پیدا شدم
چون یکی قطره
درمیان هزاران هزاران قطره ی دریای سرگشتگی
پیدا شدم در انتهای یکی "خم "
از هزاران هزاران خم و پیچ رگ های حیات
پیدا شدم اما...
جوانی رادر قابی به دیوار آویخته بودند
پیدا شدم اما ...
سه پری دیگر زار زار گریه نمی کردند وگوش به قصه نمی دادند
پیدا شدم
وقتی سه پری زنان موقری شده بودند و حتی لبخندی
... دیدن ادامه ››
گوشه ی لبانشان نمی آمد و چشمه ی اشکشان خشک شده بود .
پیدا شدم اما شمعدانی ها را از لب طاقچه برداشته بودند و می گفتند : سالهاست عمورنوروز نمی آید
من پیدا شدم اما دیگر دیر شده بود .