در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یلدا احمدیان درباره نمایش آ سید کاظم: با عجله ورودی شلوغ پارکینگ برج میلاد را پشت سر میگزاریم و می رسیم .
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:37:10
با عجله ورودی شلوغ پارکینگ برج میلاد را پشت سر میگزاریم و می رسیم . بالاخره رسیدیم... اجرا 10 شب با تاخیر نیم ساعته شروع می شود و من نفسی از روی خاطر جمعی میکشم که عذر تاخیرم پذیرفته شده و تقصیری به گردن ندارم. آمده‌ایم تا "آسید کاظم" را ببینیم، با خوشرویی یکایک اعضای گروه به صحنه اجرا راهنمایی میشویم. قبل از ورود به خیمه ی اجرا ، در صحن جلو ی در مراسم ترنا بازی برقرار است، ترنا وسیله‌ای است که با پارچه درست می‌کنند و کف دست مردم می‌گذارند. ترنابازی هم شیوه‌ای از نمایش‌های سنتی ایران است که در ماه رمضان در فاصله میان افطار تا سحر در قهوه خانه‌های قدیمی اجرا می‌شده است به این صورت که ترنا نوازان در قهوه‌خانه‌های قدیمی گرد هم می‌آمدند و در حین یک بازی نمایشی که کاراکترهایی همچون شاه، وزیر، جلاد و... دارد، به امور خیریه می‌پرداختند ،جمع کردن کمک برای فقرا، آشتی دادن کسانی که با یکدیگر قهر هستند، دعا برای آرامش روح درگذشتگان، دعا برای سلامتی بیماران، تهیه جهیزیه برای دختران و...
فاصله با تماشاگران به صفر رسیده است زیرا ورود تماشاگران با سلام و صلوات و اسپند برگزار می‌شود، و بازیگران ترنا از بین تماشاچیان انتخاب می شوند. قهوه خانه‌ای سنتی بر پا شده و تماشاگران هم گویا از مشتریان آن هستند.گریم‌هایشان جالب است فضا، فضای پهلوانی است ،سبیل بنا گوشی ، کلا ه شاپو ، پیراهن سفید یقه شکاری ، دستمال یزدی...آ سید جواد شیرینی بین تماشاچیان تقسیم می کند..
شبی در ماه رمضان است و دو نفر در دو گوشه صحنه ،زیر پالتوهایی که از سرما به سر کشیده اند چرت می زنند ، سید جواد بر تخت کنار در نشسته و خیره به خیابان می نگرد ، شاه رجب مشغول خواندن نماز است. سید جواد خود را به سمت شاه رجب کشیده و بی تابانه کنار او می ... دیدن ادامه ›› نشیند .

" شاه رجب [ به محض اتمام نمازش ]: آدم بدبخت از روزی که تو خشت می افته تا روزی که رو خشت بی افته ، بدبخته . بدبختی ام که شاخ و دم نداره . بابام ، خدا رحمتش کنه ، می گفت ، آدم بدبخت امروز بمیره بهتر از فرداست .
هفت ساله که خودتو زنجیر کردی به چارچوب این خراب شده ‌قهوه خانه را نشان می دهد که الان سید کاظم می آد یه ساعت دیگه می آد ، اِن قدر نشستی و به این راه زل زدی تا سوی چشمتو از دست دادی ، از تشنگی و گشنگی زبون به دهنت خشک شده و رودت به کمرت چسبیده ، قضای روزگار عقل درست و حسابی هم که نداشتی ، شدی شوخی گر این و اون . یکی می گه با قطار می آد ، تا راه آهن می دویی ، یکی می گه با ماشین می آد ، تا گاراژ می دویی ، آخه مرد حسابی اون قتل کرده ،قتل عمد ، رضایتم که نتونستن بگیرن . جخت .به غیر از پرونده قتلش ان قدم سابقه چاقوکشی و دعوا داره ، مگه به این آسونیا ولش می کنن . آخه اگه می خواستن هفت سال براش بِبرن که همین جا نگرش می داشتن ، دیگه مرض نداشتن که بفرستنش بندر ، ببین ، آسید کاظم تو زندون ولایت غربت چنون استخوناش بپوسه و خاک بشه که دیگه رنگ بیرونم نبینه . سید جواد گریه می کند . دِ ... باز اشکش دراومد .
میت سگ ، تازگیا اشکش اومده در مشکش ، پاشو ، پاشو برو بیرون . برو سر چراغی سفره تو جای دیگه پهن کن .
ممد ریزه و محسن هاپی وارد می شوند .
ممد ریزه و محسن هاپی سام علیک ممد پسِ گردن سید جواد را گرفته است .
شاه رجب چشم دریده صبح تا حالا روزگار منو سیاه کرده .
ممد ریزه [ به سید جواد ] دِ ... حالا دیگه رو دست ما بلند می شی و روزگار سیاه می کنی ؟ …

"بخش ابتدایی نمایشنامه آسید کاظم ، شاهکار محمود استاد محمد "

سیاهی روز گار..نبود مرشد..دلتنگی مرید..داستان درباره بازگشت آسید کاظم پس از سالها از تبعید است به اتهام قتلی که هرگز اثبات نشده و دلایلش هم بر کسی معلوم نیست. همه از آسید کاظم می‌گویند ، نالوتی‌ها تهدید و رجز خوانی می‌کنند، لوتی‌ها چشم انتظارش هستند ، آمدنش در دل بعضی‌ها هراس انداخته و چشم بعضی را هم اشکبار کرده است؛ تمام محله در انتظار است نامش احترام همه را بر می‌انگیزد...تیپ‌های شناخته شده و آشنا مثل پهلوان، لوتی، دکتر، قصاب و غیره..کاملا زنده و باورپذیرند .

همگی چشم انتظار آسید کاظم هستیم. این چشم انتظاری برای یک غریبه نیست. از جنس آشنایی قدیمی است که همه چیز را می بیند و از هیچ چیز دلگیر نمی شود. چشم انتظار جوانمردی که با هیچ کس دشمن نیست. گویا در این جماعت هرکسی به نوعی به او بدهکار است. تماشاگر کنجکاو است و صمیمی و از همه مهم تر شجاع است و مقتدر و از دیدن هیچ چیز حتی ضعیف ترین نقطه ضعف های نمایش روی گردان نیست. این چشم انتظاری باعث باز شدن چشمی واقعی میشود. حقایقی آشکار میشود. نا لوتی ها عقب گرد می گیرند.آسید کاظم هم اسم خود ماست. در حقیقت خود واقعی ماست. او ذهن آگاهی ماست. کارگردانی حساب شده نمایش که نشان از تحلیل درست کارگردان از متن نمایشنامه دارد، بازیگری قابل قبول ( و البته اندک ضعفی در بازی بازیگران فرعی) با صحنه‌ای که یادآور نمایش‌های ایرانی و تعزیه است و همچنین نمایشنامه‌ای با ساختاری مستحکم و استخوان‌دار ترکیب متناسب و رضایت بخشی را در مقابل دیدگان تماشاگران قرار داده بود.
ترنا شروع می شود . همه درگیر میشوند...آخرین نفر لولی مخموری است که خرقه بر سر کشیده به ترنا بازی فرا خوانده شده، دستش می‌اندازند و به میانه صحنه می‌کشانندش .لول خرقه برمی‍‌اندازد و تماشاگران و بازیگران مبهوت حضور آسید کاظم می‌شوند...پیرمردی سینه ستبر ، موهایی سپید تا روی شانه و محاسنی که بر دلنشینی صورتش افزوده ، جوان مردی با همتی سترگ...بهت تماشاچیان.. و خوشبختی و خوشحالی نوعی حس رضایت موقت از این شرایط بر چهر ه ی دوستادارانش مخصوصا آسید جواد.. اجرا دارای زوایای ارزشمندی بود، زوایایی که دیگر امروزبا قحطی زدگی آن مواجه ایم ..
این است که اخر قصه می رسیم به آدم های عادی
که چه خوبند آدم های عادی
و چه کمند
وقتی از همه ی رجعت ها و کم و کاستی ها خسته ای
از همه خان های گسترده و همه ی کفران های بی دلیل
از همه تند روی ها و زیاده روی ها...

ای کاش هنر این چنین هنرمندانی را قدر میدانستیم که پیشکسوتان و ریش سفیدان برای جذب مخاطب محتاج ترنا نباشند..
آسید کاظم در میان سکوت و احترام قفس مرغ عشقش را بر میدارد و از صحنه بیرون می‌رود ...تشویق و اشک بی امان تماشاچیان و من...
خیلی خوب نوشته بودین و عجیب به دل نشست
۰۶ مرداد ۱۳۹۳
ممنونم. آقای بیگ محمدی. دیشب برای بار دوم به تماشای آسید کاظم رفتم. نمیتونم وصف کنم چقدر شیرین بود برای من دیدن این تمایش
۰۷ مرداد ۱۳۹۳
سلام لطفا راهنماییم کنید چطور میتونم نمایش تلویزیونی اصلی این کار را پیدا‌کنم قسمتاییش تو یوتیوب هست ولی کاملش رو‌نتونستم پیدا کنم همونی که حسن شهرستانی آوازشو خوند . خواهش میکنم اگه کسی میدونه کمکم کنه حتی فایل صوتی‌نمایشنامه به کارگردانی محم رحمانیان یا جناب چرمشیر را هم شنیدم ولی تصویریشو نتونستم پیدا کنم و این روزها بد جوری ذهنم درگیر این اثر ارزشمند شده خواهش میکنم کسی میدونه کمکم کنه . . متشکرم .
۰۲ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید