ظاهری باران خورده ودستانی آویزان
مسافر شب های انتظار،روبان قرمز خود را،دور محوطه گرم ومرطوب تابستان میکشد.
من و تو
در زیر چتر
نجوا می کنبم ،می خوانیم
«سرود بودن را»
فاصله تا انتهای کوچه امتداد دارد و شعر تا پایان زندگی
آپارتمان ها خاموش اند.
درختان شاداب.
چشمان من خیس و دامان بهاری تو ،خیس تر
-آوازت را رسا تر بخوان-
در گوشهایم گنجشک ها و پرستو ها خانه کرده اند.