ملکه زیبایی لی نین
نور آبی به داخل پوسته سفید تابیده است. در جای جای صحنه وسایل کوچک اما پر معنی دیده می شوند که با فاصله از هم چیده شده اند و هر کدام مفهومی را می رسانند. صندلی متحرک، ظرفشویی، کف و شیر آب. همه شخصیت ها لباس سفید یک دست به تن دارند و فضای صحنه، ما را به جایی همانند تیمارستان می برد. فضایی که هر سه مفهوم خانه، زندان و دیوانه خانه، در آن گنجانده شده است. در گوشه راست زنی با عینک و دستکش های زرد به دستانش ایستاده است. مردی با عصای شبیه به راکت تنیس در صحنه راه می رود و شخضی دیگر در پس زمینه فضای اصلی صحنه دائم مسواک می زند و پیرزنی که مدام در ظرفی ادرار می کند و آن را در ظرفشویی می ریزد. فضای صحنه روشن شده و داستان آغاز می شود. در آغاز، مخاطب یا همان تماشاگر در سردرگمی به سر می برد و تلاش می کند تا با شخصیت های داستان آشنا شود. تلاش می کند تا در سیر داستان قرار گیرد. تلاش می کند تا در میان آشفتگی صحنه و دیالوگ ها چیزی بفهمد. دختری وسواسی به نام مورین اهل ایرلند که با مادر وسواسی خود در یک خانه زندگی می کنند و همه خواهرانش قبل از او ازدواج کرده اند و تنها او مانده است و اکنون در سن چهل سالگی هنوز با مادرش زندگی می کند. مادری که تلاش دارد تا او را با هر ترفندی پیش خودش نگه دارد. مورین دائما در حال نظافت است و از اینکه کسی با چکمه های گلی وارد خانه اش شود متنفر است. او دائما در خانه برای مادرش شیربرنج درست می کند و از او نگهداری می کند. دختری که در اندیشه عشق و ازدواج یا بهتر بگویم در رویای عشق و ازدواج مانده است و دنبال روزی می گردد تا از بند این آرزوها رهایی پیدا کند و در آسمان واقعیت بال بگشاید. دختری که رابطه اجتماعی دلنشینی ندارد و با کمتر کسی دمخور می شود. مادری که هر روز به رادیو گوش می کند تا آهنگ تولد هفتاد و یکسالگی اش را از رادیو بشنود که هر سال در روز تولدش پخش می شود. زندگی به همین منوال جلو می رود تا روزی
... دیدن ادامه ››
که ریموند- برادر دائم الخمر و پرخاشگر پاتو- خبر بازگشت برادرش را می آورد. پاتو که اخیرا از آمریکا بازگشته و مهمانی به همین مناسبت ترتیب داده است تا دوستانش را دور خود جمع کند و از قضا مورین هم به این مهمانی دعوت شده است. با اینکه مادرش تلاش می کند تا او را از این مهمانی بی خبر بگذارد، اما مورین متوجه می شود و در آن مهمانی شرکت می کند. آن شب بعد از مهمانی که هر دو مست بودند، با هم به خانه مورین می آیند و آنجا شب را با هم می گذرانند. زمانیکه مادر مورین متوجه رابطه آنها می شود، از هر حیله ای استفاده می کند تا آنها را از هم جدا کند.
در این تئاتر چیزی که بیشتر توجه تماشگر را جلب می کند، چیزهایی است که شخصیت ها با خود به همراه دارند. پاتو مدام در حال مسواک زدن است و در شبی که با مورین می گذراند، به دلیل بوی بد دهانش از معاشقه با او خودداری می کند. ریموند که دائما لنگ می زند و راکت تنیس را به جای عصا استفاده می کند و مورین که توپ تنیس ریموند را از کودکی با خود نگه داشته است. انبری که با آن هیزم در آتش می گذارند و در طول نمایش، اشخاص با آن بازی کوتاهی به اجرا می گذارند که بی معنا نیست. عینک هایی که آنها به چشم دارند، مادامی که بر چشمشان است می توانند سخن بگویند و در غیر اینصورت ساکت می شوند؛ و پیرزنی که با انبوهی از خاطرات گذشته زنده است و همیشه در صندلی متحرک تخم مرغی شکل خود به سر می برد. در همانجا غذا می خورد، در همانجا نظافت می کند، در همانجا شکنجه می شود و در همانجا کشته می شود. پیرزن دنیایی دارد در همان صندلی تخم مرغی کوچک و به همان محدودی. هیچ گاه تلاشی برای شکستن آن ندارد و در لاک تنهایی خویش فرو رفته است، زیرا از چیزی در گذشته رنج برده است و می خواهد دخترش را پیش خودش نگه دارد تا شاید این اتفاق برای او نیفتد. پیرزنی که از عاشق شدن دختری هراسان است. داستان عشق مورین و پاتو ادامه پیدا می کند و به این منجر می شود تا مورین برای گریختن با پاتو، مادرش را بکشد و جنازه او را سر به نیست کند. اینطور به نظر می رسد که مورین و مادرش به گناه اعتقاد دارند، اما داستان به جایی می رسد که مورین برای بودن با پاتو حتی حاضر می شود تن به گناه دهد.
در طراحی صحنه و لباس، صندلی متحرک توجه زیادی را به خود جلب می کند و بازی حرفه ای بازیگران در طی نمایش با آن. اینکه هم صندلی است برای پیرزن و هم تخت خوابی برای مورین و پاتو. اینکه دنیای پیرزن در چنگ مورین است. یا شکل و فرم طراحی صحنه که قوسی دارد و شبیه به زمینی شده است و گرد می باشد. یا می توان به پارچه های آویزان از دست آنها اشاره کرد، که از آن هم برای ارتباط با یکدیگر استفاده می کنند و هم در مواقعی که یکی از آنها از کوره در می رود، با آنها دستهای یکدیگر را می بندند، و یا جایی از نمایش که مورین دست های مادرش را به صندلی اش می بندد و او را شکنجه می کند و آخر سر هم او را می کشد. و یا جایی که ریموند زنجیر پاره می کند، دستهای او را می بندند. در این قسمت ها از نمایش مخاطب به این نکته پی می برد که شاید آنها همه دیوانه هایی هستند در یک دیوانه خانه.
اما در نهایت برداشت من از این نمایش این است که همه آنها انسان هایی هستند که در دنیایی گیر افتاده اند یا جامانده اند، که آن دنیا، یا زندگی، یا کالبد حاصل و نتیجه خودخواهی کس دیگری است و همه آنها به طور عجیب و ملموسی با هم ارتباط دارند یا ارتباط پیدا می کنند. دنیایی در گذشته و آثاری که تا آینده باقی مانده است. افرادی که در آتش خودخواهی دیگری می سوزند و دنبال راهی برای فرار از این آتش هستند.
و در نهایت سرنوشتی که برای مورین شکل می گیرد. سرنوشتی شبیه به مادرش که به طور ظریفی برای او اتفاق می افتد و تماشاگر متوجه می شود که هر آنچه برای مادرش اتفاق افتاده بود، اکنون برای او در حال شکل گیری است. و آهنگی که بالاخره در روزه تولد هفتادویک سالگی از رادیو پخش می شود. و معماهایی که برای تماشاگر پیش آمده بود و در پایان بی جواب نمی ماند.
این نمایش، بیانگر خصیصه های شخصی و اجتماعی چون خودخواهی، پاکیزگی، وسواس، بدبینی، عدم اعتماد و روابط اجتماعی است که هر کدام از آنها در جامعه امروز رو به افزایش بوده و پیدایش آنها ممکن است نه تنها به خود شخص بلکه به اطرافیان و حتی جامعه اطرافش خسارت هایی را وارد آورد که شاید جبران ناپذیر باشند و زندگی آن شخص و جامعه را تحت الشعاع قرار دهند. این نمایش تلاش می کند تا تماشاگر را از این خصیصه های فردی آگاه کند و به او نشان می دهد که نتیجه هر کدام چه بوده و چه عواقبی را در پیش دارد.