داستان جالب و در عین حال عجیبی داره این نمایشنامه:
"داستان خرس های پاندا" حکایت زن و مردی است که بی آنکه همدیگر را بشناسند خود را کنار یکدیگر, بدون لباس, در تختخوابی می یابند, که می توان آن را کنایه ای از لحظه ی آفرینش آدم و حوا هم دانست. آنها تصمیم می گیرند برای آشنایی بیشتر, نه شب کنار همدیگر باشند. که نمایشنامه روایتگر این نه شب است.
زن, گویی رسالتی را برعهده دارد و در طول نه شبی که کنار مرد می ماند شروع به یاد دادن چیزهایی به مرد می کند. گویی آمده است تا مرد را به کمال برساند و او را برای مردنی عاشقانه تعلیم دهد. که از این لحاظ می توان آن را نمایشنامه ای عارفانه هم دانست. که همچون منطق الطیر عطار, راه رسیدن به مقصود را در گرو گذشتن از وادی های مختلفی می داند. زن به مرد سکوت را می آموزد, به او می آموزد چگونه از خودش بیرون بیاید و با جهان پیرامونش یکی شود, تا جایی که مرد در آخر کتاب خود را بر فراز تمام چیزها می بیند واحساس می کند بال مرغی در حال پرواز است.