نمایش امشب یک بازیگر افتخاری داشت.
در پرده دوم جایی که گوگو و دی دی در سکوت خیره شده بودند. صدایی فریادهایی بلند شد. گوگو سرش را به اطراف چرخاند و به دقت گوش کرد. فریادها ادامه داشت. چشم های گوگو تنگ و گشاد شد، سرش را به سمت صدا چرخاند با شگفتی فریاد زیاد: گربه ! گربه !
خدایا! تئاتر را از رضا بهبودی و رضا بهبودی را از ما نگیر.