فیلم هیچ کجا هیچ کس برای تعریف قصه اش راه طولانی تر را بر می گزیند. روایت تو در تو و غیر خطی داستان در دهه اخیر در سینمای دنیا باب شده و در چند فیلم مثل پالپ فیکشن و 21 گرم در جهت تعابیر و مقاصد مورد نظر کارگردان حرکت می کند، در سینمای ایران هم در آثاری مانند تقاطع خوب جواب داده است. اما اگر روایت موازی و بهم ریختن ترتیب صحنه ها را از این فیلم بگیریم چه چیز باقی می ماند؟ داستان بارها تکرار شده به منزل نرسیدن بار کج، در قالب یک دزدی برنامه ریزی شده چند نفره که با با خیانت دزدان به هم و کشته شدن بعضی به پایان می رسد. با اینکه فیلم سعی کرده سئوالی را بی پاسخ نگذارد، باز هم تکلیف چند موضوع روشن نمی شود، مانند ماشین پدر یلدا(رضا کیانیان) که هیچ سنخیتی با شغل و پایگاه اجتماعی و خانه اش ندارد یا نسبت دختر پولداری که ربوده می شود با دزدها. نکته مثبت فیلم بازی قابل قبول بیشتر بازیگران، لذت دیدن چهره بابک کریمی که خاطره پدرش را بر پرده تصویر می کند و پایانی است که برخلاف کلیشه ها گناهکاران را کت بسته تحویل قانون نمی دهد.