ظاهرا واکنشها به حضور پژمان جمشیدی در نمایش "بادی که تو را خشک کرد، مرا برد" ادامه دارد. روز پنجشنبه در برنامه پرانتز باز که از رادیو نمایش پخش شد پژمان جمشیدی به مصاحبه ی - به زعم او - تند و تیز و انتقادی جهانگیر الماسی درباره حضور این فوتبالیست در نمایش مذکور اشاره کرد. ضروری می دانم همین ابتدا تلاش این قلم بر بی طرف ماندن در نزاع! بین موافقین و مخالفین حضور جناب جمشیدی در این پروژه را اعلام کنم. نظر نگارنده این است که پس از پایان – به قول پژمان – این مشق، نقد خود را ارائه نماید.
اینجا ایران است! صدای من را از تهران، پایتخت می شنوید! اینجا شهری است از کشوری که خیلی چیزها سر جای خودش نیست؛ نباید باشد! اینکه خیلی چیزها سر جای خودش نباشد جزو ویژگیهای اینجاست؛ اگر همه چیز سر جای خودش باشد که ...! با درک و شناخت این ویژگی یک مسئله مهم پیش روی ما قرار می گیرد؛ "چه باید کرد؟" از همان چه باید کردهای مرحوم شریعتی! آیا باید دست روی دست گذاشت و تماشا کرد؟ یا باید ادامه داد و اقدام کرد؟ به گمان این قلم عمل گرایی نتایج بهتری برای حوزه های مختلفی که درگیر این تعارضات هستند خواهد داشت. (تعارض بین نیازهای یک حوزه، ظرفیتهای موجود و تدارکات ناهماهنگ با نیازها و ضرورتها، از جمله نیروی انسانی)
لذا وقتی مواضع افراد حاضر در دو سوی این نزاع را مرور می کنیم به این مسئله بر می خوریم که طرف موافق، بعد از طرح استدلالهای تئوری، در عرصه کنش اجتماعی از یک عمل انجام شده یا در حال انجام، دفاع می کند. (حضور پژمان جمشیدی در یک نمایش) اما آنسوی ماجرا در طرف مخالف پس از طرح ادعاهای شفاهی و تئوری، هیچ نقشه راه، پیشنهاد عملی و قابل اندازه گیری ای ارائه نشده است؛ به تعبیر دیگر با فرض پذیرش مدعا و استدلالهای تئوریک طرف مخالف این سوال به ذهن خطور می کند:"حالا چه باید کرد؟" بیایید یکی از اقدامات احتمالی مورد نظر طرف مخالف را به عنوان نمونه در این مجال مورد ارزیابی قرار دهیم. این بدان
... دیدن ادامه ››
معنا نیست که پیشنهاد عملی طرف مخالف محدود به این یک مورد می شود. برعکس به این معناست که طرف مخالف لطف کند و پیشنهاد عملی و قابل اندازه گیری خود را ارائه نماید، تا بتوان آنرا به طریقی به سمع و نظر جناب جمشیدی و طرف موافق رساند. «پژمان جمشیدی باید پس از دریافت پیشنهاد همکاری از طرف کارگردان این نمایش، این پیشنهاد را رد و در دفاع از اقدام خود به کارگردان بگوید: "من نمی توانم در حوزه ای که فارق التحصیلان و متخصصین حرفه ای آن بیکارند این پیشنهاد را بپذیرم"» استدلالهای طرف مخالف برای نگارنده ی این مطلب قابل درک است، بجز مواردی که متاسفانه با بی احترامی و به کاربردن الفاظ زشت و زننده همراه بوده است. اینکه "بسیاری از فارق التحصیلان رشته تئاتر بیکارند"، درست، و به نظر نمی رسد کسی در صحت این واقعیت تلخ ذره ای تردید داشته باشد، اما هنوز این سوال پیش روی ماست:"حالا چه باید کرد؟" اگر پژمان جمشیدی از حضور در این نمایش انصراف می داد مشکلات عرصه تئاتر ما حل می شد؟!
برگردیم به یک ماه قبل، زمانیکه هنوز مسئله اجرای این نمایش مطرح نبود، مخالفان این نمایش حل مشکلات صنفی و حرفه ای خود را از چه کانالهایی پیگیری می کردند؟ آیا این کانالها با حضور پژمان جمشیدی مسدود شده؟ مجددا تاکید می کنم قصد این مطلب دفاع از حضور پژمان جمشیدی در این نمایش نیست. اما می خواهم بدانم مخالفان این حضور، بعد از طرح استدلالهای منطقی خود در گام نخست، که غالب آنها مورد تایید است، در گام بعدی چه پیشنهاد عملی ای را ارائه کرده یا می خواهند بکنند؟ آیا اساسا پیشنهادی دارند یا قصد دارند در همان گام اول بمانند؟ همانطور که پیشتر اشاره شد طرف موافق از یک اقدام عملی دفاع می کند، طرف مخالف اما چه؟ اگر فرض کنیم بتوان به مخالفان این اطمینان را داد که در صورت ارائه پیشنهادی عملی و قابل اندازه گیری از سوی آنها می توان با پژمان جمشیدی وارد مذاکره شد و او را مجاب به پذیرش افکار عمومی مخالفان کرد، آنها چه پیشنهادی برای مطرح کردن دارند؟ پیشنهادی که با آن بتوان به عنوان یک مذاکره کننده با دست پر وارد مذاکره و از آن خارج شد؛ حتی آنرا رسانه ای کرد.
به عنوان مثال:
"با فلان اقدام از طرف پژمان جمشیدی، فلان نتیجه در حوزه مدیریت هنری کشور بدست آمد." یا
"با انصراف پژمان جمشیدی از حضور در نمایش ...، مشکلات فارق التحصیلان و متخصصان بیکار رشته تئاتر حل شد." یا
شما بگویید لطفا، مخالف فرهیخته و محترم.