تا صبح سیگار است و سیگار است و سیگار
من هستم و یادِ تو و چشمان بیدار
لرز درختانِ شب و یک باد کولى
چک چک چکِ باران به روى خاک نمدار
یک شعر کوتاه و لکِ جوهر به دستم
اندوه هاى تیره و افکار تبدار
یک دست خط روشن و یاد دمى خوش
یک تیره نامه یاد بختى که نگونسار
گفتند رفته است او، خیالش را نبرده
گفتند و خندیدند بر من درّ و دیوار
گفتند و خندیدند و بشکستند و
... دیدن ادامه ››
بردند
قلب مرا، آن پیکر آویزِ بر دار
پاى درخت ارغوان یا بید مجنون
کردند مخفى قلب من را در شبى تار
امشب که باران مى زند بیدار گشته
مى خواهد از جایش برون گردد به یک بار
گویى فراموشش شده آن رنج پیشین
گویى فراموشش شده آن چوبه ى دار
سرخ است و زرد است و سیاه است و سپید است
مى گویدم دیگر نمى میرم من این بار
مى گوید و پا مى زند محکم به گورش
مى خندم و مى گویمش اى طفل بیمار!
یک بوسه ى دیدار آخر یاد او ماند
یک بوسه تنها سهم او از کل دیدار
از: خود