در ابتدا، بلیتفروشی و آشفتگی هنگام ورود و نشستن تماشاگران، کمی کلافه کننده بود.
اگر بخواهم نظرم را نسبت به اجرا بیان کنم، باید بگویم فرم بازیگر کاملا در خدمت روایتی آشنا و درست از مکبث هست. و این برای من از لذتبخشترین نقاط اجرا بود. کم و کاستی در بیان روایت وجود نداشت و خط داستانی کاملا مفهوم بود؛ حتی اگر مخاطبی جزئیات دقیق مکبث و نکاتی کلیدی و مفاهیم اصلی این نمایشنامه از شکسپیر همانند جاه طلبی و ضعف مکبث نسبت به لیدی را نمیدانست، میتوانستد خط داستانی را دنبال کند. قتل را تشخیص بدهد، ترس را بفهمد، جاه طلبی را درک کند و معشوق را بشناسد.
نکته مهمی که باعث شد به تماشای این اثر بنشینم، اجرای این اثر به صورت تک پرسوناژ بود. راستش فکر میکردم ممکن است به همین دلیل ایراداتی در نمایش به چشم بیاید. اما فضا کاملا در اختیار بازیگری بود که ریتم نمایش را به خوبی حفظ کرده بود. بدن او ضرباهنگ را میشناخت و مخاطب را کاملا به واسطه بدن و فرم با ریتم داستان آشنا میساخت و به همین خاطر تماشاگر لحظهای از اجرا دور نمیماند.
مدت زمان اثر بسیار مناسب بود. نه خیلی کم که روایت را سادهلوحانه جلوه بدهد و نه خیلی زیاد که از حوصله مخاطب خارج شود.
کیفیت موسیقی خصوصا در شروع نمایش برای من خوشایند نبود. صدایی شبیه صدایی از باندهای مدرسه در سالن پخش میشد. فکر میکنم ارتقای سیستم صوتی سالن باید در اولویت قرار بگیرد.
طراحی نور و طراحی صحنه و آکسسوار، مانند برداشت های دیگری از مکبث بود که تماشا کردهام؛ طراحی های رایجی مثل استفاده از نور قرمز اما مناسب و در خدمت بازیگر فرم.
نکتهای که به نظرم میتوانست بهتر به آن پرداخته شود، رورانس بود.
در کل از تماشای این اجرا لذت بردم.