برای منی که درتنهایی
جامه عزلت را به دیدگانم می بوسم
هیچ مه پاره ای
عصای صبرم نخواهدبود
بی هراس
در هزار کورسوی شهر
قدم میزنم
بی اقتدار و بی اعتنا به عمق درد
نوبرانه ی پاییز را
می پوشم
و
... دیدن ادامه ››
به رنگ سرد زمستانی
خاموش و تاریک
عاشق می شوم...
سالها گذشته و من هرشب
بهار را درخوابهایم جستجومی کنم
و ضمائر رفته ات را
به سیلاب گرفته ی سینه ام
بشارت می دهم.
برای من که مرگم
درتولد پاییزارمیده
ایابشارتی زیباتر ازباران خواهی دید؟