مست شده با بوىِ قهوه،رو به روى خورشیدِ در حالِ غروب، به تماشاى نمایش مى نشینم."صبحانه در غروب"با ایجاد گره و تعلیق شروع مى شود.رازِ
... دیدن ادامه ››
مگویى بین سه کاراکترِ مرد وجود دارد که دیگر توانِ پنهان کردن آن را ندارند و کسى که باید بر این راز و یا زخمى که بر دوش آن ها سنگینى مى کند،مرهم بگذارد مادر است.به گفته ى کیوان،یکى از سه کاراکترِ مردِ داستان،تنها مادر اوست که در این دنیا برایش شنیدن آن راز،مهم است و بس.راز روایت مى شود.رازى ساده از اتفاقى در گذشته،که با خرده داستان ها و فلش بک هایى ،پربار شده است و روایتش برای مخاطب،جذاب.
انسانى و احساسى.دو کلمه اى که مى توان به متنِ "صبحانه در غروب" نسبت داد.احساسى،چون متن با دیالوگ هاى به جا و کاربردى هم احساساتِ مخاطب رو در جهت درک نمایش بیدار مى کند و هم قصه را جلو مى برد.انسانى،چون متن از رفاقت مى گوید.رفاقت بین دو کاراکتر،کیوان و روبیک زیبا نوشته شده و زیبا اجرا مى شود.
صبحانه در غروب نمایشى است درباره ى رفاقت و تفاوت وعشق.
لذتِ تماشای نمایشى شریف رو از دست ندهید.
خسته نباشید خدمت همه عوامل .