غریب و گمشده و محو سایه سار توام
بر اوج عرش خداوند و در جوار توام
تو عطر گمشدۀ لحظه های عمر منی
شکفته غنچۀ در پردۀ غبار توام
تو تکدرخت بجا مانده از بهار دلی
چمیده بلبل زخمی به نوبهار توام
فروغ پرده نشین شبانه های منی
من انعکاس غریبانه شرار توام
تو تکیه گاه قدمهای بی شتاب منی
من انتهای شکستن به انتظار توام
طبیب و مرهم درد گذشته های منی
به لطف زخم
... دیدن ادامه ››
خداداده ای کنار توام
بمانده ساقی از این حالتم و در عجب است
که رنگ باده ندیدم ولی خمار توام
سوار مرکب جوری ولی نگار منی
فتاده زیر سم اسب بیقرار تو ام.......
......................................
افشین اسکندری