تالار وحدت
تئاترشهر تهران
تماشاخانه ایرانشهر
پردیس تئاتر شهرزاد
تماشاخانه ملک
عمارت نوفل لوشاتو
تئاتر هامون
خانه نمایش دا
تالار مولوی
تالار حافظ
تماشاخانه سنگلج
تالار هنر
تماشاخانه هیلاج
خانه هنر دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:16:45
مهسا اسلامی فعال هنری
. . .
ویترین
دیوار
اطلاعات
پروفایل کاربری
فعال هنری
۱۶ تیر ۱۳۶۴
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام و عرض خسته نباشید
گروه همیاری فروش بلیط روزهای ۲۰ ام به بعد چه تاریخی باز خواهد شد؟
گروه همیاری فروش بلیط روزهای ۲۰ ام به بعد چه تاریخی باز خواهد شد؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقت بخیر
بعد از خرید تا چه مدت لینک تماشای آنلاین برای من فعاله؟
بعد از خرید تا چه مدت لینک تماشای آنلاین برای من فعاله؟
گروه همیاری (support)
تیوال این کانال
دنبال
گروه همیاری @wall_assistants #75: محمد عمروابادی
درود بر شما
از زمان خرید تا یک هفته امکان تماشای فیلم‌تئاترها را دارید.
از زمان خرید تا یک هفته امکان تماشای فیلم‌تئاترها را دارید.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
دوست‌دارم
پاسخ
ممنون از شما?
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
دوعدد بلیط این نمایش برای تاریخ ۳۰ام دی ماه،ردیف ۳ باکس وسط موجود است.
تماس بگیرید.۰۹۱۲۸۹۴۵۳۹۰
دوعدد بلیط این نمایش برای تاریخ ۳۰ام دی ماه،ردیف ۳ باکس وسط موجود است.
تماس بگیرید.۰۹۱۲۸۹۴۵۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کی وقت کردن Cvv،شماره کارتشونو بزنن که اینجوری زود پر شده.نمیفهمم
بیشتر صندلی ها از قبل فروخته شده بود سایت که باز شد 20 تا صندلی بیشتر برای فروش نبود اونم گوشه یا ردیفای آخر.
نفیسه نوری (nafis.noori)
از ۲۸ مرداد ۱۳۹۲
برای سرعت در خرید، باید از قبل کیف پول تیوالتون رو شارژ کنید.
البته من شرایط امروز رو نمیدونم چجوری بوده دقیقا...
البته من شرایط امروز رو نمیدونم چجوری بوده دقیقا...
شقایق جان منظورم به صندلیهای باز هست.برای خرید اونها هم فرصتی نبود.
نفیسه عزیز،سرعت سیاه شدن صندلیا به حدی بود که به کیف پول هم نمیرسید
نفیسه عزیز،سرعت سیاه شدن صندلیا به حدی بود که به کیف پول هم نمیرسید
سلام. من دوره پیشین، همون لحظه ابتدایی که خرید شروع شد، باز کردم و رزرو ردیف اول صندلی وسط رو انجام دادم. وقتی رزرو رو انجام بدی، فرصت کافی برای خرید داری.
البته می‌دونم خوش شانس بودم، ولی با این اتفاق فرضیه پر بودن سالن و پیش فروش رو میتونیم رد کنیم.
البته می‌دونم خوش شانس بودم، ولی با این اتفاق فرضیه پر بودن سالن و پیش فروش رو میتونیم رد کنیم.
درود
اینبار کلا یجوری بود،خواهر بنده هم از جای دیگری میزد،همین مشکلو داشت.میزدی رو یه صندلی زرد و رزرو میشد،ادامه میخواستی بدی میگفت برای دیگری رزرو شده است
اینبار کلا یجوری بود،خواهر بنده هم از جای دیگری میزد،همین مشکلو داشت.میزدی رو یه صندلی زرد و رزرو میشد،ادامه میخواستی بدی میگفت برای دیگری رزرو شده است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عجیب پادگانِ لانچر ۵ بنظرم شبیه حال و هوای این روزای آدما هست.تو ایران و همه جا.بقول شایگان:چتونه،بیاید دوروز زندگیتونو بکنید برید دیگه،چرا نمیتونید درست زندگی کنید،چرا همش به هم کار دارید،چرا انسان نیستین،چرا چرا چرا چرا.....
کاش یک انسان نخستین بودم......
زندگی رو کره زمین این روزا مث لانچر ۵ هست،بخوایم انسان باشیم،مث سروان شایگان آخرش از نفس افتاده پیروزیم.اونم شاید.
اگر هنر نبود،حقیقت ما را میکشت
کاش یک انسان نخستین بودم......
زندگی رو کره زمین این روزا مث لانچر ۵ هست،بخوایم انسان باشیم،مث سروان شایگان آخرش از نفس افتاده پیروزیم.اونم شاید.
اگر هنر نبود،حقیقت ما را میکشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.دوستانی که کار رو دیدن،کمی در موردش میگید؟ممنون
م.مه(میر سعید مولویان) این را
خواند
سیدمهدی (mahdimahmudi)
از ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
مهسا خانم عرض ادب
برداشتیه از رمان چهره مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جوییس، بیشتر ازین میشه اسپویل نمایش.
با خیال راحت بلیتشو بگیرید برید نمایشو ببینید:)
من مسئولیت پیشنهادمو قبول میکنم، مطمئنم خوشتون میاد.
فقط اگه تونستین حتمن ردیف یک یا دو
برداشتیه از رمان چهره مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جوییس، بیشتر ازین میشه اسپویل نمایش.
با خیال راحت بلیتشو بگیرید برید نمایشو ببینید:)
من مسئولیت پیشنهادمو قبول میکنم، مطمئنم خوشتون میاد.
فقط اگه تونستین حتمن ردیف یک یا دو
اگر از بابت تماشاگرا و عکاس مشکلی نباشه 99 درصد خوشتون میاد.
و اینکه ردیف یک یا دو عالیه
و اینکه ردیف یک یا دو عالیه
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
مهدی و پویای عزیز،ممنونم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
از حرکات چشم شایگان گرفته تا لوچه آویزوون صادقی،ووووو میشد غرق در لذت شد که این کار چقدددددددر جا افتاده اس و چقدر همتون مث الماس رو صحنه بودین...خدا قوت هم براتون کمه❤❤❤
از حرکات چشم شایگان گرفته تا لوچه آویزوون صادقی،ووووو میشد غرق در لذت شد که این کار چقدددددددر جا افتاده اس و چقدر همتون مث الماس رو صحنه بودین...خدا قوت هم براتون کمه❤❤❤
امیر مسعود، امیرمسعود فدائی، حمیدرضا مرادی، فهیمه تردست و آرش رضایی این را
خواندند
شاهین، غزل حافظی، رکسانا معتمدی، حسین تاجیک، حمید خورشیدی، مجید و رضا تهوری این را دوست دارند
شاهین، غزل حافظی، رکسانا معتمدی، حسین تاجیک، حمید خورشیدی، مجید و رضا تهوری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.برای امروز ۵شنبه ۱۳ام تیرماه،دوعدد بلیط خارج از ظرفیت موجوده.میتونید تماس بگیرید.
۰۹۱۲۸۹۴۵۳۹۰
۰۹۱۲۸۹۴۵۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هرروز وسایلتو برمیداری میاری اینجا زیپشو میکشی میزاری رو میز،دوباره برمیداری زیپشو میکشی میبری خونه.باز میاریش زیپشو میکشی میزاری رو میز،دوباره برمیداری زیپشو میکشی میبری خونه.
...........................................
رابرت:وقتی باهات حرف میزنم بهم نگاه کن،میتونی؟
.......................................
رابرت:اینجا کار توچیه،کار توچیه جان؟بازیگری
پس برو رو اون صحنه کوفتی کارتو انجام بده.میتونی؟
.......................................
رابرت:جان ... دیدن ادامه ›› تو یبار بگی حقیقت من شروع میکنم به دیالوگ گفتن!
....................................
جانی:آآآها،هههههه،این ۱/۲ نیست،یک چهارمه!
....................................
جانی:شلاقی
رابرت:مزخرررررف
.......................
رابرت:سه ساعت پشت اون میز گریم کوفتی چه غلطی میکنی؟هان
.............................
رابرت:اون حرومزاده باید یاد بگیره قبل اینکه بیاد تو در بزنه،اینجا اتاق منو توعه!
.................................
رابرت:هی جانی این فقط یه شوخی بود.خودت ازم خواستی.سه بار ازت پرسیدم
...................................
رابرت:زبان به دندان بگیر،تو هم!
جانی:توهم.
..............................................
رابرت:میتونی کمتر کار کنی؟بلدی؟بلدی کمتر کار کنی؟
.................................
رابرت:مزخرفترین شکل وایستادن روی کشتیه!
...........................................
رابرت:وقتی باهات حرف میزنم بهم نگاه کن،میتونی؟
.......................................
رابرت:اینجا کار توچیه،کار توچیه جان؟بازیگری
پس برو رو اون صحنه کوفتی کارتو انجام بده.میتونی؟
.......................................
رابرت:جان ... دیدن ادامه ›› تو یبار بگی حقیقت من شروع میکنم به دیالوگ گفتن!
....................................
جانی:آآآها،هههههه،این ۱/۲ نیست،یک چهارمه!
....................................
جانی:شلاقی
رابرت:مزخرررررف
.......................
رابرت:سه ساعت پشت اون میز گریم کوفتی چه غلطی میکنی؟هان
.............................
رابرت:اون حرومزاده باید یاد بگیره قبل اینکه بیاد تو در بزنه،اینجا اتاق منو توعه!
.................................
رابرت:هی جانی این فقط یه شوخی بود.خودت ازم خواستی.سه بار ازت پرسیدم
...................................
رابرت:زبان به دندان بگیر،تو هم!
جانی:توهم.
..............................................
رابرت:میتونی کمتر کار کنی؟بلدی؟بلدی کمتر کار کنی؟
.................................
رابرت:مزخرفترین شکل وایستادن روی کشتیه!
آقای سوبژه (محمد لهاک)، ایمان صیادبرهانی، رستگار و محمد فروزنده این را
خواندند
۱۹ نفر این را دوست دارند
۱۹ نفر این را دوست دارند
الهه مبینی (elahehmobini66)
از ۱۱ آذر ۱۳۹۷
یه عالمع قلبِ سرخ
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بچه ها سلام
میگم واقعا بنظرتون چرا اینقدر خواستنیه این نمایش؟
مواردی که به ذهنتون میاد بگید....واقعا عجیبه
برا خود من یکیش اینکه چون راجع به تئاتره....نمایشی راجع به خود تئاتر...صحنه،نور،بوی مواد،پرده قرمز(البته این نمایش همش تو بلک باکس بوده،خخخخ)موسیقی،دکور،حس،اکت ها،در کل جادوی صحنه....میشه آدم خل نشه؟؟؟؟؟
میگم واقعا بنظرتون چرا اینقدر خواستنیه این نمایش؟
مواردی که به ذهنتون میاد بگید....واقعا عجیبه
برا خود من یکیش اینکه چون راجع به تئاتره....نمایشی راجع به خود تئاتر...صحنه،نور،بوی مواد،پرده قرمز(البته این نمایش همش تو بلک باکس بوده،خخخخ)موسیقی،دکور،حس،اکت ها،در کل جادوی صحنه....میشه آدم خل نشه؟؟؟؟؟
زهره مقدم، جهان، میثم هنزکی، لیلا مظاهری، نفیسه نوری، پیمان علیزاده، اعظم م و ایمان صیادبرهانی این را
خواندند
الهه مبینی و م ح خ این را دوست دارند
الهه مبینی و م ح خ این را دوست دارند
درود ، هرچی باشه من کماکان معتقدم سیزیف ❤️ چیز دیگه ای یه .. :)))
چشمانش برقی زده و صحنه را ترک میکنه ... :)))
چشمانش برقی زده و صحنه را ترک میکنه ... :)))
مهسا خانم عزیز با توجه به یکی بودن مضمونی سیزیف و زندگی در تیاتر تفاوت اجرایی صفر تا صد باهم دارن مثه همون تعبیر جالبی که آقا میثم کردن ، امیدوارم بازم بزودی اجرا برن تا خودتون بیننده ش باشید
دایه جان عزیز اون داستان لوبر حادثه ای بیش نبود برادر :))) یه باد موافق اومد 4 روز بردمون اون وری بعد باد اصلی اومد گوشمون رو گرفت برمون گردوند به آغوش وطن و تموم شد رفت :))) در ضمن کماکان معتقدم ما چیزی بنان تیاتر لاکچری نداریم و همه مون این حق رو داریم که سالی یکی دوتا کار چشم نواز هم ببینیم ، عاشقش باشی برمیاد :))
دایه جان عزیز اون داستان لوبر حادثه ای بیش نبود برادر :))) یه باد موافق اومد 4 روز بردمون اون وری بعد باد اصلی اومد گوشمون رو گرفت برمون گردوند به آغوش وطن و تموم شد رفت :))) در ضمن کماکان معتقدم ما چیزی بنان تیاتر لاکچری نداریم و همه مون این حق رو داریم که سالی یکی دوتا کار چشم نواز هم ببینیم ، عاشقش باشی برمیاد :))
من سیزیف رو یک بار دیدم و زندگی در تئاتر رو پنج بار و باید بگم که با توجه به این که سیزیف خوب بود و بازی ها خوب بودن ولی من با اختلاف زیاد زندگی در تئاتر رو خیلی خیلی دوست داشتم و به نظرم همه چیز از موضوع و بازی ها و موسیقی و... همه بی نظیر بود و از نظرم میر سعید مولویان و ایمان صیاد برهانی رو فقط باید رو صحنه دید و از بازی خیلی خوبشون کیف کرد وزندگی کرد و هم چنین با موسیقی خوبش لذت برد.. به نظرم الان میتونیم با گوش کردن آهنگ هاصحنه های جان و رابرت رو تجسم کنیم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جانی:همیشه با این روش پیدا میشه،یدیقه وایسا!(جانی بروی زمین میخزد)
.......................................................
جانی:شیش،هفت،هشت؟
........................................
رابرت:(درنقش وکیل)عین هم نه،عین هم نه!عین هم نه
............................................................................................
رابرت:تهیه کننده های فیلم حرومزاده ترین آدمایین که ممکنه ببینی!
...............................................................................................
جانی:چجوری یه حرومزاده میفهمه که هست؟رابرت:هیچی ... دیدن ادامه ›› پدرش زنگ میزنه میگه من پدرت نیستم
..................................................................................................
عظیییم است پسرکم،بسیااااااار عظیم است پسرکم!
........................................................
جانی رو به رابرت: وووووواه چه شلوار قشنگی،وووووواه کتاااب،وووواه قدم!
.................................................................
رابرت:من پدر توام،تو پسر منی؟نه.
جفت پسرکم ها رو خط بزن.
...............................................................
جانی:رابرت من با یه سنجاق قفلی میتونم شلوارتو درست کنم،میییییخخخخوای؟
.......................................................
جانی:شیش،هفت،هشت؟
........................................
رابرت:(درنقش وکیل)عین هم نه،عین هم نه!عین هم نه
............................................................................................
رابرت:تهیه کننده های فیلم حرومزاده ترین آدمایین که ممکنه ببینی!
...............................................................................................
جانی:چجوری یه حرومزاده میفهمه که هست؟رابرت:هیچی ... دیدن ادامه ›› پدرش زنگ میزنه میگه من پدرت نیستم
..................................................................................................
عظیییم است پسرکم،بسیااااااار عظیم است پسرکم!
........................................................
جانی رو به رابرت: وووووواه چه شلوار قشنگی،وووووواه کتاااب،وووواه قدم!
.................................................................
رابرت:من پدر توام،تو پسر منی؟نه.
جفت پسرکم ها رو خط بزن.
...............................................................
جانی:رابرت من با یه سنجاق قفلی میتونم شلوارتو درست کنم،میییییخخخخوای؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جانی:پشتم صافه؟رابرت:نهههههههههه،نیست
..........................................................................................................
جانی:مث چی؟مث چی؟عین دوتا مرد باهم حرف بزنیم؟عین دوتا مرد؟
ساااااارا
.......................................................................................................................................
اندام؟اندام؟البته عن دام
........................................................................................................
رابرت:میگفتن یارو مث هنرپیشه ها خودشو سه تیغ کرده
........................................................................................................
رابرت:جان،امیدوارم ... دیدن ادامه ›› هیچوقت خط نخوری
........................................................................................................
جان: عصبانی نشو رابرت!
رابرت: من عصبانی نیستم، فقط دارم یکم به سلامت روح و جسمم لطمه می زنم!
........................................................................................................
؛رابرت،میشه از برس تو استفاده کنم؟
؛البته البته
........................................................................................................
جانی:میشه بهت دست بزنم؟مرسی
........................................................................................................
رابرت:برا رفتن به یه کافه نیاز نیست قرارتو تو دفترچه کوفتیت یادداشت کنی
........................................................................................................
رابرت:من هیچ توجهی به اون زنیکه هرزه نمیکنم،اینگار دارم با دیوار حرف میزنم
جانی:آخه چطور؟مگه پارتنرتون نیست؟
رابرت:مونولوگ،کاراکتر شئ
........................................................................................................
رابرت:جانی،هیچوقت صداقتو با ضعف اشتباه نگیر
........................................................................................................
رابرت:من اینجا رو منتقدای مادر به خطا در نظر گرفتم
.......................................................................................................
جانی:تو داری چکار میکنی؟حوله یه وسیله شخخخصیه،میتونی بری از رختشورخونه بیاری.حرومزاده!خدافظ پدربزرگ
(رابرت با بغض و‌مستاصل رفتنش را میبیند)
.......................................................................................................
متن رو پرت نکن زمین!
درسته همش رو خط زدیم...ولی این دلیل نمیشه پرتش کنی!
........................................................................................................
بازیگری زهری ست شیرین کام
تمرین روی صحنه ی خالی
بدون تماشاچی
اما سرشار از زندگی
سرشار از ناب بودن
سرشار از جوونی
سرشار از عشق
........................................................................................................
رابرت : باید یک چیزی بهت بگم .
جان : خب ، بگو
رابرت : درباره ی تئاتره ،، این یکی از وجوه شگفت آوره تئاتره ،، و اون ، جان ، یک نوع طی طریقه که خیلی شبیه خود زندگیه...
جان : خب ، اون چیه ؟؟
رابرت : ساده ست ، اون توی ذات تئاتره ،، مثل زندگی _ البته تئاتر بخشی از زندگیه ... نه ؟؟ می فهمی چی دارم می گم ؟؟ همان طور که توی یک مغازه بزرگ وقتی رو که آدم صرف می کنه نمی تونه از زندگی خودش جدا کنه ... چون بالاخره اون بخشی از زندگیشه،،، این موضوع روی صحنه ی تئاتر هم مصداق پیدا می کنه ، مدت زمانی که تو روی صحنه ی تئاتر هستی ، بخشی از زندگی توئه، تئاتر زندگیته جان! زندگیمونه!
........................................................................................................
جیلیان به تو گفته من پدر بچه حرومزاده توووووووام(با تمسخر کلمه را کش میدهد)
........................................................................................................
رابرت:ازم درخواست کن،زوزه بکش
.......................................................................................................
یچیزی جلو سگ پرت کنی دم تکون میده،دم تکون میده،اما این زنیکه هرزه فقط وایمیسه نگاه میکنه.دور شدم نگاه کرد،بغل کردم نگاه کرد.ماچش کردم نگاه کرد
........................................................................................................
بیا جانی بیا،آآآآ نگاه کن،نگاه کن،این عینک دیگه برا توعه،آه آه برا تو شد.ولی دیگه سراغ اون میز نرو
........................................................................................................
جانی:رابرت،فقط به من بگو صفحه چننننده؟؟؟
........................................................................................................
جانی:خب بهش فکر نکن!
رابرت:چرا به ذهن خودم نیومد جانی
........................................................................................................
من تو هم رو میگم توام دیگه توهم نداشته باش،باشه؟
........................................................................................................
رابرت:تو نمیتونی ساکتم کنی و منو مفت بخری!تو بمن نگفتی ساکت شو.گفتی خفه شو
........................................................................................................
جانی:زیبایی چیزیه که آدم باید درونش داشته باشه.اما اینا دارن با تئاتر کاسبی میکنن
........................................................................................................
امتیاز جوونی تو تنها نقطه ضعف توعه!
........................................................................................................
رابرت:یه نسل بذر میکاره نسل بعدی رو پرورش میده
اما قضیه اینجاست
نسل بعدی از اعمال نسل گذشته س که تاثیر میگیره نه از موعظه هاشون
........................................................................................................
حواسم بهت هست جانی،حواسم بهت هست
........................................................................................................
جانی:هاهاهاهاهاها،(دلبرانه و کودکانه میخندد در حالیکه دستمال مرطوب را با ذوق میکشد)
........................................................................................................
رابرت:تشکر لازم نیست جانی،اگر اینطور نبود بهت نمیگفتم
........................................................................................................
تکونش بده،محکم،محکم،مث دختر بچه ها نه.سریعتر.مث گردو پر مغز،بیرونش سفت و محکم
........................................................................................................
رابرت:جوونها در تئاتر پیشرو نمایش در آینده ان،شعار مزخرف خودم
........................................................................................................
جانی:
خواب میبینم...خواب میبینم تو یه مکعب شیشه ای معلق تو هوا زندانی ام.
آدمای زیادی پایین این مکعب جمع شدن دارن منو تماشا میکنن.
مادرا منو با انگشت به بچه های کوچیکشون نشون میدن و در گوش بچه هاشون یه چیزی میگن،که من نمیفهمم چیه.
خواب میبینم دارم از یه کوه خیلی بلند سقوط میکنم انگار بال دارم.
یه پرنده افسانه ای منو رو هوا میقاپه و برای خوراک بچه هاش میبره.
از چشمام شروع میکنن،حتما چشمای خوشمزه ای دارم.
خواب میبینم تو یه بیمارستان روانی بستری شدم....بالاخره
به صورتم دست میکشم ولی صورت ندارم..انگار یه خمیر سفید تمام صورتمو پوشونده.
خواب میبینم تو یه خیابون خیلی شلوغ دارم راه میرم ولی لختم...لختِ لخت...
وقتی رسیدیم خونه خیلی خسته بودیم مجبور بودیم مغزامونو در بیاریم بندازیم تو آب سرد...که صاف شن...تمییز شن...
ولی وقتی دوباره رفتیم سراغشون به جز یه مشت حجم سفت و سرد و پیر دیگه چیزی نبودن
........................................................................................................
مگه من نظرتو خواستم،نظر من نداریم جان،نظر من نه
........................................................................................................
به دنیای نمایش خوش اومدی!
........................................................................................................
گردنمم بزنی من اینو رو صحنه نمیگم،باور بدار
.......................................................................................................
ببین جان تو یه کاری داری که باید انجام بدی
تو این کار باید از شعورت کمک بگیری
برای تحمل سختیاشم باید معرفتت و به کار بندازی و درکتو از اینکه چی درسته چی غلط
باید احساس همدردی داشته باشی
ضوابط اخلاقی و بشناسی
مقررات حرفه ای رو بشناسی
..........................................................................................................
جانی:مث چی؟مث چی؟عین دوتا مرد باهم حرف بزنیم؟عین دوتا مرد؟
ساااااارا
.......................................................................................................................................
اندام؟اندام؟البته عن دام
........................................................................................................
رابرت:میگفتن یارو مث هنرپیشه ها خودشو سه تیغ کرده
........................................................................................................
رابرت:جان،امیدوارم ... دیدن ادامه ›› هیچوقت خط نخوری
........................................................................................................
جان: عصبانی نشو رابرت!
رابرت: من عصبانی نیستم، فقط دارم یکم به سلامت روح و جسمم لطمه می زنم!
........................................................................................................
؛رابرت،میشه از برس تو استفاده کنم؟
؛البته البته
........................................................................................................
جانی:میشه بهت دست بزنم؟مرسی
........................................................................................................
رابرت:برا رفتن به یه کافه نیاز نیست قرارتو تو دفترچه کوفتیت یادداشت کنی
........................................................................................................
رابرت:من هیچ توجهی به اون زنیکه هرزه نمیکنم،اینگار دارم با دیوار حرف میزنم
جانی:آخه چطور؟مگه پارتنرتون نیست؟
رابرت:مونولوگ،کاراکتر شئ
........................................................................................................
رابرت:جانی،هیچوقت صداقتو با ضعف اشتباه نگیر
........................................................................................................
رابرت:من اینجا رو منتقدای مادر به خطا در نظر گرفتم
.......................................................................................................
جانی:تو داری چکار میکنی؟حوله یه وسیله شخخخصیه،میتونی بری از رختشورخونه بیاری.حرومزاده!خدافظ پدربزرگ
(رابرت با بغض و‌مستاصل رفتنش را میبیند)
.......................................................................................................
متن رو پرت نکن زمین!
درسته همش رو خط زدیم...ولی این دلیل نمیشه پرتش کنی!
........................................................................................................
بازیگری زهری ست شیرین کام
تمرین روی صحنه ی خالی
بدون تماشاچی
اما سرشار از زندگی
سرشار از ناب بودن
سرشار از جوونی
سرشار از عشق
........................................................................................................
رابرت : باید یک چیزی بهت بگم .
جان : خب ، بگو
رابرت : درباره ی تئاتره ،، این یکی از وجوه شگفت آوره تئاتره ،، و اون ، جان ، یک نوع طی طریقه که خیلی شبیه خود زندگیه...
جان : خب ، اون چیه ؟؟
رابرت : ساده ست ، اون توی ذات تئاتره ،، مثل زندگی _ البته تئاتر بخشی از زندگیه ... نه ؟؟ می فهمی چی دارم می گم ؟؟ همان طور که توی یک مغازه بزرگ وقتی رو که آدم صرف می کنه نمی تونه از زندگی خودش جدا کنه ... چون بالاخره اون بخشی از زندگیشه،،، این موضوع روی صحنه ی تئاتر هم مصداق پیدا می کنه ، مدت زمانی که تو روی صحنه ی تئاتر هستی ، بخشی از زندگی توئه، تئاتر زندگیته جان! زندگیمونه!
........................................................................................................
جیلیان به تو گفته من پدر بچه حرومزاده توووووووام(با تمسخر کلمه را کش میدهد)
........................................................................................................
رابرت:ازم درخواست کن،زوزه بکش
.......................................................................................................
یچیزی جلو سگ پرت کنی دم تکون میده،دم تکون میده،اما این زنیکه هرزه فقط وایمیسه نگاه میکنه.دور شدم نگاه کرد،بغل کردم نگاه کرد.ماچش کردم نگاه کرد
........................................................................................................
بیا جانی بیا،آآآآ نگاه کن،نگاه کن،این عینک دیگه برا توعه،آه آه برا تو شد.ولی دیگه سراغ اون میز نرو
........................................................................................................
جانی:رابرت،فقط به من بگو صفحه چننننده؟؟؟
........................................................................................................
جانی:خب بهش فکر نکن!
رابرت:چرا به ذهن خودم نیومد جانی
........................................................................................................
من تو هم رو میگم توام دیگه توهم نداشته باش،باشه؟
........................................................................................................
رابرت:تو نمیتونی ساکتم کنی و منو مفت بخری!تو بمن نگفتی ساکت شو.گفتی خفه شو
........................................................................................................
جانی:زیبایی چیزیه که آدم باید درونش داشته باشه.اما اینا دارن با تئاتر کاسبی میکنن
........................................................................................................
امتیاز جوونی تو تنها نقطه ضعف توعه!
........................................................................................................
رابرت:یه نسل بذر میکاره نسل بعدی رو پرورش میده
اما قضیه اینجاست
نسل بعدی از اعمال نسل گذشته س که تاثیر میگیره نه از موعظه هاشون
........................................................................................................
حواسم بهت هست جانی،حواسم بهت هست
........................................................................................................
جانی:هاهاهاهاهاها،(دلبرانه و کودکانه میخندد در حالیکه دستمال مرطوب را با ذوق میکشد)
........................................................................................................
رابرت:تشکر لازم نیست جانی،اگر اینطور نبود بهت نمیگفتم
........................................................................................................
تکونش بده،محکم،محکم،مث دختر بچه ها نه.سریعتر.مث گردو پر مغز،بیرونش سفت و محکم
........................................................................................................
رابرت:جوونها در تئاتر پیشرو نمایش در آینده ان،شعار مزخرف خودم
........................................................................................................
جانی:
خواب میبینم...خواب میبینم تو یه مکعب شیشه ای معلق تو هوا زندانی ام.
آدمای زیادی پایین این مکعب جمع شدن دارن منو تماشا میکنن.
مادرا منو با انگشت به بچه های کوچیکشون نشون میدن و در گوش بچه هاشون یه چیزی میگن،که من نمیفهمم چیه.
خواب میبینم دارم از یه کوه خیلی بلند سقوط میکنم انگار بال دارم.
یه پرنده افسانه ای منو رو هوا میقاپه و برای خوراک بچه هاش میبره.
از چشمام شروع میکنن،حتما چشمای خوشمزه ای دارم.
خواب میبینم تو یه بیمارستان روانی بستری شدم....بالاخره
به صورتم دست میکشم ولی صورت ندارم..انگار یه خمیر سفید تمام صورتمو پوشونده.
خواب میبینم تو یه خیابون خیلی شلوغ دارم راه میرم ولی لختم...لختِ لخت...
وقتی رسیدیم خونه خیلی خسته بودیم مجبور بودیم مغزامونو در بیاریم بندازیم تو آب سرد...که صاف شن...تمییز شن...
ولی وقتی دوباره رفتیم سراغشون به جز یه مشت حجم سفت و سرد و پیر دیگه چیزی نبودن
........................................................................................................
مگه من نظرتو خواستم،نظر من نداریم جان،نظر من نه
........................................................................................................
به دنیای نمایش خوش اومدی!
........................................................................................................
گردنمم بزنی من اینو رو صحنه نمیگم،باور بدار
.......................................................................................................
ببین جان تو یه کاری داری که باید انجام بدی
تو این کار باید از شعورت کمک بگیری
برای تحمل سختیاشم باید معرفتت و به کار بندازی و درکتو از اینکه چی درسته چی غلط
باید احساس همدردی داشته باشی
ضوابط اخلاقی و بشناسی
مقررات حرفه ای رو بشناسی
آخ که چه قدر دلم تنگ شد با اینکه از دیشب که دیدم تا الان خیلی هم نگذشته ولی خیلی دلتنگم . مهسا جان مرسی که با نوشتنت باعث شدی که تجسم کنم که رابرت و جان همین الان دارن باهم حرف میزنن و ما باز داریم نگاهشون میکنیم و زندگی میکنیم.
ایمان صیادبرهانی (iman_sayadborhani)
از ۰۱ آبان ۱۳۹۷
در مورد سارا میتونم توضیح بدم دوستان چون هر شب میگفتمش:(
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
بگید جانی عزیز.
حدس اولم:وکیل ترنس M To F بوده
حدس دومم:اینکه منظور این بود تو مرد نبودی که با دوستت همچین کاری کردی چه برسه به اینکه بشینیم عین دوتا مرد حرف بزنیم
حدس اولم:وکیل ترنس M To F بوده
حدس دومم:اینکه منظور این بود تو مرد نبودی که با دوستت همچین کاری کردی چه برسه به اینکه بشینیم عین دوتا مرد حرف بزنیم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان سلام.دیشب موقق شدم برا بار دوم ببینم.دوستانی که اجرای شهرزاد رو دیدن،آیا نمایش سری اول دیالوگ و میزانسن های اضافه تری نداشت؟
مثلا قسمتهای ناراحتی کردن رابرت از عمر هدر رفته اش بیشتر بود.ثانیه هایی که برای من یک زندگی بود با بازی خوب سعید عزیز.
در آخر بگم عشق به همه گروه که منو سرشار از عشق کردین.واقعا تئاتر جادوییه که اسیرمون میکنه ولی نمیشه ازش گذشت...
مثلا قسمتهای ناراحتی کردن رابرت از عمر هدر رفته اش بیشتر بود.ثانیه هایی که برای من یک زندگی بود با بازی خوب سعید عزیز.
در آخر بگم عشق به همه گروه که منو سرشار از عشق کردین.واقعا تئاتر جادوییه که اسیرمون میکنه ولی نمیشه ازش گذشت...
محمد برهمنی، م.مه(میر سعید مولویان)، ایمان صیادبرهانی، امیر، میثم هنزکی و محمد فروزنده این را
خواندند
نفیسه نوری، امـیـر، ساناز ب و سپیده این را دوست دارند
نفیسه نوری، امـیـر، ساناز ب و سپیده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقت بخیر
این نمایش بلیط خارج از ظرفیت هم داره؟
این نمایش بلیط خارج از ظرفیت هم داره؟
مهسا اسلامی و میترا این را
دوست دارند
الهه مبینی (elahehmobini66)
از ۱۱ آذر ۱۳۹۷
بله داره
وقتی اکثر صندلیا فروش برن باز میشه
وقتی اکثر صندلیا فروش برن باز میشه
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
ممنونم
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
بصورت حضوری هم خارج ظرفیت فروخته میشه؟
الهه مبینی (elahehmobini66)
از ۱۱ آذر ۱۳۹۷
بله عزیز
ولی باید چند ساعتی زودتر برین
ولی باید چند ساعتی زودتر برین
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
مثلا ۵ خوبه؟
الهه مبینی (elahehmobini66)
از ۱۱ آذر ۱۳۹۷
:))))))) بخدا معلوم نمیکنه
کِی میخواید برید؟
کِی میخواید برید؟
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
امشب.متاسفانه سالن هم فعلا جواب نمیدن.دارم از کرج میرم دوست ندارم دست خالی بمونم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.بخش بیرون از ظرفیت فعال نیست چرا؟
محمد لهاک و مهدی (آرش) رزمجو این را
خواندند
*مریم* (paeez)
از ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
مهسا جان
وقتیکه فقط ده صندلی برای فروش باقی مانده باشه، بخش بیرون از ظرفیت فعال میشه
وقتیکه فقط ده صندلی برای فروش باقی مانده باشه، بخش بیرون از ظرفیت فعال میشه
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
ممنونم عزیزم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام
یک عدد بلیط تخفیف دار بالکن دوم به قیمت ۲۴۵۰۰تومان برای ۲۹مرداد موجود است.شماره تماس ۰۹۱۲۸۹۴۵۳۹۰
یک عدد بلیط تخفیف دار بالکن دوم به قیمت ۲۴۵۰۰تومان برای ۲۹مرداد موجود است.شماره تماس ۰۹۱۲۸۹۴۵۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همیاری عزیز شما جایی اعلام کردین این نمایش شب 22ام برا وفات اجرا نمیشه؟نیم ساعت پیش از کرج برای دیدنش اومدم و مسئول فروش میگه در تیوال اعلام شده...
وای مهسا جان چقدر متاسف شدم اینهمه راه آمدین بدون نتیجه :((
فکر میکنم منظورشون از اینکه در تیوال اعلام شده، این بوده که تیوال برای روزهای قبل و بعد از یکشنبه امکان خرید رو فعال کرده بود ولی خب برای روز یکشنبه امکان خرید وجود نداشت!!
فکر میکنم منظورشون از اینکه در تیوال اعلام شده، این بوده که تیوال برای روزهای قبل و بعد از یکشنبه امکان خرید رو فعال کرده بود ولی خب برای روز یکشنبه امکان خرید وجود نداشت!!
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
خب من بصورت حضوری رفتم که بخرم.قسمت خرید تیوالو دیگه چک نکردم
درود بر شما
سرکار خانم اسلامی، با تماس تلفنی با شما، توضیحات خدمتتان ارائه شد.
تصمیمگیری در مورد برگزار شدن اجرا در روزهای شهادت، با توجه به زمان اجرا و داشتن مجوز اجرا در آن روز، به عهده گروههای محترم اجرایی و سالن های محترم است و تیوال در این مسیر نقشی ندارد. این نمایش نیز در روز یکشنبه ۲۱ مرداد، اجرا نداشته است و سانسی نیز برای این روز در برگه فروش فعال نبوده است.
با سپاس
سرکار خانم اسلامی، با تماس تلفنی با شما، توضیحات خدمتتان ارائه شد.
تصمیمگیری در مورد برگزار شدن اجرا در روزهای شهادت، با توجه به زمان اجرا و داشتن مجوز اجرا در آن روز، به عهده گروههای محترم اجرایی و سالن های محترم است و تیوال در این مسیر نقشی ندارد. این نمایش نیز در روز یکشنبه ۲۱ مرداد، اجرا نداشته است و سانسی نیز برای این روز در برگه فروش فعال نبوده است.
با سپاس
مینا &۱۲ (minai84)
از ۱۰ مرداد ۱۳۹۷
خانم اسلامی اگر دقت میکردید در بخش خبر تیوال تماشاخانه مولوی اشاره کرده بودند اجرا ندارند بخاطر شهادت.پس شامل بقیه تماشاخانه هم میشد.دقت کنید
خیر مینا خانم، شامل همه تماشاخانه ها نمیشد. بعضی نمایشها اجرا شد. من خودم همان روز در سالن سایه نمایش دیدم
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
مینای عزیز قوانین همیشه برای همه سالن ها یکسان نیست.بستگی به ساعت اجرا و تصمیم گیری سالن اجرای مورد نظر دارد
مهسا اسلامی (mahsaeslami)
از ۱۸ آذر ۱۳۹۱
از همیاری عزیز ممنونم بابت پیگیری که داشتن.
مینا &۱۲ (minai84)
از ۱۰ مرداد ۱۳۹۷
تشکر خانم اسلامی از شما وهم خانم مریم درضمن خیلی جای تاب دارد یک مجموعه تاتر یکی در یک روز اجرا نداشته ودیکری داشته!!!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش خیلی خوبی بود.
بدن بازیگر خدمتکار خونه رو فرم نبود و به دل نمینشست.
استفاده از اسکناس ایرانی جایز نبود.
در کل خیلی خسته نباشید
بدن بازیگر خدمتکار خونه رو فرم نبود و به دل نمینشست.
استفاده از اسکناس ایرانی جایز نبود.
در کل خیلی خسته نباشید
فرزاد، زهرا مهاجری، جهان، میترا، عاطفه گندم آبادی، امیر، مجتبی مهدی زاده، عادل محمدیان و تینا تیماجچی این را
خواندند
رضا تهوری و حسن مقدم این را دوست دارند
رضا تهوری و حسن مقدم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
همیاری عزیز این کار تخفیف گروهی داره؟
همیاری عزیز این کار تخفیف گروهی داره؟
درود بر شما
تاکنون درخواستی مبنی بر اعمال تخفیف گروهی، به تیوال ارائه نشده است.
با سپاس
تاکنون درخواستی مبنی بر اعمال تخفیف گروهی، به تیوال ارائه نشده است.
با سپاس
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام.آیا این نمایش تخفیف گروهی داره؟
عاطفه گندم آبادی و محمد لهاک این را
خواندند
درود بر شما
تاکنون درخواستی مبنی بر اعمال تخفیف گروهی، به تیوال ارائه نشده است.
با سپاس
تاکنون درخواستی مبنی بر اعمال تخفیف گروهی، به تیوال ارائه نشده است.
با سپاس
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زمینه‌های فعالیت
تئاتر
