هرروز وسایلتو برمیداری میاری اینجا زیپشو میکشی میزاری رو میز،دوباره برمیداری زیپشو میکشی میبری خونه.باز میاریش زیپشو میکشی میزاری رو میز،دوباره برمیداری زیپشو میکشی میبری خونه.
...........................................
رابرت:وقتی باهات حرف میزنم بهم نگاه کن،میتونی؟
.......................................
رابرت:اینجا کار توچیه،کار توچیه جان؟بازیگری
پس برو رو اون صحنه کوفتی کارتو انجام بده.میتونی؟
.......................................
رابرت:جان
... دیدن ادامه ››
تو یبار بگی حقیقت من شروع میکنم به دیالوگ گفتن!
....................................
جانی:آآآها،هههههه،این ۱/۲ نیست،یک چهارمه!
....................................
جانی:شلاقی
رابرت:مزخرررررف
.......................
رابرت:سه ساعت پشت اون میز گریم کوفتی چه غلطی میکنی؟هان
.............................
رابرت:اون حرومزاده باید یاد بگیره قبل اینکه بیاد تو در بزنه،اینجا اتاق منو توعه!
.................................
رابرت:هی جانی این فقط یه شوخی بود.خودت ازم خواستی.سه بار ازت پرسیدم
...................................
رابرت:زبان به دندان بگیر،تو هم!
جانی:توهم.
..............................................
رابرت:میتونی کمتر کار کنی؟بلدی؟بلدی کمتر کار کنی؟
.................................
رابرت:مزخرفترین شکل وایستادن روی کشتیه!