در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال همایون حاتمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:56:15
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیروز به تماشای نمایش اپیزودیک "ترس از مکان‌های شلوغ" نشستم که به چند اجرای آخرش رسیده. این‌ها نکاتی هستند که به سرعت و بی هیچ ترتیبی به ذهنم می‌رسند:


یک، پیش از این‌ها من یکی دو نقش سگ با بازی انسان، روی صحنه دیده بودم. بی اغراق سگ اپیزود آخر با بازی خیره‌کننده‌ی "هستی حیاتی" از هر دوی آن‌ها تئاتری‌تر و سگ‌تر بود. از همان دیروز طرفدار جدی بازیگری پرقدرت به نام "هستی حیاتی" شده‌ام که اولین اجراهای دوران حرفه‌ای خودش را تجربه می‌کند. چه تماشایی‌تر خواهد بود فرداهای چنین بازیگری.

دو، تا جایی که به یاد می‌آورم(چون الان متن در مقابلم نیست) در متن ویسنی‌یک چندان شرح صحنه‌ای برای اکت‌های سگ وجود ندارد، در کار "هانیه کاراندیش" آن حالت مونوتن و یکنواخت متن با چابکی و تنوع اکت‌های بازیگر شکلی دوطرفه‌تر و جاندارتر به خود گرفته.

سه، خورشیدهای فردای تئاتر این ... دیدن ادامه ›› سرزمین (فعلا خورشیدک‌هایش) را در همین سالن‌ها و انواع فضاهای کوچک و در جمع‌های جستجوگر و جسور باید جستجو کرد.

چهار، شاعرانگی و دو پارتنر خوب در اپیزود سوم، طنز پررنگ‌تر در اپیزود دوم و موزیک به اندازه و درست در جای‌جای این اجرا به راحتی قابل مشاهده است.

پنج، دیشب نیاز به اجرای زنده‌ی موسیقی روی صحنه احساس نکردم، به درستی نیاز به شلوغ‌کاری حسی و صوتی و بصری روی صحنه نیست. کمپوزیسیون صحنه و طراحی‌ها مینیمال، کاربردی و مخصوص مدیوم تئاتر بود.

شش، همیشه به خودم یادآوری می‌کنم که حتما ایگوی مهارنشدنی و پیش‌داوری‌هایم را اگر دارم پشت در سالن جا بگذارم. اصولا آزادانه پرواز کردن و سفر در جهان متن، میزانسن‌ها و ذهن طراح و موقعیت اجراگرها کار لذت‌بخش‌تری است تا منویات مخاطبانه و نقد یکسویه‌ی خود را به هر اجرایی تحمیل کردن. صحنه‌ی تئاتر آیینه نیست و اگر هم باشد تماشای خود من مخاطب با این چهره ثابت و تک زاویه‌ی دیدم را نباید در آن متوقع باشم.

هفت، در اپیزود آخر شاید بد نباشد اگر فقط دو سه جا در کوتاهی و بلندی جملات ترجمه دست برده شود و از یکنواختی چندین جمله‌ی کوتاه و کوبنده و پشت سر هم به ریتم بهتری هم رسید. اگرچه در یک متن چهل‌و‌پنج دقیقه‌ای با چهار اپیزود این موضوع چندان به چشم نمی‌آید.

هشت، خوشحالم که کارگردان، متنی را که دوست داشته و کمتر کسی به سراغش می‌رود را با جسارت به روی صحنه برده. متنی که نیمی از مخاطبان آن را بسیار دوست خواهند داشت و نیمی هم ابرو بالا خواهند انداخت. این نسبت‌ها مخصوص کارهای تجربه‌گراست. کار تجربی به درد آدم‌های محتاط و همه‌چیز از قبل‌دان! نمی‌خورد. هنر، چیزی نیست به جز تجربه‌ی آزادی.
همایون حاتمی (homayoun)
درباره اجرای آنلاین مرجان i
با درود و خسته نباشید، چند پیشنهاد و نکته جنبی به نظرم می رسه به خصوص در مورد جاهایی که خانم پاوه نژاد عزیز نظر مخاطب رو در مورد موضوعاتی می پرسن:

1- فکر می کنم بهتر باشه وقتی سوالی از مخاطب در مورد موضوعی پرسیده میشه که در چهار پنج جای اجرا این اتفاق می افته و کامنت ها باز میشه؛ یکی دو جمله در راستای اون پرسش و موضوع به متن اجراگر اضافه بشه تا مخاطب چند ثانیه فرصت فکر کردن و تایپ کردن داشته باشه و دو سه ثانیه خلأ بوجود نیاد (بخصوص بار آخر).
2- امشب صدا و تصویر لااقل برای من دو ثانیه دیلی داشت و سینک نبود؛ گرچه انرژی و حضور خانم پاوه نژاد بسیار جذاب و همراه کننده بود.

3- به نظرم اجراهای تعاملی لازمه که کمی طولانی تر باشه و پرسش ها کمی بیشتر در نیمه دوم اجرا جای بگیره که مخاطب از نظر ذهنی کاملا متمرکزه بر اونچه که داره اتفاق میفته در اون مقطع. دیگه اینکه شاید اگر قبل از اولین دیالوگ اجرا چند ثانیه موزیک، تصویر یا سکوت و اکت بدون دیالوگ باشه مخاطب خیلی متمرکزتر مواجهه رو شروع می کنه

4- اون جایی که به ماجرای قتل های ناموسی و خشونت خانگی اشاره میشه شاید بد نباشه پشت سر اجراگر مثلا تصویر روزنامه ها ... دیدن ادامه ›› و تیترها و تصاویری مرتبط گذاشته بشه، میشه از تکنولوژی بیش از این هم استفاده کرد

5- یک پرسش بنیادی چند ماهه در مورد بطور کلی تئاتر آنلاین با منه و اون اینه که اگر شیوه تعاملی رو از یک اجرای آنلاین جدا کنیم؛ چه عواملی اجرا رو همچنان یک تئاتر آنلاین(یک تئاتر) نگه خواهد داشت؟ چیزی فراتر از یک فیلم تئاتر یا به نوعی لایو اینستاگرام، آیا صرف زنده اجرا کردن جلوی دوربین به تئاتر می انجامه؟

باری، هر تجربه ی تازه ی تئاتری و هر خطر کردن رفتن به یک کلاس بالاتره برای مخاطب و تیم های اجرایی، پرفورمنسی که دیشب از آنتیگونه توسط آقای کیومرث مرادی دیدم هم در همین مقال می گنجه و از اون هم خیلی لذت بردم. فکر می کنم متن حرف اول رو در اجرای آنلاین می زنه

تر و تازه و سلامت باشید
علی مومنی، محمد میریحیی، حسین بنیاد و مریم خیابانی این را خواندند
پویا فلاح این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازی زندگی و

آنها که می دانند بازیچه اش هستند،
آنها که نمی دانند بازیچه اش هستند،
آنها که دل سپرده اند بر بادا باد،
و آنها که نمی خواهند بازیچه اش باشند...

صحنه این بازی در عین سادگی بسیار هوشمندانه و خلاقانه آراسته شده بود و استفاده از فضای خارج از اتاق پذیرایی و صداهای ضبط شده بیرون هم ایده ... دیدن ادامه ›› مطلوبی بود، در ابتدای نمایش تماشاگران چند لحظه بوضوح خود را در آینه ای می بینند که انگار می گوید ما و شما را چندان فرقی نیست، ابتدای نمایش به شناخت و مزه مزه کردن شخصیت ها و فضا برایم گذشت(اصولا دقایق اول نمایش ها بدلیل صحبت های میان تماشاگران، نورهای ال سی دی ها و پچ پچ هایی که در اکثر نمایش ها تمامی ندارند و به آن حساسم، چندان متمرکز نیستم مگر آنکه نمایش غافلگیرکننده آغاز شود)، اما یک ساعت آخر نمایش مافیا برایم لطفی دیگر و ریتمی بهتر داشت و به کل زمان را فراموش کرده بودم.

بدون هیچ تردیدی مهمترین نکته این نمایش پر از دیالوگ، کارگردانیست و این که واقعا جاهایی با خودم فکر می کردم آیا بداهه ای هم در میان بود؟ که بعید می دانمش یا این همه دیالوگِ پر از واقعیات زندگی در چارچوب متن به این روانی و با حداقل تپق، چنین باورپذیر به تماشاگر منتقل شد؟ کنجکاوم مدت زمان تمرینات این نمایش را بدانم چرا که حتما بر درکم از تئاتر خواهد افزود؟ اینکه متن های مربوط به شهرام تا چه حد به تیغ سانسور یا شاید خودسانسوری گرفتار شدند یا نه هم کمی برایم پوشیده مانده است یا اینکه همین کلیت چند جمله ای و شبه ابهام عمدی و خواست نویسنده بوده است.
اینکه در ردیف های پشت سرم گروهی از هم میهنان ارمنی زبان عزیز خود را می دیدم هم بسیار بسیار حس خوب و دلچسبی بود و چند تکه ی کوتاه دوست داشتنی ارمنی نمایش را (یکی دو جا که قابل حدس نبود) خیلی دوست داشتم که ترجمه فارسی را می دانستم، ضمنا نام طراح لباس را در سایت و بروشور نمی بینم اگر که طراح جداگانه استفاده شده باشد، لباس مهناز که مهمترین پرسوناژ در ذهن نویسنده از دید من شاید بوده باشد، گرچه تغییر کوچکی نسبت به چند عکس قبلی نمایش که امروز در تیوال دیدم، داشت، اما در عین سادگی در کنار احمد، بنفشه و تا حدی سوان بسیار به نظرم مناسب شخصیت مهناز بود.
بهرحال دیروزِ بارانی که با تماشای دو نمایش گذشت (بهمراه نمایش پرطرفدار برای کلاه آهنی ها) با اینکه خیلی خسته بودم اما خستگی فراموشم شده بود بهنگام بخش های پایانی مافیا و پس از رورانس، انگار که خودم از این مهمانی خداحافظی برمی گشتم.

با سپاس و مهر
25 بهمن 1395 خورشیدی
نمانیش شماره یک:

در حال تماشای نمایش ((رومئو و ژولیت در باغ آلبالو)) هستیم، به نظر شما محتوای مسیج یا پست دریافتی و ارسالی صفحات چند گوشی نورانی در میان تماشاگران(شما نه، بغل دستیتون) چیست؟

1. مادر این کوفته قلقلی ها یخ کرد کی تموم میشه تیاترتون؟
2. عزییییییزم، امروز چه شال و کلاه سفیده بهت میومد، بعبعی خودمممی، حبه ی انگول!
3. این بغل دستی بیشعورم هی میگه خاموش کن و چپ چپ نگاه می کنه، نمی تونم ... دیدن ادامه ›› جامُ عوض کنم
4. بوس اسکیمویی
5. نه مامان، نگران نباش، میگم عباس یه دقیقه از پونک بیاد دنبالم، می رسونه منو
6. دو ردیف پشت سرتم سمت راست، حال میکنی بازیشو؟ یه دونه ست!
7. وااااااای، عاشق این استیکرام
8. همراه گرامی، بالاخره با ارسال عدد 3 به شماره 8989 آوای انتظار ((حماسه بصیرت)) با صدای سالار عقیلی را فعال می کنید یا خیر؟ (هزینه پانصد تومان با اقساط بلند مدت)
9. Voice befrest, text boos ghabool nis, do nokhte labghande jikoond
10. بابا رومئو ژولیت؟ دوسیب-شلغم و رفیق یاسی رو از دست دادی، نهنگیه واسه خودش!
11. من فیلم زفیرلی رو که قبلا دیده بودم کلی گریه کردم، تو مودش نبودم امروز بیام
12. مخلصم داداش، دستم بنده، نیم ساعت دیگه تماس می گیرم
13. اینجا وضع اینترنت افتضاحه، الان دیدم!
14. تاریخ چک قنبری مگه پس فردا نیست؟ هشت بار زنگ زده!
15. تاریکه سالن، فلاش نمیشه زد!!
16. الووووووووووووووووووووووووو!
17. خب خاموشش کن نابغه!
18. مرسی آقا گرگه ی مهربون

پرویز کیمیاوی،
مثل فیلمهای چهل سال قبلش متفاوت و هوشمند،
مثل فیلمهای چهل سال قبلش کم تماشاگر (چرا 5 نفر تماشاگر؟!)

حس خیلی خوب فیلمی که تاریخ مصرف ندارد،حتی بعد از 18 سال...
حتی اگر اسم کارگردان نوشته هم نمی شد براحتی قابل حدس بود!

مرسی آقای کیمیاوی
گیل‌آوا این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

بعنوان کسی که تماشای تئاتر برایش هرگز شوخی نبوده و نیست و همیشه آنقدر جدی بوده و هست که اغلب یک نفره به تماشای اجراها می نشینم و معمولا بسیار کم در اوقات تماشا می خندم، چه کار قبلی این گروه (کمدی استشمامات) و چه کمدی اتفاقات برایم قصه ای جدا دارند،
کمدی اتفاقات متنی به زبان کمدی در ستایش و احترام تئاتر و تئاتریهای واقعیست و نمایانگر و گوینده مظلومیت و در عین حال قدرت ویژه تئاتر است،
کمی نمک ایرانی هم جاهایی به این تئاتر در تئاتر افزوده شده و لااقل شبی که من به تماشایش نشستم بداهه هایی هم در خود داشت که انصافا شیرین از آب در آمدند و از یادم نخواهند رفت مثل گنجاندن تکیه کلام آقای صالح علا و ...

شخصیت فرماندار (با بازی پرانرژی عباس جمشیدی) که در توهمی طنزآمیز خود را بقول خودش تعتری می دانست و در عین حال تئاتر را ابزار محض سرگرمی و مسخرگی ... دیدن ادامه ›› می پنداشت،
کمدی اتفاقات خنده های بیشتری به نسبت استشمامات در خود دارد طنز بیانی و طنز موقعیت، هر دو را باهم بکار برده که حضور پررنگتر عباس جمشیدی در مقایسه با کار قبلی یکی از دلایل مهم آن است و نباید هم گذشت از نقش های کشیش ، بانکدار و تا حدی خانم معلم و دیگران
البته نمادها و سوژه اصلی استشمامات مقایسه را چندان آسان نمی کند.

باری قصدم از این نوشته ها نقد نبود و نیست و صحبت از تئاتریست که نام کمدی را درست تر یدک می کشد در روزگاری که کم نیست لودگی های یکسر و بی سری که داعیه کمدی و طنز دارند، در روزگاری که تئاتر حال و وضع چندان درخور و خوشی ندارد اما با همان حالش امشب شب سردی بود که از او براستی چه گرم بودم

زنده باد تئاتر

آخرین لحظات 30 آبان 1394 خورشیدی
مجتبی مهدی زاده این را خواند
شیما بهرمن، میثم عبدی و دیاکو سلطانپور این را دوست دارند
سپاس از شما دوست عزیز
۰۱ آذر ۱۳۹۴
میثم عبدی (abdimeysam)
سپاس از شما... افتخار دادین
۰۱ آذر ۱۳۹۴
سپاس از شما خانم بهرمن گرامی
سپاس جناب عبدی عزیز، مرسی که اعتبار کاسته شده ی این سالهای کمدی رو در می یابید و به هر قیمتی نمیخندونید و نگاه اجتماعی و سیاسی هوشمندانه و غیرشعاریتون دست مریزاد داره
۰۲ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

((باغ آلبالو))


تق تقِ بی وقفه
میاد از باغی پیر
آدماش یا خوابن
یا به پوچی زنجیر!

تبرا مشغول قتل رویا هستن
اهل باغ از خون این درختا مستن

روزگاری اسمش
باغ آلبالو بود
حجم آغوشی امن،
طرحی از ... دیدن ادامه ›› جادو بود

سایه هاش پر نور از
بوسه های خورشید
کودکی ها م مثل
چشمه توش می جوشید

حالا هر شاخه ش یه
جمله ی ناگفته ست
باغ این روزامون
خلوتی آشفته ست


ریشه کن، سردر گم،
نسلی که بی رویاست
بی شناسنامه ، خیس،
زیر بارون تنهاست

از خودم می پرسم
وسط این بازی؟
تو با این ارکسترِ
خش و خش همسازی؟!


پ ن: اینها حس من از باغ آلبالو به زبانیست که کمی بلدم، باغ آلبالو شاید بخواهد زبان باز کند ولی حرف نمیزند یا لااقل با واژه ها حرف نمی زند چون که مجموعه ای از تصاویر ، آواها ، حسها، عطرها و لحظه هایی از گذشته ای نامشخص است تا به امروز؛
به هر حال به سادگی چند بیت از یک ترانه ی بی ترجیع هم نیست...


12 آبان 1394 خورشیدی
در مقایسه با حداقل یکی دو کاری که پیشنهاد تیوال دارن تعجب می کنم این برچسب رو برای این نمایش نمی بینم، حس بسیار مثبتی نسبت به این کار دارم، صبر می کنم و روی صندلی های چهارسو امیدوارم جواب این حس رو بگیرم
محمد مهدی فتحیان، سپهر امیدوار، نیلی و مازیار این را خواندند
محمد رحمانی و ژینا بابان این را دوست دارند
زود قضاوت نکنیم و توقعمون رو پایین بیاریم :)

من هم برای کارهای قبلی این دو عزیز همچین حسی داشتم که به فنا رفت
۱۷ مهر ۱۳۹۴
من میدونستم.....مییی دووو نسسسسستم

با لهجه ی اون شخصیتی که توی گالیور همش میدونست بد میاره بخونید.

شخصیت دوست عزیزمون ""شهاب الدین گلزارفر"" هم یه چیزی توی همون مایه هاست.

اخیراً در اقدامی کم سابقه و شاید ... دیدن ادامه ›› بهتر عرض کنم بی سابقه اوندسته از کاربران تیوال رو که با نظر ایشون مخالف بودند به قلابی بودن پروفایل نسبت داد.جالب اینکه تیوال هم بدون دفاع از خود ،هیچ برخورد مناسب و یا نامناسبی ! با ایشون صورت نداد.

۲۰ مهر ۱۳۹۴
دوست عزیز سلام

حتما یه چیزی میدونم و ناامید از کارهای این دو عزیز هستم.

لطفا سری به پروفایل من بزنید، قطعا خواهید دید نظرتان اشتباه است و لازم است شجاعانه عذرخواهی کنید.

ضمنا تیوال اعضای خانواده خود را کم نمیکند لذا انتظار برخورد نداشته باشید، اگر قرار بر برخورد بود این خانواده 50 هزار عضو هم نداشت.
۲۰ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کرولال ها نشان داده اند که انسان برای بیان کردن خود نه نیازی به
صدا دارد نه کلمه.

ادبیات به صدا درآوردن آن کلماتی است که در ما
لال مانده اند؛ صداهایی که تنها در صورتی شنیده می شوند که نوشته
شوند.


رضا قاسمی
همایون حاتمی (homayoun)
درباره نمایش میز i

غم این خفته چند خواب در چشم ترم میشکند...

نشسته اند دور یک ((میز)) که کاسه ای خالی وسط آن قرار گرفته است و تصویرش در آیینه (که همان سقف است) یک سوراخ را به ذهن متبادر میکند...

پسر موبایل بدستی که سکوت و زور را تاب نمی آورد و دوست داشت حرف بزند ،
دختر کتابخوان پرسشگر(خانم مهناز ذبیحی که ناخودآگاه یاد نمایش تهران بلگراد را چند دقیقه ای به ذهنم آورد -یادش بخیر) ،
زن محکوم به سکوت با لکنتی دیرین،
مرد خشک اندیش غریبه با نسل بعد،
پدر بزرگ که خیلی مسن به نظر نمیرسید و کلاه پشمی روی سرش از او یک ... دیدن ادامه ›› بازنده ی مشکوک ساخته بود با واکنشهای گاه گاهش که گویی حیرت زده یک آن از خوابی طولانی برمیخاست و باز مدتی در خواب میشد،
و بالاخره عموی سفسطه گر و زبان باز ،

شخصیت پردازی نقشها کامل و مستقل صورت گرفته بود و نقطه قوت کار بود
دکور ساده بود اما خلاقیت هم در آن به چشم میخورد موسیقی متناسب و زیبا بود اما کاش کمی بیشتر بود
محدودیتهایی که در قسمتهای پایانی نمایش برای پسر جوان ،بی منطق و دلیلی شکل داده بودند مثل قفل بودن در ، عدم ارتباط با بیرون و... هر ذهن جستجوگری را قلقلک میداد.

فکر میکنم(امیدوارم اشتباه نکنم) آن خانه اگرچه خانه بود ولی هوشمندانه میز و صندلی های فلزی و ظرفها و پارچ های استیل به فضای زندان شبیه ترش کرده بود!
و اگر در یک جمله میز را که بر اساس ایده ساده ای ساخته شده توصیف کنم:
قفس در قفسی بود و سه نقطه های لاجرم...

پ ن: این نمایش گروتسک بود کمدی نبود... چند بار که سر چرخاندم آن طرف تر از فرط خنده فک بالا به عرش و فک پایین...! حیرتا

20خرداد 1393خورشیدی
سپاس
ممنونم از نقد موشکافانه تون.
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
سپاس خانم کاتوزی گرامی، خیلی بیشتر و جزیی تر میشد از میز و تک تک شخصیتهاش حرف زد اما لطف دیدنش برای دوستان کم میشد
برقرار و پیروز باشید
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
مرسی از شما محمد جان رحمانی که این کارو بهم پیشنهاد کردی
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همایون حاتمی (homayoun)
درباره نمایش میز i

غم این خفته چند خواب در چشم ترم میشکند...

نشسته اند دور یک ((میز)) که کاسه ای خالی وسط آن قرار گرفته است و تصویرش در آیینه (که همان سقف است) یک سوراخ را به ذهن متبادر میکند...

پسر موبایل بدستی که سکوت و زور را تاب نمی آورد و دوست داشت حرف بزند ،
دختر کتابخوان پرسشگر(خانم مهناز ذبیحی که ناخودآگاه یاد نمایش تهران بلگراد را چند دقیقه ای به ذهنم آورد -یادش بخیر) ،
زن محکوم به سکوت با لکنتی دیرین،
مرد خشک اندیش غریبه با نسل بعد،
پدر بزرگ که خیلی مسن به نظر نمیرسید و کلاه پشمی روی سرش از او یک ... دیدن ادامه ›› بازنده ی مشکوک ساخته بود با واکنشهای گاه گاهش که گویی حیرت زده یک آن از خوابی طولانی برمیخاست و باز مدتی در خواب میشد،
و بالاخره عموی سفسطه گر و زبان باز ،

شخصیت پردازی نقشها کامل و مستقل صورت گرفته بود و نقطه قوت کار بود
دکور ساده بود اما خلاقیت هم در آن به چشم میخورد موسیقی متناسب و زیبا بود اما کاش کمی بیشتر بود
محدودیتهایی که در قسمتهای پایانی نمایش برای پسر جوان ،بی منطق و دلیلی شکل داده بودند مثل قفل بودن در ، عدم ارتباط با بیرون و... هر ذهن جستجوگری را قلقلک میداد.

فکر میکنم(امیدوارم اشتباه نکنم) آن خانه اگرچه خانه بود ولی هوشمندانه میز و صندلی های فلزی و ظرفها و پارچ های استیل به فضای زندان شبیه ترش کرده بود!
و اگر در یک جمله میز را که بر اساس ایده ساده ای ساخته شده توصیف کنم:
قفس در قفسی بود و سه نقطه های لاجرم...

پ ن: این نمایش گروتسک بود کمدی نبود... چند بار که سر چرخاندم آن طرف تر از فرط خنده فک بالا به عرش و فک پایین...! حیرتا

20خرداد 1393خورشیدی
سپاس
یلدا ملکان و محسن قربانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین اجرای عمومی هانتد

ردیف چهارم کارگاه نمایش به تماشای کار نشستم. سالنی که البته زیاد دوستش ندارم بخصوص از ردیف آخر که جاهایی میباید گردن دراز کنی ...اما از پوسته بگذریم و بپردازیم به مغز:

جهان بینی و عمق نگاه سیاوش حیدری بعنوان کارگردان در اولین تجربه اش بدون تعارف مایه خوشحالی بود... جسارت پرداختن به این موضوع برای اولین کار واقعا ستودنیست.

تکیه کار بر نماد و مفهوم و درگیر کردن ذهن مخاطب بود و ذهن مخاطب در هانتد بیشتر از چشم و گوش درگیر میشود،
اما دیالوگ نویسی ها پختگی و ... دیدن ادامه ›› گیرایی لازم را برای این طرح خوب نداشت و طراحی و ساخت دکور در حد همان 5 اجرا و گویی عجولانه و با وقت کم بود و میشد خیلی بهتر باشد ... در مورد بازیها برای شب اول اجرای عمومی با استرسها و هیجانات خاص خود، تنها به ذکر این بسنده میکنم که دختر و سمپاش بهتر از بقیه به نظرم آمدند.
اینکه قسمتهای اضافه شده نسبت به اجرای جشنواره به اولین اجرا نرسید نکته مهمیست در پرداختن به این نمایش ، چرا که موضوع نمایش قابلیت پرداخته شدن در بیش از سقف سی دقیقه جشنواره را داراست و کاش این نوشته با دیدن قسمتهای اضافه شده میشد که روشن تر و درست تر از هانتد حرف بزند.

چون پیش زمینه تایم سی دقیقه ای را نداشتم کمی غافلگیر شدم اما بعد از نمایش با کمی فکر و تمرکز و البته گپ با محمد رحمانی عزیز که دیروز از نزدیک با ایشان آشنا شدم به برداشت درست تری رسیدیم و ایشان نمایش میز را برای ساعات باقیمانده بعد از هانتد پیشنهاد کردند که بعد از هانتد دیشب به تماشایش نشستم و جداگانه از میز هم خواهم نوشت.
امید که اجرا به اجرا هانتد بهتر و بهتر شود که بدون شک اینچنین خواهد بود و آرزوی سالنها و زمانهای بیشتر اجرا برای سیاوش حیدری عزیز و یارانش دارم گرچند این سالن هم غنیمتی بود و برای شروع این نکات پیش زمینه ذهنی برای مخاطب نباید بسازد.
با آرزوی بهترین ها و بهترین آرزوها در این مسیر پر خم و پیچ که عاشقانه باید طی کرد.

سپاس

ارادتمند قربان
باعث افتخار بود که باشما دوست اندیشمندم همراه بودم
امیدوارم بازهم فرصت پیش بیاد
که باهم تئاترهای خوب ببینیم
۲۰ خرداد ۱۳۹۳
خانم ارسطو روابط عمومی گرامی...! مرسی از انرژی و لطف شما
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
خانم مودتی گرامی: :)
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هشت ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﯾﮏ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺍﺭﺳﺎﻝ
ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﻨﻨﺪ.
ﮐﻮﺭﺕ ﻭﻭﻧﻪﮔﺎﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ .
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﻄﺮﺡ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﻬﻮﻟﺖ ﺳﻦ ﻭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﻣﺴﺎﻋﺪ ﺟﺴﻤﯽ
ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﯽ ﻭ
ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ
ﻣﻬﻢ ﻭ ﺷﺒﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ.

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻭﯾﺮ
ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﻟﻮﮎ ﻭﻭﺩ ] ﻣﻌﻠﻢ [ ﻭ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ
ﺍﺯ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ
ﺷﻤﺎ ... دیدن ادامه ›› ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺯﻫﻮﺍﺭ ﺩﺭﻓﺘﻪ ﯼ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﯾﮏ
ﭘﺎﯾﺶ ﻟﺐ ﮔﻮﺭ ﺍﺳﺖ , ﺳﺮﮐﯿﻒ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﻈﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ. ﺁﺧﺮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ
ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﺳﻤﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ
ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺷﻮﺥ ﻃﺒﻌﺎﻧﻪ ﻭ ﺳﺮﺧﻮﺷﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﺳﺖ :
ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﯿﺪ ﯾﮏ ﻫﻨﺮﯼ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ .ﻫﺮﭼﯿﺰﯼ ! ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ, ﺁﻭﺍﺯ، ﺭﻗﺼﯿﺪﻥ،
ﻧﻘﺎﺷﯽ، ﺷﻌﺮ، ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺳﺎﺯﯼ !
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺑﺪ ! ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮﯼ ﺁﻥ ﭘﻮﻟﯽ
ﻋﺎﯾﺪﺗﺎﻥ ﺑﺸﻮﺩ ﯾﺎ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ . ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻫﻤﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺸﻒ ﭼﯿﺰﯾﺴﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﻤﺎﺳﺖ ! ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ] ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺁﻥ[ ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺟﺪﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ !
ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺴﺖ . ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﻫﻨﺮﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ
ﻓﺮﺍﻏﺘﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﺪ .
ﯾﮏ ﻋﮑﺲ ﺧﻮﺏ ﯾﺎ ﺍﺻﻼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﻟﻮﮎ ﻭﻭﺩ )ﻣﻌﻠﻤﺘﺎﻥ ( ﺑﮑﺸﯿﺪ ﻭ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﺪ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﺎﻥ ﺑﺮﻗﺼﯿﺪ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ! ﻭ ﻫﻨﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯿﺪ .
ﺗﻮﯼ ﻇﺮﻑ ﭘﻮﺭﻩ ﯼ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﻋﮑﺲ ﯾﮏ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯿﺪ، ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ
ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺍﮐﻮﻻ ﻫﺴﺘﯿﺪ !
ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺸﺒﺘﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﯾﺪ
ﭘﺪﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﯿﺎﻭﺭﺩ :
ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﺷﺶ ﺧﻄﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ
ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﻫﺮﭼﯿﺰﯼ
ﺑﺸﺮﻁ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﺗﻨﯿﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺭ ﺍﺻﻼ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﻣﻦ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﻣﯿﺂﯾﯿﺪ. ﺍﻧﺠﺎﻣﺶ ﺑﺪﯾﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﭼﮑﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﺪ . ﺷﻌﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﮐﺴﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﻫﯿﺪ ! ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻧﯿﺪ. ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﯾﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮﯼ ! ﺣﺘﯽ ﺧﺎﻧﻢ ﻟﻮﮎ ﻭﻭﺩ
)ﻣﻌﻠﻤﺘﺎﻥ (
] ﺩﺭ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﻌﺪ[ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯿﺪ ! ﺭﯾﺰ ﺭﯾﺰﺵ ﮐﻨﯿﺪ. ﻫﺮﺗﮑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﻮﯼ
ﺳﻄﻠﻬﺎﯼ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﯼ ﺟﺪﺍ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﺪ ! ]ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻫﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﮐﻨﯿﺪ[
] ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ [ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﮑﻮﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻌﺮﯼ ﮐﻪ ﺳﺮﻭﺩﯾﺪ ﺩﺳﺖ
ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﯾﺎﻓﺖ.
ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﺗﺤﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ]ﻭ[ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺩﺭﻭﻧﯿﺎﺕ
ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ! ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ !
ﺧﺪﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺗﺎﻥ
ﮐﻮﺭﺕ ﻭﻭﻧﻪ ﮔﺎﺕ

از: ...
بسیار متشکرم از آقاهمایون از اشتراک عالیشون*
۳۱ فروردین ۱۳۹۳
عالی بود آقای حاتمی
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
مرسی جناب باقری عزیز
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چگونه آن همه خاطره، بغض می شود؟
چگونه آن همه بهار، یخ می بندد؟

چگونه نیستی؟ وقتی که هنوز کنار مزار بامداد نشسته ای و خورشید وار نگاهم می کنی
و درود میفرستی همسایه های سرخش را،

چگونه نیستی وقتیکه هنوز می بینمت زباله از دامن جنگل می زدایی

با توام آآآی همآواز کوچه های بن بست،
ای هم هوای آسمان شعر ، تاریخ و موسیقی ،

کوه را فهمیدی ،آفتاب را ستودی و باران را به دل شنیدی،
و ... دیدن ادامه ›› تک درخت را چون کتیبه ای بر جبین بلندیها تصویر کردی،

ببین خاموشی مهتاب را از وقاحت خاک

ببین آوار کابوس را بر آن همه رویای پاک

کوله بارت بر دوش، ساده و بی ریا ،
پابراه کدام جاده شدی
که ما نفس بریدگان جاده های دلتنگی
دگر به گرد پایت نمی رسیم...
سفر بخیر....

به رفیق گرمابه و گلستانم... مهربانم ...فرامرز سرداری مهر ...که رفت تا لب هیچ...
17فروردین 1393 خورشیدی

از: خود
چه زیبا سرودید ساده و بی ریا از سر مهر
تبریک به دوست رفته تان که دوستی زلال چون شما را به جا دارد....
۲۰ فروردین ۱۳۹۳
***زیبا***
۲۶ فروردین ۱۳۹۳
سپاس آرزوی گرامی، زیبا می بینی
۲۷ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس از یک دقیقه سکوت

ایستادیم و یک دقیقه ،یک روز یا چند روز سکوت کردیم و اندیشیدیم،

در همسایگی مزار احمد شاملو در امامزاده طاهر کرج، دو نویسنده خفته اند،همانها که علی سرابی در خوانش قسمتهایی از متن به کشته شدن آنها بدون ذکر نام اشاره کرد(محمد مختاری و جعفر پوینده) ،

مهمترین حسن این نمایشنامه خوانی ارجمند(که هزار درود و سپاس شایسته اوست) برای من یکی لااقل این بود که دوباره بعد از ماهی و سالی سراغ یکی از آن دو نفر و مرور آثار و اندیشه ها و پرسشهایشان رفتم و شروع کردم به خواندن دوباره ی کتاب ((تمرین مدارا)) نوشته محمد مختاری و در باب فرهنگ ،ذهنیت انتقادی ... دیدن ادامه ›› ، مدارا ، سانسور، پرسشگری ، شبان رمگی فرهنگی ، نوگرایی و....

از قضا فایل پی دی اف این کتاب نایاب در آرشیوم موجود بود،

دوستانی که علاقمند به مطالعه و کنکاش بیشتر در این مقولات هستند و مایل به دریافت بدون فیلتر این کتاب هستند می توانند پایین این متن ایمیل خود را بنویسند یا به آدرس زیر یک ایمیل خالی بفرستند تا کتاب را برایشان میل کنم:
homayoun279@yahoo.com


با امید به اینکه سال نو ، سال گشایش راهها ، دلها ، دستها ، و دربهای بسته باشد،

و همه روشن تر از خورشید و سبزتر از بهار باشیم


ما آتش افتاده به نیزار ملالیم
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم

بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید
بالی بگشاییم و بسوی تو بیاییم (فریدون مشیری)

نوروز مبارک
به امیدش...
سالِ نویتان شاد و سبز باد
۲۸ اسفند ۱۳۹۲
سلام و عرض ادب
من براتون ایمیل فرستادم . ممنون مى شم براى من هم بفرستید
۲۶ مرداد ۱۳۹۷
درود خانم بذرافشان، تمرین مدارا یکی دو سال هست که تجدید چاپ شده و در دسترس همگان هست خوشبختانه، اون نسخه پی دی اف مال وقتی بود که منتشر نمی شد، با خریدنش به صاحب اثر و خانواده شون احترام بگذاریم، ممنون از توجهتون، سبز و آفتابی باشید
۱۰ شهریور ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیاوش جان تبریک همه ی این حس خوب رو نمی تونه بیان کنه،
فعلا تبریکو از ما بپذیر تا تئاتر شهر حضوری خدمت برسیم
و چقدر اون لذت دوست داشتنیه
مرسی همایون عزیز :)
خیلی ممنون :)
۲۵ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه شنبه ی خوبی در پیشه...
دقیقاً همینطوره . . .
۱۸ اسفند ۱۳۹۲
جدی جدی یه سوپرایز فوق العاده بود من که خیلی خوشحالم هوراااااا :)
۱۸ اسفند ۱۳۹۲
دقیقا یه سورپرایز فوق العاده واسه یه آخر سال خوب...
(یه جمله که اجزاش از سه تا کامنتیه که گذاشتین)
:)
۱۹ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

بشر پا شو ، تماشا کن ، زمین تب کرده از فریاد
تنش داغ ِ ، دلش آتیش ، از این عصر ِ پر از بیداد

ببین ابرا رُ قهرن با ، نگاهای ترک خورده
نمی بارن به حال ما ، که زخمامون نمک خورده

از اون ابر بهاری هم ، فقط گِل روی سر بارید!
همون خاکی به سرها شد ، که توش مهری نمی کارید

نه ماهی مونده تو دریا ، نه پرواز چکاوک ها ... دیدن ادامه ››
همش دوده، همش گندآب ، بجای عطر میخک ها

خیانت از وجود تو ، به قوها هم سرایت کرد!!
خدا پیش خودش از تو، بنی آدم، شکایت کرد

بشر، بس کن، بگو تا کی به فکر موشک و ناوی ؟
پی ِبمب اتم تا کی همه راهها رُ می کاوی ؟!

بشر، حق تو اینها نیست، بلرزونی یه دنیا رُ
برای قدرت و پولت ، بسوزونی یه دریا رُ

سلامی بی طمع باید ، به صلح و عشق و آزادی
که راحت شی از این دیوی که راحت تن بهش دادی

تو اون چشمای یخ بسته ،اجاق مهرُ روشن کن
دروغ و دشمنی بسه ، لباس سادگی تن کن

تو که عزم سفر داری ، به سیارات گرم و سرد
تویی که از خودت دوری ، به انسان بودنت برگرد

اثر خود

پ ن:
*اولین مورد خیانت در قوها چند سال پیش در انگلستان دیده شد!!



آخرین شب اجرای هراکلس برای من دو قسمت داشت:

قسمت اول در فاصله ی نیم ساعت تاخیر نمایش و دیدار با دکتر مجابی نازنین گذشت و گپی ده دقیقه ای با ایشان و همسر مهربانشان در مورد کتابهایشان و وضعیت مجوز آثار جدید یا چاپ نشده و تجدید چاپ کتابهای نایابی مثل ((نیشخند ایرانی)) و یا رمان ((در طویله دنیا)) که آخری فقط در سایت آمازون موجود است،
((نگاه کاشف گستاخ)) یکی از بهترین آثاریست که از ایشان خوانده ام و مثل صحبتهای صبورانه و دیدگاههای فکورانه آن شبشان( قبل و بعد از اجرا )حاوی مطالب ، مقالات و نقطه نظرهای جالبی برای جوانی مثل من بوده ،هست و خواهد بود،
با امید به اینکه مانا و سلامت باشند ، ترانه ((بازگشت)) را به ایشان و گروه نمایش هراکلس پیشکش می کنم،

شبی که قبل از آغاز نمایش پر از خستگی روزانه و ملال بودم، با دیدار ایشان و نمایش حالتی دگرگون برایم گرفت، اگرچه موضوع خاص و تلخ نمایش که آگاهانه انتخاب کردم از نوع نمایش های به اصطلاح ((حال خوب کن)) نبود ولی راضی از سالن بیرون آمدم چرا که صداقت، تلاش ،عشق، جسارت در بیان و اطمینان در انتخاب با تمام وجود به من منتقل شد،
گرچه نعره های آگیاس اوایل نمایش به نظرم گوش خراش و جاهایی اضافه می آمد و میشد تصویرهای روی دیوار با زاویه و کیفیت بهتری نمایش داده شود اما صحنه و لباس و بازیهای بدون تپق و میمیکهای مردمان تبس همانی بود که می باید باشد،
اوج نمایش و درد ، صحنه ای بود که هراکلس می خواست با دستهای خودش خود را زنده بگور کندو وقتی مشغول این کار بود مردمان تبس با فرصت طلبی لاشه را از کنار هراکلس قاپیدند و صحنه را ترک کردند...!

گویی پند و حرف و پایان خاصی قرار نبود که دیده و شنیده شود، می بایست دستهایی خالی و ذهن هایی سرشار بدون نیاز به قهرمان ها و ابر انسانها ، در خود فرو می رفتند(در خود فرو میرفتیم) و فراسوی فرداها ،چرا ها، چطورها، شدن ها و نشدن ها را اندیشه میکردند، همین کافی نیست؟

سپاس
درد دلهای آریا عظیمی نژاد آهنگساز خوب کشورمان بعد از شنیدن خبر اعطای سیمرغ به آهنگساز هالیوودی فیلم میلیاردی رستاخیز:

نسل ما زمانى که مشق موسیقى می کرد، از گفتن اینکه در خانه ساز نواخته می شود، منع اش می کردند. نسل ما سازش در کوچه و خیابان توسط کسانى که امروز روشنفکر شده اند و به زعم خودشان، مطرب از فرنگ اجیر می کنند، شکسته می شد. اما باز هم خدا را شاکریم که این دگردیسى صورت گرفت، وگرنه با نوع دیگرى از طالبانیسم مواجه بودیم.

شنیدن خبر اعطاى جایزه بهترین موسیقى متن به آهنگساز سینماى هالیوود غم سنگینى به دلم نشاند. نه از آن جهت که شایسته این نشان نبود که بى شک بهتر از همه ما آهنگسازان ایرانى مشق موسیقى می کند. اما در یک لحظه، آهنگسازان صاحب نامى که نامزد دریافت جایزه بودند و دیگرانى که نامشان نبود و تلاشى سخت در سینماى ایران کرده اند،آنان که در حفظ و نگهدارى پیکر نیمه جان سینما در این هشت سال گذشته سهمى داشتند، از برابر چشمانم گذر کردند.

من نمی دانم، اینکه هنرمند ایرانی با کوهى از سختی ها و گره ها و عقبه ذهنى از یک طرف و تیره و تار بودن فرداها چه دخلى به هنرمند بدون دغدغه ... دیدن ادامه ›› سانسور و سوار بر موج هاى تبلیغات گسترده سیستماتیک و امکانات بى حد و حصر تکنولوژى و دستمزد هاى نجومى دارد؟

جاى سینماى ما دخلى به سینماى هالیوود و دبدبه و کبکبه آنها دارد که آهنگساز ایرانى با این همه کمبود و سختى و بى انگیزگى باید با آن رقابت کند؟ راستى اگر به جاى آهنگساز، کارگردان از هالیوود وارد می کردیم، چند درصد فیلمهاى ما قابل دیدن می شد؟ چند نفر از شما زبان به اعتراض باز نمى کردید؟ همه ما می دانیم بیشتر شدن انگیزه براى رقابت و پیشرفت هم لطیفه غم انگیزى بیش نیست! درست است که همه جشنوارها در دنیا سیاسى هستند اما مثل ما سیاست زده نیستند و اگر سنگ محک بر چیزى می زنند، در جاى خود و با عیار هم سنگ قیاس میکنند.

متن کامل در لینک زیر:
http://www.asriran.com/fa/news/320424/%D8%AF%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%DB%8C%D8%B1%D8%AA%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D8%B3
به هیچ عنوان منطقی نیست این حرفا!
۲۶ بهمن ۱۳۹۲
مقایسه شرایط بود نه مقایسه هنرمندای ایرونی و خارجی
بیراه نبود
۲۷ بهمن ۱۳۹۲
به نظرم حق با آقای عظیمی نژاده. ما آهنگسازهای خیلی خوبی داریم.
کارن همایونفر، احمد پژمان، پیمان یزدانیان، مجید انتظامی، آریا عظیمی نژاد و خیلیهای دیگه.
شاید در اجرا (مخصوصا ارکستر) خیلی پیشرفته نباشیم اما در زمینه آهنگسازی اینطور نیست.
مثلا برای فیلم متروپل، آهنگسازی با بهزاد عبدی انجام شد و اجرا توسط ارکسترسمفونیک اوکراین. خب این منطقیه.
۲۸ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
...
بی هراس تیر و آتیش، تو مثه آلنده بودی
واسه میهن تو می مردی، واسه اون تو زنده بودی
...
وقتیکه میرسه از راه،بیست و هشتم امرداد
یه غم کهنه هنوزم تو دلا میزنه فریاد

اسم رمز هر ترانه ، شبه و هنوز شقایق
همه طوفان زده ایم و هنوزم شکسته قایق*
....

تاریخ معاصر ایران (از دهه سی تا سالهای اخیر) در هر ... دیدن ادامه ›› دهه بدون استثنا حداقل یک زخم عمیق بر پیکر کهنسال خود دیده است، که بر شمردشان کار آسانی ست.
زخمهایی که گاه اصرار بر این است که بگویند وجود نداشته یا ندارد و با چنین زبان انکار و چنین تلقین بر جامعه ای طوفان زده،سر خورده و غرق در روزمرگی ها و سکوت ، طرح هستی ِ این زخمهای تاریخی را در نمایش شکلک به هیچ وجه تکراری یا غیر ضروری نمی دانم، همانطور که در پوسترها و بروشورهای این نمایش هوشمندانه این زخم مشاهده می شود.

نمایش شکلک تلاقی آدمهایی از دو دوره مختلف تاریخی در خانه ای متروک با بافت دهه سی اما در روزگار کنونیست، عالیه و حسن از دوران کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت دکتر مصدق و ریختن اراذل و اوباش به خانه اش هستند و نرگس و شریف زوجی که درگیر و تحت تاثیر حوادث همین چند سال اخیر بودند و از نسل امروز، با همان دغدغه ها ،بحرانهای هویتی،خستگی ها و سوالهای بی جواب که در نمایش اشاراتی به آنها شد(تا حدی که به دام شعار و البته ممیزی نیفتد )

استفاده از حداکثر فضای بلک باکس شمس برای ساخت صحنه و نور مناسب ، لذت بصری فراوان و فضایی دل انگیز و به تمام معنا ایرانی و اصیل را رقم زده بود،
بازیهای قدرتمند همه بازیگران در نقشهای خود که گفتن اش تکرار مکررات است (بخصوص خانم پانته ا بهرام که درخشانتر از بقیه بودن بدلیل اجرای متفاوت تر نسبت به دیگر کارهای خودشان)

با شروع نمایش و با شنیدن اولین مضرابهای تار و سرپنجه های شیرین تنبک و بعد از آن کمانچه نوازیهای روح نوازی که به گوش می رسید،یک موسیقی متن در خدمت نمایش و بدون شلوغ کاریهای بی مورد(که گاهن در بعضی نمایشهای دیگر دیده می شود) به ذهنم رسید که تا پایان چنین بود و باید دست مریزاد گفت .

شوخی های ساخته شده با موبایل و قفل فرمان در عین سادگی بسیار دوست داشتنی بود، حرکات بدن و قر دادن و اطوارهای عالیه و حسن هم جز ویژگی شخصیتی خودشان و آدمهای شبیه خودشان در آن دوران بود نه کمتر و نه بیشتر، البته ماجرای بچه نباید رها میشد و استفاده خوب از تماشاگران میشد کمی هوشمندانه تر و بیشتر هم باشد، اما اینکه شریف و نرگس تصمیم به ماندن در خانه و دوباره ساختن آن می گیرند که آقای ایمانیان بخوبی به آن اشاره کردند بسیار قابل تامل بود و بدون تردید شکلک از تئاترهایی خواهد بود که از یادش نخواهم برد.

سپاس از تمام عوامل شکلک برای طراحی ،ساخت، اجرا، هماهنگی ها نظم بخشیدن برای ورود به سالن(بهتر است عادت داده شود از ده دقیقه قبل از اجرا ورود به سالن آغاز شود ) و روابط عمومی مستمر و عالی ... که همه ناشی از شناخت درست مخاطب و احترامیست که البته دو طرفه هست و خواهد بود.

پ ن:

پاره ای از ترانه((دقیقن نیمه شب)) مربوط به یکسال و اندی پیش که با یاد دکتر محمد مصدق نگاشته شد، او که سالهاست در سکوت خانه ای فراموش شده در احمدآباد خفته ست و ما که هنوز فراموشکارانیم؟!
همه عالیند دراین نمایش واقعا نمیشه فقط از یکی از آنها صحبت کرد من که می گم هر4 نفر عالیند
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
همه عالیند منم همینو گفتم! فقط نقش عالیه یه ریزه عالیتر بود انصافن
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید