میخوام حرفم رو اینجا بزنم چون نتونستم تو نمایش جناب میرطاهری حرفم بگم ... شاید دوست داشتم حرف نزنم و دیلوگهای خوب خانم رحیمی و بازی بداهه خوب آقای میرطاهری رو ببینم - در ضمن خوشحالم که بازیگر زن این کار به بهترین شکل در زمان کم ایفای نقش کرد - خیلی خوشحالم که اونجا میشد راحت بود یه کار محیطی درست - بارها و بارها استادمون در مورد نظریات پیتر بروک و دیگر کارگردانان بزرگ تئاتر تجربی حرف زده بود و فکر نمیکردم این جا هم یه نفر همه قواعد کار محیطی رو انجام بده -چند نفر نظراتی داده بودند و من ترغیب شدم حتما این کار رو ببینم - تبریک میگم که مرز ما تماشاگر ها رو با خودتون شکستید و فاصله از بین رفت از همون احوال پرسی اول آقای میرطاهری حس کردم تو یه کافیشاپ هستم و انگار تئاتری وجود نداره اولین قانون کار محیطی و اینکه من اونجا فقط و فقط نبودم که یه نفر چیزی به خوردم بده و بعد بدون هیچ حرفی برم من با همه سختی که توخودم دیدم تونستم اونجا چیزی رو که آقای میرطاهری خواسته رو حدس بزنم - لبخند میزدم و گاهی با بقل دستیم حرف میزدیم و فکر میکردیم یکی دیگه از قواعد مهم تئاتر تجربی و محیطی پست مدرن - پیش خودم گفتم یه بازیگر باید خیلی توانا باشه که وقتی تماشاگر از حیطه خودش در این نمایش خارج میشه بتونه اون رو جمع و جور کنه - خوشحالم که دارم یه بازی درست و روان رو میبینم - من واقعا اومدم یه کار محیطی ببینم و دیدم و خوشحالم - اگه میخواستم یه کار صحنه ای ببینم هیچوقت نمیام تو کافه تریا اون کار رو ببینم - مرسی با دانش درست کار محیطی کار کردید - شما حتی ذائقه ما رو در این نمایش تحریک کردید و چه خوب - خسته نباشید به گروه نمایش گارسن و کارگردانی خوب آقای میرطاهری....