چه جمعیتی هم اومده بود. سالن تا خرخره پر بود. شاید خیلیها مثل من واسه غرق شدن تو نوستالژی سالهای گذشته اومده بودن. اما به جز این و یه سری نکات مثبت دیگه، چیز دیگهای نصیب من یکی نشد.
دکور و اجزای صحنه خیلی با دقت و توجه به جزئیات پرداخته شده بود که از نکات مثبت کار بود. لباس بازیگرا (کاپشن خلبانی، شلوار لی پانکی، اپل لباس خانوما، کمربند اعظم، حتا لباس اون پسر بچه و ...) هم خیلی خوب و بهجا انتخاب شده بود. یه سری رفتارهای خاص اون دوره هم خوب درومده بود. مثل لباس عوض کردن پشت یخچال، لقد و چک و دمبال کردن، اون صحنهی کتک کاری قدرت و هاشم که از بس واقعی و ملموس بود درجا میخکوبم کرده بود. پوستر روی کمد که هر کی از راه میرسید یه تیکهشو میکند.
یه چیزی که واسه من تو نمایش خیلی مهمه صدای بازیگرا و قدرت بیانشونه. من 50% دیالوگا رو متوجه نشدم. یا خیلی تند حرف میزدن، یا خیلی آروم، یا با هم. مکث هم توی کار زیاد بود که میرفت رو اعصاب. یه جاش همه رفته بودن پشت صحنه و انقد معطل کردن که فک کردم یادشون رفته تو سالن ملت منتظرن. بازیها هم چنگی به دل نمیزد. با عرض معذرت یه خرده یاد نمایشایی که دهه فجر تو مدرسه بازی میکردیم افتادم.
شنیدم که کار پرفروشی بوده. به عوامل اجرا تبریک میگم. نوش جونشون