این تیاتر رو دیشب دیدم و خیلی دوسش داشتم. نوشته های مک دونا تلفیق خشونت و طنز هستند من این رو در این تیاتر و مرد بالشی یعقوبی به خوبی حس کردم. کار مفاهیم سمبلیک زیادی داشت...مثلا رنگ سفید (البته دقیقش رو نمیدونم که سمبل چی هست) نکته جالب برای من این بود که توی ادبیات بیشتر جاها به قضیه پدر کشی - پسر کشی پرداخته شده و این اولین برای بود که من مادر کشی و آزاری که یک مادر و دختر برای هم ایجادمیکردن رو دیدم که این به نطریه فروید و تنفر از مادر و پدر اشاره داشت. یک نکته ی دیگه وقتی بود که مادر یهو خیلی راست قامت ایستاد و داد زد و خیلی خوب نشون داد که توجه کردن چقدر برای آدم ها مهمه و حتی گاهی برای اون به بیماری پناه میبرن. فقط دو تا نکته برای من بود اول اینکه چرا برای بازی نقش مادر از بازیگر نقش زن استفاده نشده بود؟ و دوم اینکه دختری که از مادرش مواطبت میکرد علی رغم سایر خواهرها به نظرم نمیباید این قدر خشن میبود بلکه خشونت اش نهفته و بیشتر غنگین از اینکه به خاطر مادر جوونی نمیتونه بکنه. در کل دوسش داشتم فضای پر شور نمایش هم خیلی بهم چسبید بازی ها هم عالی بودن و خیلی سخت! فضای سنگینی روی قلب آدم میانداخت!