دریا مُدام موجش را می فِرستاد
تا به ساحل بگوید ؛ دوستت دارم
ساحل اما آرام بود
دریا خودش را به صخره ها می کوبید
دهانش کف می کرد
ساحل همچنان آرام آفتاب می گرفت
خورشید به دریا چشمکی زد و گفت ؛
بیخیال ، به گمانم او عاشقِ من است
دریا گفت ؛ تو نیز ؟
خورشید پاسخ داد ؛ مُنتظرم ماه بیاید
امیرعلی زیارتی