت تماشاگر باید اونو تحمل کنه سخته این فرم بازی و البته بیان رو بی وقفه دید و شنید و اذیت نشد. من البته در بازی و بیان بازیگران دیگه یه تکه های خوب هم دیدم ولی در مورد فن بیان که بنظر من برای بازیگر تئاتر از نون شب واجب تره این یک ایراد اساسی برای کل کار بود. ترجمه شاملو از این متن خوبه ولی یه جاهایی از نمایش همه چی دست به دست هم میده تا آدم فکر کنه داره یه کار کودک میبینه اگرچه کار کودک بخودی خود هیچ گاه کم ارزش تلقی نمیشه. موسیقی کار اگرچه قابل قبول بود ولی شخصن اعتقادی به ذبح کردن موسیقی به پای تئاتر ندارم درسته که اجرای زنده داری میشنوی و صد البته اجرای زنده تاثیر گذار تره ولی به باور من موسیقی شان جدا داره و تئاتر هم همینطور و نباید یکی رو فدای دیگری کرد. کاری که اتفاقن توی ایرانشهر زیاد دیدم اتفاق میفته و داره کم کم اینجا مد میشه.
از محسنات کار اگه بخوایم بگیم طراحی خوب صحنه و لباس هست که کارگردان توی این حوزه انتظار تماشاچیو برآورده میکنه نور پردازی هم خوبه همینطور ... دیدن ادامه ›› ایده خواهر شوهرها هم بدیع و تا حدودی مفرح بود.
من البته برای اولین بار تو عمرم چندین بار وسوسه شدم وسط اجرا سالنو ترک کنم ولی فوج تماشاچی که تموم روزنه ها رو پر کرده بود این فکر رو در مخیله من سترون وعقیم باقی گذاشت درست مثل خود خانوم یرما.
جناب دوزنده عزیز سپاسگزارم از نقدتون. فقط یک سوال دارم و اونم اینه که چرا اعتقاد دارید موسیقی این کار به پای تئاتر ذبح شده؟ به نظر من موسیقی یرما جزء قوی ترین قسمت های این کاره.
و راستی یک مورد دیگر هم اینکه اگه کار رو تا انتها دیده باشید حتما متوجه شدید که در واقع این یرما نبوده که عقیم بوده. مشکل از خوان بوده.
۰۷ تیر ۱۳۹۲
سلام. ممنون بابت نقدتون. این روزها انقد نقد بد درباره اش خوندم که منصرف شدم از دیدن اجرا.
۱۰ تیر ۱۳۹۲
سپاسگزارم جواد خان. راستش این مطالبی که در مورد تاریخچه موسیقی در تاریخ سینما گفتید رو من نمیدونستم و استفاده کردم از توضیحاتتون. صد در صد تالار رودکی و وحدت موسیقی های قوی و کمیابی رو اجرا می کنند، اما من بر خلاف شما بر این اعتقاد نیستم که کمکی که موسیقی زنده به تئاتر میکنه، شان خودش رو پایین میاره. به نوعی این، هنر در خدمت هنره. و هنر در هر نوعش میتونه آدمی رو سرمست از لذت های فراوان کنه. من از موسیقی در هرجایی لذت میبرم. چه در تالار وحدت، چه در ایرانشهر، و چه در موسیقی اجرا شده توسط نوازنده های آماتور تا نیمه حرفه ای حوالی میدون ونک.
به هر حال زاویه دید آدما با هم فرق میکنه، و هرکسی لذتی که میبره گاه وابسته به موقعیت مکانی و زمانی و حتی فرهنگی ایه که اون موسیقی توش در حال اجراست. امیدوارم همیشه از موسیقی های زیبا محظوظ بشید.
۱۲ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چیزی که میشه گفت اینه که یه اجرای قابل قبول با بازی های خوب که چندان یکدست هم نیست. منتهی آدم تو قرن 21 از چنین متنی انتظار یه اجرای امروزی رو داره اگه مثه من با چنین تفکری میخواهید این نمایش رو ببینید به نظرم به نمایشنامه اش با یه ترجمه خوب مثلن همون ترجمه معروف سیمین دانشور اکتفا کنید.
نمیدونم شاید ایوانف کوهستانی توقع مارو خیلی بالا برده هرچند که بازم میگم این یک اجرای آبرومنده.
به جد بهترین واژه در وصفِ نمایش همان "آبرومنده" ... البته با لبخندی کمرنگ بر لب و ترسی در چشمان ...
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید