روزی که برای دیدن ایا اجرا رفتم به شدت اضطراب داشتم... احساس میکردم همه چی در هم و بر همه و حتی شک نداشتم که از دیدن این اجرا لذت نمیبرم ... توی حیاط چند نفری بیشتر نبودند... سالن تقریبا خالیه خالی بود ... باورم نمیشد که چند نفری بیشتر نیستیم که داریم میریم برای دیدن... ب خودم گفتم انقدر بده که هیچ کس برای دیدن نیومده... که البته اشتباه میکردم... دلیل خالی بودن سالن خراب شدن ناگهانیه سایت تیوال بود و اجرا اصلا بد نبود...... بعد از اجرا من هنوز روی صندلی که جیر جیر میکرد نشسته بودم و با کاغذ هایی که توی دستم بود خودم و باد میزدم... توی افکارم چمباتمه زده بودم و قدرت هضم نداشتم... این من بودم که خیلی وقتها توی عمرم هم به خودم دروغ گفتم هم دیگران... این من بودم که حالا با تمام این دروغها قد کشیده بودم و زندگیم و پر از خالی کرده بودم...
به نظر من داستان،واقعیت زندگی خیلی ها از جمله خود من بود... داستان روتین زندگی خیلی ها که شاید هیچ وقت جرات گفتشونم نداشته باشن... نصفه و نیمه پاین پذیرفتن اجرا و به یک جای سفت و سخت نرساندن داستان و به قولی تموم نکردن تاتر مثل فیلم هندیا و به چالش کشیدن ذهن بیننده بعد از اجرا نقطه قوت تاتر بود... ارزشش و داشت.. :) به شدت هم داشت:)
هرچند خرابکاری هایی هم داشت از جمله تپق زدن و دیالوگ از یاد بردن
اما من اصلا اهل نق زدن نیستم :) ضعف تو هر اجرایی هست مهم دیدن نقاط قوت ه