توافق
ما توافق کردیم
بر سر فصل بهار
و همه تابستان را عشق ورزیدیم
همراه برگهای پاییز
دلهایمان را به پای هم ریختیم
و به آغوش کشیدیم همه زمستان را
ما سالهای سال
... دیدن ادامه ››
به ما بودنمان بالیدیم
عشق از ما آغاز شد
و آدم و حوا را آموختیم به لبخندی ساده
ما شیفتگان یک شعریم
و دوبال یک پرنده
اما...
یخهای قطب هم روزی آب خواهند شد
و آتشفشان کلیمانجارو خاموش
ما ترس را دیدهایم
و از تردید گذشتهایم
بیآنکه بپذیریم که فقر مایه انحطاط است
و نوع بشر محکوم به ویرانی
ما عشق را گریستهایم
و مرگ را هزاران بار بوسیدهایم
با آرمانهایمان بزرگ شدیم و با سرکوبهایمان پیر
ما فصول مشترک یک کتابیم
و غریقان نجات یافته یک گنداب
ما به جان کندنهایمان خندیدهایم
ستارهها را بارها تا آخرین سپیده شمردهایم
و باران را بارها باریدهایم
فرو ریزنده و سرد
جان میکنیم تا جان ببخشیم
و خون خودمان را میمکیم
به جبران امیدهای پربسته
درد را به ما نیاز است و مارا به مرگ و این تنها آزادی حقیقی ست
زمان اردیبهشت 93