فیلسوفهاى جنوب شهرى که با حفظ عقیده (پارتى کولاریسمى) به محل زندگیشون (جوادیه) به میدان باور و همزادپندارى در فضاى سورئال وارد مىشوند و در ابتدا این کاراکترها در غالب (تیپ) کار خود را شروع مىکنند، سپس با تسلط بى نظیر بر ابزار بازیگرى و هدایت بسیار خوب رضا بهرامى (کارگردان) که خود با دنیاى بازیگرى عجین است به شخصیتهاى محکمى از جنس کمدى سیاه به نقد جامعه مىپردازند و گاها رنگ و روى از ساختار (کمدى هجو) و (کمدى دلارته) رو در مقابل مخاطب پشت سر مىگذارند تا در رسالت نقد تند و تیز خود موفقتر باشند.
مخاطب که به دلیل عدم حضور دکور رایج و اکساسوار صحنه ذهنیت کار پلاتوى معمول را که در این سالنها پیش از این هم دیده است به سر دارد، موضع خود را از ابتدا مشخص کرده اما کارگردان با میزانسنهاى ریز و درشت تخصصى و انتخابهاى درست، مخاطب را با فضاسازى بسیار قوى به کوچههاى جنوب شهر (جوادیه) میکشاند به طورى که مخاطب متوجه طى این مسیر ناخواسته نمىشود و ریتم خوب کارگردان مجال همه چیز را از مخاطب مىرباید بجز نگرانى از گذر زمان.
خارج از انصاف است اگر بنا را جز بر این بگذاریم که همان اندازه که کارگردانى و بازیهای خوب در موفقیت این کار نقش داشته از اهمیت نمایشنامه بىنظیر (کهبد تاراج) غافل نباید شد.
این نمایش را به همه دوستانى که با نوع ایرانى کمدى قهر کردهاند براى آشتى دوباره و لحظات درجه یک کنار عزیزان بودن پیشنهاد مىکنم.