یه گزارش پایگاه خبری گیتی آنلاین، در حال و هوای زمستانی پایتخت، تماشا خانه اهورا نمایشی را به قلم عاطفه لطف الهی و تهیهکنندگی و کارگردانی مهسا جمالی به صورت تک اجرا به صحنه برد. نمایشی که بر محوریت سوژه ناتمام روابط زن و مرد میچرخید. «زهر(خند) عسل»، نمایشی آرام و بیدردسر در اجرا خود را نشان داد. در ظرف زمانی یک ساعت تلاش کرد به قصه بیتکرار جهان عشق و عاشقی بپردازد و با همه توان کوشید بتواند به جنبه هایی از این کلاف درهم تنیده شده روابط زن و مرد نزدیک شود.
جادوی نمایش
نمایش معجونی از آمیختگی چندین هنر است. «ادبیات» با متن نمایشنامه حضوری تعیین کننده دارد؛ ، «هنرنقاشی» با دکور و آرایش صحنه جلوه گری میکند؛ «هنر معماری» خود را در دکور نشان می¬دهد و بالاخره «هنرموسیقی» با ریتم و نواها فضا را ملموس و تاثیرگذار می کند. به راستی سه رکن اصلی نمایش که بازیگر و صحنه و تماشاگر هستند، هدفشان از حضور در فضای تاریک تماشاخانه چیست؟ اساسا باید نمایش را زمانی برای تفریح بدانیم یا فرصت برای لمس نزدیک زندگی؟ لحظهای را برای فرار از روزمرگیها بدانیم یا خلوتی برای خلوت با تفکر و اندیشه؟ پاسخ به این پرسشها یک جواب را به ذهن متبادر می¬کند: نمایش، هنری متعالی است؛ با پتانسیلی بسیار برایَآیینه شدن. آیینه ای که زندگی و همه اطوار و رفتار آدمی را به او نشان میدهد. و این مهم، ضرورت توجه به همه ابزارها و هنرسازههای این فن را فریاد میزند. باید به هر کدام از عناصر نمایش اهمیت داد و نگاه تماشاگر را اجر نهاد.
خندهای به زهری عسل
فرمالیستهای روس معتقد بودند تمام محتواهای اثر هنری تکراری هستند و این فرم و صورت است که در واقع تغییر شکل میدهد. نگاه اینان از جنبه های بسیاری قابل تامل است. سوژه نمایش «زهر(خند) عسل»، داستان همیشگی تاریخ است که درطی قرون و اعصار به شکلهای مختلفی خود را خلق و بازسازی می کند. داستان تکراری عشق که «از هر زبان که بشنوی نامکرر است» و عاشقی که در عشق به محبوب می سوزد، با مرارت بسیار او را به چنگ می آورد اما در نهایت عسل وصال به زهر فراق مبدل می شود. هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق/ هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
به راستی چه اعجازی در این اکسیر عشق است که ننوشیدگانش تشنه آنند و وصال یافتگانش سیر شده؟! قصه «اردوان و الی» همان کهن الگوی همیشگیست. وصالی که مدفن عشق شده و این بار ماجرا به جاهای باریکتر هم کشیده شده است. شخصیت اصلی قصه، اردوان، جوانی روانپریش و دو قطبی است، گاه شاد و سرخوش و گاه افسرده و در خود مانده. اگر چه شعله های عشق در قلبش سرکشی می کنند اما مرز باریک خودخواهی و دگرخواهی در وجودش درآمیخته شده است. بازیگر جوان نقش اردوان همه تلاش خود را می کند تا تکانههای عصبی رفتاری نقش را، به مخاطب انتقال دهد؛ اما این کارکتر پیچیدگی روانشناختی عمیقتری برای بازی نیازمند است؛ مخاطب برای باور او نیاز به بازی رهاتر و اغراق آمیزتر دارد.
نمایش با گره قصه آغاز می شود تا تماشاگر را میخکوب کند. مخاطب خود را در برابر روانپریشی تصور می کند که پای میز محاکمه است. او به ظاهر محبوب خود را به دیار باقی روانه کرده و بازپرس در پی کشف حقیقت است. کارکتر بازپرس (علی خاکباز) شخصیتی باورپذیر از خود به نمایش گذاشته است. گریم و بیان و بدن او به درستی بر جای خود قرار گرفتهاند و حاصل کار، بازپرسی است که با هر عصبانیت و پرخاشش تماشاگر را تکان می دهد. روانکاو دلسوز دیگر شخصیت قصه است؛ او که تلاش می کند متهم را از چوبه دار خلاص کند در بازی خود موجوار عمل می کند؛ گاه در پوسته نقش است و گاه به عمق شخصیت وارد می-شود. قصه در پرده چندگانه خود، فلش بکهایی به ماجرای آشنایی دو کارکتر و صحنه جرم دارد. بازیگر نقش الی در پردازش بازی موفق است؛ اما ضعف نمایشنامه به او هم خدشه وارد کرده است. شخصیتی است منفعل و بیکنش و واکنش غیر معمول خیره کننده. پردههای نمایش برای تماشاگر صحنههای جدیدی نیستند، زیرا هم ما به ازای حقیقی در زندگی روزمره دارند و هم مابه ازای نمایشی در قالب سینما و تلویزیون اما تلاشهای کارگردان جوان نمایش (مهسا جمالی) و تیم همراهش نمره قابل قبول میگیرد.
جادوی قصه
متن را باید به عنوان اساسیترین نقطه در نمایش دانست. قصه «زهر(خند) عسل» به شدت به واقع گرایی نزدیک می شود آنچنان که فراموش میکنی در سالن نمایش نشسته ای، این ویژگی دو روی دارد؛ روی نخست؛ با قصهای خودمانی و باورپذیر طرف هستی و روی دومین، چشمهای مخاطب در پی دیدن نمایش راه را طی کرده و اگر از اغراقها و بلند پروازی های بازیگرانه در بازی خبری نباشد آن وقت چه؟! اگر از لایههای رفتاری شخصیتها چیزی در دست تماشاگر نماند چه؟ اگر بخشی از علل و انگیزه کارکتر در پس ذهن مخاطب سوال برانگیز نشود چه؟!
نمایش از ریتم خوبی برخوردار است. از ویژگیهای بر جسته آن میتوان به مونولوگ بازیگر اردوان و لحظات ابتدایی و پرده آخر نمایش اشاره کرد. دیالوگها جای بسیار برای غنی شدن دارند. شخصیتها می توانند لایههای پنهان بیشتری را به مخاطب نشان دهند، طنزها اگر چه در حد دو دیالوگ هستند سطحی از آب درآمده اند، مخاطب را می خندانند اما به سطح محتوی کار ضربه میزنند. نورها، خوشبختانه به خوبی در خدمت صحنه هستند و جلوههای دراماتیک نمایش را آراسته اند؛ موسیقی زنده که با نوای ویولون، اجرا می-شود انتخاب هوشمندانهای برای تم ناشاد قصه است. اگر چه ساز ناکوک اردوان و الی خاموش میشود؛ اما صدای پروانه شدن عوامل جوان این نمایش نوید از آیندهای پر بار در عرصه نمایش دارد.
نمایش، دوستانه و آرام بدون تنش و ضربه خاصی به سر انجام می رسد و مخاطب را با این سوال بیجواب در روابط تنها میگذارد که به راستی مرز میان عشق واقعی و خودخواهی کجاست؟ به گفتههای انسانها درباره حس قلبشان تا کجا می شود اعتماد کرد؟ منزل امن عشق حقیقی کجاست؟
منتقد گیتی آنلاین: ستاره کدخدایی/ عکس حاشیه خبر: پیام احمدی کاشانی