شب به تو نمى رسد سیاهى
دور مى شود در کوچه اى پایین تر
نبضم را بگیر
اندوه منقبض شده در رگ را
و فکر کن
که قرار است عبورم دهى
از شبم
و تنم
و پیرهنت
و کوچه هاى سیاهى که پایین خانه ى توست
و من هر شب سیاهى زده به آن ها مى رسم
مى توانى؟
_ مى توانم.
و زیر
... دیدن ادامه ››
لاله ى گوش تو شعرهاى نگفته
و گیسوى تو را که طره طره
و گرمى سر انگشت من روى گردن تو
سیاهى به تو نمى رسد شب
و دور مى شود
از تنت
و پیرهنت
و شبت
از: خود