در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نسرین ابوالمعالی درباره نمایش سه روایت از زندگی: سه روایت از زندگی نمایشی شیک و برخوردار از بازیگرانی توانمند که با ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:31:57
سه روایت از زندگی
نمایشی شیک و برخوردار از بازیگرانی توانمند که با ایجاد فضایی بی زمان و مکان در طراحی صحنه و لباس ، متنی مکاشفه گرایانه از یاسمینا رضا را در اتمسفری از فرح بخشی و نشاط به اجرا گذارده بود ، با اینکه شاکله ی اجرا و تناسب تمام عناصر نمایش از یکدستی طراحی شده و تمرین شده ای برخوردار بود و بازی بسیار روان با بیان های کاملا روشن و کرشمه های زبانی زیبا به خلق شخصیتهایی ملموس ، حتا آشنا در جوامع شرقی و خصوصا ایرانی ، با اینکه ما به ازای خارجی برای هیچ یک از این کاراکترها و یا حتا اگر کمی عام تر هم ببینیم و تیپیکال بررسی کنیم ، هیچ کدام از این چهار تیپ ، حتا کاراکتر پنجم و همان بچه ی شش ساله ی مستقل ، اما نق نقو را نمیتونیم در اجتماع خودمان به مثال آوریم ، پرداخته و به راحتی ارتباط و همنفسی تماشاگر با صحنه را موجب می شد .
اگر جادوی هنر بازیگری را خلق تاثیر و همراه نمودن درون تماشاگر و انطباق حس حقیقی و مشترک با خصیصه های حسی مبتنی بر شخصیت که با ظرافت توسط بازیگر خلق می شود و مبتنی بر باور پذیری رفتار و طراحی و اجرای ریز اکت ها ی شخصیت که در نهایت ، بازآفرینی شخصیت تعریف شده در متن و تصویر ذهنی نویسنده و خالق أولیه ی شخصیت باشد بدانیم، میبایست به هر چهار بازیگر هنرمند این نمایش برای خلق و عینیت بخشیدن به شخصیتی خیالی در فرهنگی دور ، اما آشنا برای ما تبریک گفت و به یقین نکته ی بارز این نمایش را بازی های درخشان آن نامید که مسلماً ، این خلق با رهبری صحیح کارگردان ممکن گر دیده است . عنصری که در آثاریاسمینا رضا که مبتنی بر بازی و دیالوگ است ، اگر نادیده گرفته شود هیچگاه اجرایی قابل قبول از این متون شکل نخواهد گرفت .
در طراحی لباس ، شاهد لباسهایی همرنگ با شاکله ی کاراکتر و برازنده ی شخصیت ها هستیم که بسیار خوب هم آهار تن بازیگران است و بجز درصدی افزون بر ... دیدن ادامه ›› آنچه در شخصیت قرمز نمایش از این رنگ است ، مابقی کاملا به اندازه و صحیح طراحی و اجرا شده بود ، در لباس قرمز و سورمه ای بنفش تیره ، بخوبی بعد الکلیسم سورمه ای و تیره گی بنفش را یکسان ولیکن علیرغم طراحی سایز اندامی لباس زیر و قرمز تیز و بلند و لغزان ساتن ، در کاراکتر همراهی جنسی که دیده نمی شود بلکه بر خلاف آن نوعی دافعه و عدم تمایل درونی نیز از این شخصیت شاهد هستیم و این مورد را شاید چشمگیر ترین عدم تطابق در لباس بحساب بیاوریم .
طراحی صحنه بخاطر استفاده ی خلاقانه از متریال خاص و کاربرد ویژه ی متریال استفاده شده در زیر نورهای مختلف که تحت تاثیر زوایای تابش نور کاربرد های متفاوت و گویایی از فضای مورد نظر ، مثل اتاق بچه که با استقاده از تصویر پروجکشن که با حالت اریب به دیواره ی بک گراند تابیده می شد هم تداعی کننده ی نور آشنای خورشید است که از پنجره به پرده تابیده می شود و براحتی حس پنجره را در ذهن ترجمه کرده و هم تداعی کننده ی نگاه از دور به پنجره ی اتاق و به صفحه ی تلویزیون که معمولا غیر هم سطح بوده و به حالت زوزنقه دیده می شود ، می گردد که ضمن تصویر کردن اتاق و فضای ذهنی بچه ، از موسیقی و کلام آن بخوبی استفاده ی شنیداری شده و هم خلاقانه از نور کم رمق آن برای تعویض صحنه و آکسسوار استفاده شده است ، همینطور از فضای آسانسوردر ابتدای نمایش . ...
نورپردازی و موسیقی و افکت نیز کاملا تمرین شده و بجا استفاده شده و جایی جامپ نور و یا نویز و ایرادات فنی صوت احساس نمی شود ، طراحی زیبایی شناسانه ی نور و صدا هم منطبق و موفق در خلق فضا و هماهنگ با سایر عناصر از همان قاعده ی کلی استفاده شده و در مجموع به ارائه ی کاری بدست و شیک ، با طراحی منطبق بر فضا و متن و در نهایت خلاقیت و استفاده ی حداکثری از حداقل آکسسوار را بعنوان بخشی از عناصر خلق رضایت از یکدستی کار بشمار خواهیم آورد .
زمان طراحی شده و ارائه ی متن نیز زمان مناسبی بنظر می رسد و ریتم انتخاب شده باعث شده تا قبل از شکل گرفتن کسالت باری حاصل از تکرار های سه روایت ، در عین اینکه تکرار همسان نیستند ، نمایش به انتها برسد و در زمان طلایی و انرژیک بار دراماتیک نمایشنامه ، با رضایت تماشاگر همزمان گشته و رضایت بخشی و اجرایی مقبول را در تعریف مخاطب شکل دهد .
نکته ی قابل تامل اینکار ، با توجه به فرا متن و فلسفه ی ذهنی نویسنده که پیش از هر چیز دیگر ،مکاشفه گری معمول آثار روایتی و خصوصاً سه روایت از موضوعی واحد است را در عین ارائه ای شیک و طراحی و تمرین شده دقیق و توسط گروهی حرفه ای ،این اجرای خوب را تا حدود زیادی دچار تناقض کرده و شاید در ذهن ، بی جواب ماندن دلیل انتخاب این دست متون را بعنوان دلیل این بیراهه رفتن احتمالی بتوأن برشمرد .
داستان محمل متن در فضای شهری دهه ی اخیر غرب و در طبقه ی موثر جامعه اتفاق می افتد و به همین دلیل ، بسیاری از مناسبات حاکم بر رفتار شخصیتها و نوع تعامل و ارتباط های کاری و غیر کاری آدمهای داستان ، نه برای ما شرقی های عاشق پیشه و شاعر مسلک و عارف منش تعریف کلی هم حتا ندارد که به جرات می توان گفت اینگونه مناسبات رفتاری حتا در میان طبقه های متوسط و فرو دست غرب هم قابل ادراک نیست و صرفا به مدد رفتارهای غریزی و عام شخصیتها امکان همراه شدن و بخورد خود دادن سایر مسائل این أفراد فراهم میگردد که در این اجرا ، این بار مهم را بازی درخشان به خوبی عهده دار شده بود و مسلما ً اگر خلاقیت تک تک بازیگران در آدابته کردن ریز رفتار آشنای مخاطب ایرانی با رفتار غریب کاراکترها نبود هیچگاه حتا ارتباط أولیه هم بمنظور ارایه ی فضای غریبتر داستان شکل نمی گرفت . طبیعتا این همسان سازی در جاهایی هم کمی از خط اصلی دور و یا اصلا میتوان گفت در تعارض با آن قرار می گیرد و با توجه به پیش تعریف ذهن ما و عدم تطابق آن با اتفاق جاری روی صحنه ، باور پذیری را به حداقل رسانده و مخاطب صرفا خود را به سایر اجزای مورد پذیرش خود و یا تابلوهای زیبای خلق شده توسط بازیگر راضی و عملا خود را یا ناتوان از ادراک حس کلیت کار می داند و یا کلیت اثر را ناتوان و یا ضعیف تلقی می نماید. که مسلما در این سطح از تاتر ما ، این اتفاق ذهنی مخاطب ، یعنی عدم موثر بودن این هنر و به آهستگی أفول آنرا در پی خواهد داشت .
بعنوان مثال ، چند نمونه از این دست اتفاقات را در جزییات اجرا و سپس در ساختار کلی و در نهایت دور شدن از تم اصلی بدینسان می توان برشمرد ،
تصویر آشناسازی شده ی کاراکتر زن باره ، که از قدرت بیان و نفوذ کلام و قدرت بدنی و موقعیت اجتماعی و مهمتر از همه تخصص در علم برخوردار است را بازیگر توانمند این نمایش با ایرانیزه کردن مستتر أکت های آشنا برای مخاطب ایرانی ، صرفا توانسته به چند بعد از این کاراکتر بپردازد که اولین و بیشترین تعریف ذهنی مخاطب از این کاراکتر را همان زن باره گی و به گفته ی عین دیالوگ نمایش ، شیک پوش بی نمک ارائه دهد که اتفاقا از نمک خوبی هم حتا برخوردارش کرده بود که بنابراین ،آیا پذیرفتنی است شخصیتی زن باره و شیک پوش که تمام انرژی و توان خود را صرف بی رقیب بودن خود در تیپ نموده به إن موقعیت اجتماعی و علمی و تاثیر گذار برسد ؟ إشراف وی به آخرین تحقیقات علمی روز که بسیار از محقق نمایش بیشتر و با توجه به نوع بیان و جایی که با بی حوصله گی خطاب به زن می گوید که" تو درکی از این موضوع نداری" و کلیاتی از آن را توضیح می دهد که گویی آن قدر مشغول ابن مباحث بوده و اینجا حوصله ی پرداختن به آنرا ندارد ، کاملا در تعارض با یک مرد خوشگذران و سیری ناپذیر که در پانزده ثانیه باید مخ بزند اصطلاحاً بوده و در هیچ کجای دنیا هم نخواهد داشت . اما در این اجرا ، بسیار این کاراکتر ، انرژیک شده و به جذابیت کار افزوده است . بازی شیرین و مفرح شخصیت زن خانگی و خاله زنک مآب این کاراکتر ، در عین اینکه نمک و حلاوت ملیح و سیال این اجراست ، اما فیمابین ، ساده و یا همان کبوتر دیالوگ نمایش ، منطقی و وفادار و انقلابی و حتا یک فیلسوف آنهم تنها در یک روایت ، قابل تامل و از این منظر در تعارض شدید است .
حال این ذهنیت ایجاد می شود که آیا یاسمینا رضا ممکن است این اشتباه فاحش را مرتکب شده یا بازیگران حرفه ای و توانمند این اجرا مرتکب این اشتباه شده اند ؟
اگر به شیوه های روایت مدرن و خصوصا روایت های غیر خطی موفق دهه اخیر به إجمال نگاهی بیندازیم و به سابقه ی دور و دراز روایت های سه گانه از یک موضوع که نمونه های بسیار تاثیر گذار و موفقی هم در تاریخ معاصر هنرهای نمایشی بعنوان آثار شاخص مطرح هستند نظری بیفکنیم و با بررسی جهانبینی حاکم بر آثار رضا این سه را با هم تطبیق و تلفیق کنیم به نتائج بسیار جالبی می رسیم که شاید اجمالی ترینشان اینست .
در تنوع و جذابیت روایت غیر خطی که شکی نیست و به زعم نگارنده نیز شاید عصر روایت های کلاسیک و خطی برای بسیاری از موقعیت های نمایشی و موضوعات جدید ، بسر آمده و تنها راه برون رفت از معضل کسالت آوری بسیاری از موقعیت ها و موضوعات امروزی بشر ، این گونه از روایت باشد که از این حیث رضا هم در دوختن توالی داستان در روایت سه گانه خلاقانه قلم زده است ، و با در تظر گرفتن فلسفه ی رضا در اکثر آثازش که همانا بحران گم شدن حقیقت بعنوان مهمترین عامل بحرانهای بشر است . در این روایت هم ار موضوعی بسیار ساده و موقعیت نمایشی بسیار معمولی که دوستانی کاملا مونوتن و ساده را محمل قرار داده ، همانا ، ارائه ی سه تصویر مختلف از یک قصه ی بسیار ساده توسط چهار و یا دقیقتر و با احتساب بچه ی نمایش ، توسط پنج تیپ که نماینده ی پنج طیف و طبقه ی اجتماعی بک جامعه هستند به سادگی قصد در باز آفرینی سوال و مساله ی بزرگ بشر که همان تفاوت میان واقعیت و حقیقت است ، بپردازد . به زبانی ساده وی قصد دارد به مخاطبش بازگوید ، آنچه به وقوع می پیوندد یعنی واقعیت ، با جوهر و أصل اتفاق که حقیقت است تفاوت بسیار دارد ، وی در این داستان ،یک اتفاق ساده را که به سادگی بین جند نفر اتفاق افتاده است را بازگو می کند ، سپس همان اتفاق را دقیقا در همان فضا و توسط همان کاراکترها اما هربار از زاویه دید یک کدام روایت می کند و در نهایت ، مخاطبی که ناظر بر هر سه روایت است و سه واقعه را نظاره و کرده ، در ذهن خود و از آن سه روایت ، او که الان إشراف بیشتری نسبت به موضوع دارد ، خود حقیقت را کشف می کند و به سادگی به این نتیجه می رسد که حقیقت گاهی کاملا در تعارض با واقعیت است و درمی باید که هیچگاه زود قضاوت نکند . نمونه ی موفق و روایت خطی آن هم پیشتر در فیلم هایی چون راشومون (کوروساوا ) و یا کوایدان (ماساکی کوبا یاشی) موجود می باشد .
حال با توجه به این دلائل ، تا حد میتوان نمایش سه حکایت را نمایشی موفق که مخاطب را به این تم و بلامنازع همین یک مضمون آنهم با تامل انگیزی سوق داده باشد ؟
پاسخ کاملا روشن است و شاید مهمترین عامل رآهم عدم انطباق فضای حاکم بر شخصیتها و داستان نمایش که مسایل مبتلابه یک طیف خاص از یک طبقه ی اجتماعی در مغرب زمین است و نه در مشرق زمین ، که در همان غرب هم عام نمی باشد و برای اجتماع ما ، و مطمئنا برای بازیگران توانمند نمایش هم خیلی ملموس نبوده دانست که در نتیجه روایتی کاملا بیراه رفته و صرفا گرته ای از شکل ماجراست و به یقین کاملا بی خاصیت .
شاید تنها بعد سرگرم کننده و لذت بردن از هماهنگی عناصر یک نمایش در شکل را بتوان بعنوان بارز ترین ویژگی این نمایش برشمرد که جای خداقوت و دستمریزاد دارد . اما ایکاش ، حداقل تا یکساعت بعد از نمایش ، گاهی تصویری از آن در ذهن می آمد و عبور می کرد .
از اینروست که شاید دقت بیشتری در انتخاب متون می بایست صورت بپذیرد .

محمد مختاری ٩٣/٢/٢٠
نسرین ابوالمعالی و raha azimi این را خواندند
امیرکاوه آهنین جان این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید