در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سینماتک | اخبار | نگاهی به فیلم‌های چهل‌و‌ششمین جلسه پاتوق فیلم کوتاه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:55:02
مجموعه پاتوق فیلم کوتاه | نگاهی به فیلم‌های چهل‌و‌ششمین جلسه پاتوق فیلم کوتاه | عکس

کارهای بد / پیوتر دومالفسکی
یک فیلم داستانی پر کشش و جذاب که از همان ابتدا بیننده را همسو با خود تا انتها همراه می‌کند. فیلم با بازی کردن یک کودک تنها، در راهروهای بیمارستان آغاز می‌شود که ناخواسته درگیر اتفاقی می‌شود و تا انتها به صورت یک رابطه علت و معلولی منسجم پیش می‌رود. قهرمان فیلم پسربچه‌ای ده ساله به نام مکس که مادرش نظافتچی بیمارستان است، در حین دزدی از یک پیرمرد که در بیمارستان بستری است به دام می‌افتد. پیرمرد تصمیم می‌گیرد که دزدی را گزارش ندهد و به جای آن از مکس می‌خواهد تا سه کار برای او انجام دهد و از همین جاست که چالش‌هایی پیش روی این پسربچه قرار می‌گیرد. فیلم به سرعت داستان خود را مطرح می‌کند و فیلم‌ساز به آن‌چه که می‌خواهد بی هیچ حاشیه‌ای می‌پردازد. شخصیت مکس بازیگوش از همان پلان‌های ابتدایی با ایجاز هرچه تمام‌تر در چند نما به خوبی معرفی می‌شود و در طول فیلم نمودهای شخصیتی او بسط و گسترش می‌یابد و در پایان فیلم که شاهد تحول جنبه‌هایی از شخصیت او از نقطه منفی به مثبت هستیم دیگر با یک کودک شیطان و بازیگوش طرف نیستیم بلکه او حالا به بلوغی رسیده است. مکس قبل از آن‌که هر کار بدی را که به نوعی درخواست پیرمرد بوده است، انجام دهد، با دوستش که در کلیسا در حال تعلیم و تربیت علوم دینی است در میان می‌گذارد و با او مشورت می‌کند و برای آنکه گناهی نکرده باشد در انتها از خواسته‌های خودش صرف نظر می‌کند و دلیل قبول نکردن بلیط رفت و برگشت به مکان مقدس از سوی پیرمرد که خواسته خود مکس در ابتدای فیلم بود همین پایبندی به اعتقاداتی است که دارد و نمی‌خواهد تحت هیچ شرایطی مرتکب گناه شود و با پاره کردن لیست افرادی که قرار بود روزی از آن‌ها انتقام بگیرد بر همین ادعا تأکید می‌کند.
تقابل این پسربچه با سالمندان یکی دیگر از نقاط مثبت فیلم است. بی آنکه صاحب اثر به دام شعارزدگی بیفتد، تنهاییِ این دو قشر را به خوبی به تصویر می‌کشد و خلأهای ارتباطی موجود در بین این دو نسل را به زیبایی هرچه تمام‌تر آن هم نه به شکلی آشکار بلکه به طور ضمنی و پنهان در لایه‌های درونی فیلم بیان می‌کند. پایان فیلم به قدری قدرتمند و به‌جا است که علاوه بر اینکه ارزش هنری فیلم را به شدت غنا می‌بخشد بیننده را همچون نگاه مکس، مبهوت نگه می‌دارد. آنجا که مکس بعد از مرگ پیرمرد به تخت خالی او خیره می‌نگرد با پیرزنی مواجه می‌شود که از در اتاق سرزده وارد می‌شود و از او می‌پرسد: تو مکس هستی؟ همون پسربچه‌ای که ما سالمندان رو کمک می‌کنه؟ تا راحت‌تر بمیریم و کمتر درد بکشیم؟ …

گُنج / آرمان قلی‌پور دشتکی
مستند هشت دقیقه‌ای که در کوتاه‌ترین زمان ممکن مسئله‌اش را مطرح می‌کند آن‌را پیش می‌برد و به خوبی به انجام می‌رساند. در یک فیلم مستند که معمولاً از داستان و درام به آن معنا که در فیلم‌های داستانی سراغ داریم خبری نیست، قطعاً برای فیلم‌ساز کار سختی است که موضوعی را انتخاب نماید و سپس در مدت زمانی کوتاه آن‌را روایت کند. سازنده فیلم گُنج، ساختاری را برگزیده که کاملاً متناسب با موضوعی است که آن‌را در قالب یک فیلم مستند به بیننده نشان می‌دهد. درک و ارائه درست ساختاری فیلم، نشان از شناخت و آگاهی فیلم‌ساز از طرحی است که به تصویر کشیده است. فیلم، داستان فردی را روایت می‌کند که سال‌هاست کارش تهیه عسل از کندوهای زنبوران وحشی در بین صخره‌ها و کوهها است؛ با یکی دو پلان اول عظمت طبعیت و صخره‌ها و کوه‌های سر به فلک کشیده را نشان می‌دهد که قرار است کاراکتر اصلی فیلم، کار پر خطر خود را آغاز کند و به کندوی مورد نظرش دست یابد. ساختار روایتی فیلم به گونه‌ای است که انگار ما به عنوان مخاطب نیز با این فرد و دو دستیارش همراهیم و بی هیچ عنصر اضافی چه به لحاظ بصری و چه به لحاظ صوتی با این افراد همراه می‌شویم. فیلم برای نشان دادن خطری که ممکن است پیش بیاید، در شروع ماجرای پایین رفتن از صخره، نماهایی به ما عرضه می‌کند که منجر به ایجاد تعلیق می‌شود و این دقیقاً همان احساسی است که برای همان افراد حاضر در فیلم رخ می‌دهد اما همین‌که کار انجام می‌شود فیلم‌ساز بی هیچ تعلیق تصنعی کار را به پایان می‌رساند، دقیقاً همان تجربه‌ای که آن شخصیت‌ها از سر گذرانده‌اند را بی هیچ دخل و تصرفی به ما نمایش می‌دهد. نکته قابل توجه دیگر فیلم این است که آشنایی ما با شخصیت اصلی فیلم در انتها و زمانی که بر طبیعت فاتح گشته و موفق به جمع‌آوری عسل شده، انجام می‌شود؛ شروع صحبت‌های او با خواص دارویی این نوع از عسل آغاز می‌شود و پس از آن به اختصار از تجربیات چندین و چند ساله‌اش می‌گوید آن هم نه مستقیماً رو به دوربین بلکه صدای او روی تصاویری است که محل را ترک می‌کنند و ما به عنوان مخاطب نیز به این طریق از نیت و اهداف او آگاه می‌شویم بی آنکه شخصیت اصلی فیلم و فیلم‌ساز مستقیماً به بیننده قصد اطلاع‌رسانی داشته باشد.

فاش / احسان مختاری
فیلمی داستانی که از آغاز تا پایان در یک خانه و از آخر شب تا صبح روایت می‌شود. این وحدت مکان و وحدت زمان باعث شده که فیلم یکپارچه و یکدست به نظر برسد که این ساختار انتخاب درستی از سوی فیلم‌ساز بوده است. فیلم با صدای زنگ آیفون در سیاهی آغاز می‌شود و اولین پلان، نمایی است از پشت پنجره که از ترس دیده شدن به صورت پنهانی توی کوچه را نشان می‌دهد و زاویه نگاه ما همان زاویه نگاه شخصیت‌های اصلی فیلم است که داستان در محور آن‌ها روایت می‌شود. به همین جهت فیلم به لحاظ ساختاری به درستی روایتش را شروع می‌کند. هرچند با جلو رفتن فیلم متوجه کلیت ماجرا می‌شویم اما فیلم‌ساز می‌توانست با دقت و توجه بیشتر در فیلم‌نامه حفره‌های موجود در فیلم را بر طرف سازد. داستان از این قرار است که دو برادر حدود یک ماه است که برای پنهان ماندن از دید تعدادی مزاحم، خود را در خانه حبس کرده‌اند. باید اشاره کرد آن‌چه که این فیلم را به یک فیلم نسبتاً خوب بدل می‌کند این است که داستان بر خلاف انتظار مخاطب پیش می‌رود؛ به این معنا که با اتفاقاتی که در ابتدا از بیرون این افراد را تهدید می‌کند، خودشان هم تهدیدی برای یکدیگر محسوب می‌شوند و اتفاق بیرون بهانه‌ای می‌شود تا این دو برادر به جان هم بیفتند. انتخاب لوکیشن کمک قابل توجهی به فیلم کرده است و اتاق‌های تو در تویی که در فیلم می‌بینم، هم به لحاظ معنایی و هم به لحاظ بصری دست فیلم‌ساز و بازیگران و همچنین دیگر عوامل فیلم از جمله تصویربردار را باز گذاشته است تا میزانسن‌هایی را خلق کنند که هم ریتم درونی فیلم را حفظ کنند و هم به خلق جهانی مخوف و تو در تو دست یابند. فیلم هرچند که از استحکام قابل قبولی برخوردار است اما فیلم‌ساز در رعایت جزئیات در جاهایی از فیلم چه در محتوا و چه در فرم غافل مانده است.

فلت لند / علیرضا کی‌منش
فیلمی تجربی که هم در محتوا و هم در فرم سعی شده تجربه‌گرایانه عمل کند. این فیلم در یک پلان سکانس روایت می‌شود، هرچند که با تغییر اندازه نمای دوربین که به سوژه‌های درون قاب نزدیک و یا از آن‌ها دور می‌شود و همچنین حرکات موزون شخصیت‌های فیلم، تقطیع پلان‌ها در خود قاب شکل می‌گیرد به جای آن‌که در مونتاژ، این تنوع و تقطیع نماها به دست آید. این شیوه از روایت در فیلم فلت لند به لحاظ ساختاری قابل توجه است و به نوعی در خدمت محتوا عمل می‌کند. برای این محتوا که بیشتر مفهومی و انتزاعی است فرم و شکل فیلم هم که از سوی فیلم‌ساز اتخاذ شده است به همان نسبت انتزاعی و مفهومی است. فلت لند روایت زندگی مردمانی است که در جهان دو بعدی و بر فراز ارتفاعی بلند زندگی می‌کنند اما قادر به تشخیص بعد سوم نیستند. ما در طول فیلم شاهد حرکات و رفتار این افراد هستیم که به شکلی چیدمان شده و موزون به یکدیگر نزدیک می‌شوند و گاهی از هم دور می‌شوند، از هم پیروی می‌کنند و گاهی یکدیگر را دفع می‌کنند … در پاره‌ای از مواقع فیلم به دلیل تکرار یکسری از حرکات از ریتم می‌افتد که منجر به از دست دادن تماشاچی می‌شود. از طرفی دیگر حرکات دوربین که به این آدم‌ها نزدیک و گاهی از آن‌ها دور می‌شود می‌توانست حساب‌شده‌تر باشد و هماهنگی بین اتفاقات درون قاب به لحاظ زمانی با حرکات دوربین هم منسجم‌تر عمل کند.

داستان اتوبوس / جورج یودیس
کوتاه، شیرین، دوست‌داشتنی و جذاب با یک درام عاشقانه در ستایش عشق و دوست داشتن. پسری جوان هر روز موقعی که وارد اتوبوس می‌شود دخترک را می‌بیند که خوابیده است. هیچ وقت با دخترک حرف نزده اما می‌داند که در کدام ایستگاه پیاده می‌شود. پس هر روز به شکلی نامحسوس تلاش می‌کند تا او را بیدار کند که از مقصدش جا نماند. داستان یک اتوبوس، یک فیلم خوش‌ساخت و خوش‌ریتم است که حول این دو جوان می‌چرخد و البته دیگر افراد حاضر در اتوبوس از راننده گرفته تا مسافران که هر روز با آن‌ها هم مسیر هستند را نیز در برمی‌گیرد. آن‎چه این داستان را علاوه‌بر خلق شخصیت‌های ماندگار و پرداخت حساب شده در روایت و همچنین ساختار فیلم جذاب می‌کند، نوع رابطه این دو جوان و همچنین دیگر افراد داخل اتوبوس است. در پایان فیلم که پسر، دخترک را در جای همیشگی‌اش نمی‌یابد، سرخورده و مغموم می‌شود اما مسافران، غیر مستقیم او را از حضور دختر در صندلی عقب اتوبوس باخبر می‌کنند و همین که پسر در صندلی کنار او می‌نشیند دختر که طبق معمول خواب است بی هیچ اغراقی سرش را روی شانه پسر می‌گذارد و این به هم رسیدن دو جوان آنقدر لطیف است که خنده‌ای از روی رضایت همچون خنده راننده اتوبوس بر روی لبان مخاطب نقش می‌بندد. اگر عشق و دوست داشتن را به یک ریشه درخت تشبیه کنیم اظهار و بیان آن همچون تنه و شاخه‌های آن درخت است. این مضمون به نوعی زیرمتن این فیلم است که نمود می‌یابد.

منتقد: عباس روزبهانی

درباره مجموعه پاتوق فیلم کوتاه
۲۷ تیر ۱۳۹۷