در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نرگس رجالی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:35:51
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
راستش اینه که آدم هیچ وقت نمی دونه چی می خواد

آدم فکر می کنه یه جور آدم مشخص رو می خواد

بعد یکی رو می بینه

که هیچی

از چیزهاییکه می خواسته نداره

و

بدون هیچ دلیلی عاشقش میشه...! (وودی آلن)
این عالی بود...
۰۴ آذر ۱۳۹۲
شما قبلا کاراته نمیرفتی؟
۱۶ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همدردی کن
نوازش کن
دلداری بده
اما
هرگز نگو
گریستن دردی را درمان نخواهد کرد
گریستن به خاطر شفای انسان نیست
به خاطر وفای انسان است...(نادر ابراهیمی)
بله کاملا درست گفته شاعر
.........
ممنون از نرگس خانم
۰۲ آذر ۱۳۹۲
عجب طول عمری باید داشته باشم من!
۰۳ آذر ۱۳۹۲
و من نیز هم سمانه جان!! :)
۰۳ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دست های تو

تصمیم بود

باید می گرفتم و دور می شدم...! (شمس لنگرودی)
دستهای تو
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور می شدم .
۰۳ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برایم سیگاری آتش بزن
میان لبهام بگذار
و دور شو
پراز باروتم!
(رضا کاظمی)
مرد گفت:"پریا هیچی نگفتن/زار و زار گریه می کردن پریا/مثل ابرای باهار گریه می کردن پریا"

دختر غلتی زد و گفت:" بابا.مگه نه که این قسته تو اون کتابه مال یه مرد کهنه است که موهای سفید داره؟"

مرد گفت:"چرا دخترم...ولی اون مرد کهنه نیست.پیره."

دختر گفت:"خب.اون مرد پیره. که کهنه نیست.ننوشته چرا پریا گریه می کردن؟"

مرد با خنده ای زورکی گفت:"عزیزم این قصه است..." ( کتاب .چیزی در همین حدود. نوشته ئاکره ای)
من این کتاب را مدت هاست که خریدم اما در سیل خرید های جدیدم هنوز وقت نکردم بخوانم فکر میکنم جنس داستانش خوب باشه ؟ :))
۲۲ تیر ۱۳۹۲
خوب بود. و سبک خاصی داشت که من دوست داشتم
۲۳ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فراموشی را بستائیم
چرا که ما را پس از مرگ نزدیکترین دوست زنده نگه می دارد
و فراموشی را با دردناکترین نفرت ها بیامیزیم
زیرا انسان دوستانش را فراموش میکند
کتابهایی را که خوانده است فراموش میکند
ورنگ مهربان نگاه یک رهگذر را...

از: نادر ابراهیمی
امشب این تاتر دیدم
کاری ضعیف و پر از سر وصدا!
واقعا متحیرم از این همه تعریف! به خصوص تعریف از سیامک صفری!
اکثرا بازیگران دیالوگا رو یادشون می رفت !
واقعا چه لزومی داره بازیگر نقش کارگردان یه بلند گو دستش بگیره و انقد داد بزنه که فراموش کنی تو سالن تاتری !
نقطه عطف کار فرزین صابونی بود و جواد عزتی که اونم اگه یه سری چیزا رو فاکتور بگیری
یک کار کمدی ضعیف
خانوم رجالی عزیز، اصولا که نباید به تعریفها زیاد توجه کنید. چون هر کسی با یه نگاهی به تئاتر نگاه میکنه... (تجربه کردم، که میگم)

فقط من اینکه بازیگرها دیالوگها یادشون میرفت رو متوجه نمیشم کجا رو دارید میگید؟

من این تئاتر رو دوست داشتم به دلیلی...
ولی به کسایی که این تئاتر رو دوست نداشتن هم حق میدم، چون چنین پتانسیلی هم داشت!
۲۰ تیر ۱۳۹۲
مسعود جان یه جاهایی دیالوگ هارو فراموش می کردن یا اشتباه میگفتن که البته به سرعت و خیلی هوشمندانه تصحیحش می کردن طوری که تماشاچی کمتر متوجه بشه.
۲۰ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش سرم را بردارم
و برای هفته ای در گنجه ای بگذارم و قفل کنم
در تاریکی یک گنجه خالی...
روی شانه هایم
جای سرم چناری بکارم
وبرای هفته ای
در سایه اش آرام گیرم...


از: ناظم حکمت