واقعاً بد بود. کاش نویسنده و کارگردان این اثر تفاوت داستان کوتاه و نمایشنامه را می دانست.
کاش میدانست که درام نیاز به گره و خیلی چیزهای دیگر (که حتی حوصله ندارم تیتروار بیاورمشان) دارد. دیالوگهای ضعیف، لوس و بیمنطق (مثلاً دیالوگ نهایی اثر این بود: "مادری: وای! میدونستم زیر این همه فشار از بین میری!" یا آنجا که جلال به زرین میگوید: مجبور یودم برم سوئد و زن بگیرم و تو که بهترین عشقم بودی و هستی رو قال بذارم، چون اونجا اروپاست! حالا برگشتم بیا زنم شو!!)، نورپردازی یکدست و ضعیف، انتخاب بازیگرانِ بد (قطعاً منظورم خانمها بوبانی و نونهالی نیست)، موسیقی تکراری و بیحس و حال، ...
یک توصیه به خانم نونهالی عزیز: "مثل آب برای شکلات" فوقالعاده دیدنی و دوست داشتنی بود و این علاوه بر بازیهای خوب بازیگران، تنها و تنها بهسبب تواناییِ بالا و تبحر نویسنده و کارگردان آن اثر، ابراهیم پشتکوهی، بوده است. با هر کسی کار نکنید، لطفاً