.
حالا نمیدانم این اتفاق میبایست در اجرا باشد یا غیر عمدی بود....
وقتی که "قیصر" زن آقابالا، چادرش توسط پسر کوچکش کشیده شد، کودک عروسکی که در بغل داشت در هوا پرت شد و محکم خورد روی زمین ...
به حدی این صحنه باعث خنده شد که "امین زندگانی" که بلافاصله میباست دیالوگ های جدی خودش را بگوید.
جلوی خنده اش را نمی تونست بگیره به خخخخخ افتاده بود.
از خنده "امین زندگانی" باز ما میخندیدیم ....
فکر کنم اتفاقی بود ....چون آقا امین چهره اش چنان سرخ و سفید میشد موقع گفتن دیالوگهاش که هر لحظه منتظر "خندیدن ، قاه قاه " اش بودم ....
تصور کنید، تا چند ثانیه قبلش داشت قربون صدقه بچه میشد که آرومش کنه ، یهو از دستش چنان خورد زمین که اگر بچه واقعی بود ، گریه جای خنده نسیبش میشد ....
اتفاقه دیگه ، میوفته ...
:D
.
.
.