انگار هزار سالِ پیش از این بود
که روزی روح بزرگ
از پسِ بوتههای روشنِ ریواس
به اسمِ کوچکِ باران آوازم داد:
راهِ رسیدن به جادوی واژهها
زمزمهی مَزموراتِ مخفیِ من است،
من
تو را وکیلِ واژههایِ حضرتِ او خواهم خواند،
تا در غیابِ ذهنِ زَبور
ترنم از حیرتِ سنگ وُ
سحوری از سرانگشتِ ستاره ببارد.
و من
... دیدن ادامه ››
رازآلودهی آوازِ ماه و مُغان
تنها در تکلم تو روییدم
تا زن، تا زندگی، تا زَبور ...!
تکرار کن
مَرموزاتِ مرا تکرار کن!
فرشته در فرصتِ همین فهم ساده بود
که از دعای علاقه
به اورادِ آدمی رسید.
پ.ن: ... :)
از: شعری زیبا اثر سید علی صالحی