من دیشب نمایشو دیدم و خیلی سعی کردم که خوب راجع بهش فکر کنم و بعد بیام اینجا بنویسم. باید بگم شاید بالای نود درصد تماشاچی ها این کار رو بخاطر آقای رفیعی و نه لورکا یا شاملو و یا گروه نمایش انتخاب کرده اند ولی شاید بشه گفت خیلی انتخاب مطمئنی نکردند اینکه ایشون دست یه عده جوون رو گرفته و حاصل سالها دانش و تجربه گرانقدر خودشونو در اختیار اونا گذاشته البته قابل تقدیره ولی ایشون باید یادشون باشه که دکتر رفیعی در تئاتر یه برند محسوب میشه و در هیج حالتی نباید سلب اعتماد از مخاطب جدی تئاتر بشه بطور مثال آقای شجریان هم در موسیقی مشابه همین کارو با گروه شهناز و یه عده جوون انجام دادند ولی حاصل کار قابل قبول بود بگذریم از اینکه بیشتر تماشاچی های تئاتر یا دانشجو و یا از طبقه متوسط هستن و انتظار دارند با پرداخت بیست هزار تومن ناقابل وجه رایج مملکتی با اطمینان به تماشای نمایشی بنشینند که از تمامی لحظات آن لذت و بهره کافی ببرند و تا مدتها بعد به یادش بیفتند و محظوظ بشن. ما هنوز شکار روباه رو از خاطر نبرده ایم.
و اما بعد بازیگر نقش یرما اگرچه در طول اجرا زحمت زیادی متحمل میشه ولی بنظر من نقطه ضعف نمایش محسوب میشه بخصوص از این جنبه که بار اصلی نمایش روی دوششه و دوساعت تماشاگر باید اونو تحمل کنه سخته این فرم بازی و البته بیان رو بی وقفه دید و شنید و اذیت نشد. من البته در بازی و بیان بازیگران دیگه یه تکه های خوب هم دیدم ولی در مورد فن بیان که بنظر من برای بازیگر تئاتر از نون شب واجب تره این یک ایراد اساسی برای کل کار بود. ترجمه شاملو از این متن خوبه ولی یه جاهایی از نمایش همه چی دست به دست هم میده تا آدم فکر کنه داره یه کار کودک میبینه اگرچه کار کودک بخودی خود هیچ گاه کم ارزش تلقی نمیشه. موسیقی کار اگرچه قابل قبول بود ولی شخصن اعتقادی به ذبح کردن موسیقی به پای تئاتر ندارم درسته که اجرای زنده داری میشنوی و صد البته اجرای زنده تاثیر گذار تره ولی به باور من موسیقی شان جدا داره و تئاتر هم همینطور و نباید یکی رو فدای دیگری کرد. کاری که اتفاقن توی ایرانشهر زیاد دیدم اتفاق میفته و داره کم کم اینجا مد میشه.
از محسنات کار اگه بخوایم بگیم طراحی خوب صحنه و لباس هست که کارگردان توی این حوزه انتظار تماشاچیو برآورده میکنه نور پردازی هم خوبه همینطور
... دیدن ادامه ››
ایده خواهر شوهرها هم بدیع و تا حدودی مفرح بود.
من البته برای اولین بار تو عمرم چندین بار وسوسه شدم وسط اجرا سالنو ترک کنم ولی فوج تماشاچی که تموم روزنه ها رو پر کرده بود این فکر رو در مخیله من سترون وعقیم باقی گذاشت درست مثل خود خانوم یرما.