آرزویی دارم
دور، اما ممکن
که در آن شهری هست
که همه مردم آن
دلشان می خواهد
صبح تا شام به هم
شور و شادی بدهند؛
کاش می شد که در این شهر قشنگ
گل هر گلدانی
مهربانی باشد،
مردمانش دلشاد،
همه مسرور و صبور،
و بد اخلاقان را
همه تحریم کنند،
و سر هر سفره
دیسِ شادی باشد
با خورشِ احساس
دسرش عشق و محبت
با ناز؛
همه راضی باشند
و همه مادرزاد
عاشق و عادل و آگه باشند.
آرزویی دارم ...
آگهی
طفلی به نام شادی
دیریست گم شده ست
با چشمهای روشنِ براق
با گیسویی بلند.
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر؛
این هم نشانی ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر!
دکتر محمد شفیعی کدکنی
ما که چریک نیستیم،
بازیگریم.