غروب یک رنگی ماه
سرک کشید تو کوچه ها
روزای دل مرده و سرد
رفت و بجاش گرمی اومد
اون همه شب سرمه کشید
یه بار بجاش سرخ و سفید
ازون همه شب یه رنگ
یخ زده حتی دل سنگ
آتیشو از توی خونه
بیار تو کوچه بمونه
سرخی رو از اون بگیرن
زردا به سوزن بمیرن
آتیش بیوفته تو دله
هرچه پلیدو باطله
گر گر خنده سر بده
غم دلارو پر بده
(چهارشنبه سوری از کاوه یغمائی)