در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | همایون حاتمی درباره نمایش مافیا: بازی زندگی و آنها که می دانند بازیچه اش هستند، آنها که نمی دانند
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:00:02
بازی زندگی و

آنها که می دانند بازیچه اش هستند،
آنها که نمی دانند بازیچه اش هستند،
آنها که دل سپرده اند بر بادا باد،
و آنها که نمی خواهند بازیچه اش باشند...

صحنه این بازی در عین سادگی بسیار هوشمندانه و خلاقانه آراسته شده بود و استفاده از فضای خارج از اتاق پذیرایی و صداهای ضبط شده بیرون هم ایده ... دیدن ادامه ›› مطلوبی بود، در ابتدای نمایش تماشاگران چند لحظه بوضوح خود را در آینه ای می بینند که انگار می گوید ما و شما را چندان فرقی نیست، ابتدای نمایش به شناخت و مزه مزه کردن شخصیت ها و فضا برایم گذشت(اصولا دقایق اول نمایش ها بدلیل صحبت های میان تماشاگران، نورهای ال سی دی ها و پچ پچ هایی که در اکثر نمایش ها تمامی ندارند و به آن حساسم، چندان متمرکز نیستم مگر آنکه نمایش غافلگیرکننده آغاز شود)، اما یک ساعت آخر نمایش مافیا برایم لطفی دیگر و ریتمی بهتر داشت و به کل زمان را فراموش کرده بودم.

بدون هیچ تردیدی مهمترین نکته این نمایش پر از دیالوگ، کارگردانیست و این که واقعا جاهایی با خودم فکر می کردم آیا بداهه ای هم در میان بود؟ که بعید می دانمش یا این همه دیالوگِ پر از واقعیات زندگی در چارچوب متن به این روانی و با حداقل تپق، چنین باورپذیر به تماشاگر منتقل شد؟ کنجکاوم مدت زمان تمرینات این نمایش را بدانم چرا که حتما بر درکم از تئاتر خواهد افزود؟ اینکه متن های مربوط به شهرام تا چه حد به تیغ سانسور یا شاید خودسانسوری گرفتار شدند یا نه هم کمی برایم پوشیده مانده است یا اینکه همین کلیت چند جمله ای و شبه ابهام عمدی و خواست نویسنده بوده است.
اینکه در ردیف های پشت سرم گروهی از هم میهنان ارمنی زبان عزیز خود را می دیدم هم بسیار بسیار حس خوب و دلچسبی بود و چند تکه ی کوتاه دوست داشتنی ارمنی نمایش را (یکی دو جا که قابل حدس نبود) خیلی دوست داشتم که ترجمه فارسی را می دانستم، ضمنا نام طراح لباس را در سایت و بروشور نمی بینم اگر که طراح جداگانه استفاده شده باشد، لباس مهناز که مهمترین پرسوناژ در ذهن نویسنده از دید من شاید بوده باشد، گرچه تغییر کوچکی نسبت به چند عکس قبلی نمایش که امروز در تیوال دیدم، داشت، اما در عین سادگی در کنار احمد، بنفشه و تا حدی سوان بسیار به نظرم مناسب شخصیت مهناز بود.
بهرحال دیروزِ بارانی که با تماشای دو نمایش گذشت (بهمراه نمایش پرطرفدار برای کلاه آهنی ها) با اینکه خیلی خسته بودم اما خستگی فراموشم شده بود بهنگام بخش های پایانی مافیا و پس از رورانس، انگار که خودم از این مهمانی خداحافظی برمی گشتم.

با سپاس و مهر
25 بهمن 1395 خورشیدی