در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | نقدی بر نمایش«امیرو»؛ کارکرد نمادشناسانه و اسطوره‌ایِ رفتن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:28:31
نمایش امیرو | نقدی بر نمایش«امیرو»؛ کارکرد نمادشناسانه و اسطوره‌ایِ رفتن | عکس

نمایش «امیرو» که این روزها بر صحنه تماشاخانه هما اجرا دارد، از نام «امیرو» در فیلمی از «امیر نادری» وام گرفته شده است و به مساله مهاجرت می‌پردازد و به تحلیل هویت از منظر پسااستعماری نگریسته می‌شود.

فریال آذری/ صبا: نمایش «امیرو» که این روزها بر صحنه تماشاخانه هما اجرا دارد، از نام «امیرو» در فیلمی از «امیر نادری» وام گرفته شده است و به مساله مهاجرت می‌پردازد و به تحلیل هویت از منظر پسااستعماری نگریسته می‌شود. چالش هویتی که خود رهاورد این موضوع است در داستان «امیرو» به خوبی به چشم می‌خورد.

برادر امیرو در پی او به جنوب می‌آید و سعی می‌کند تا رد پایی از گذشته خویش بیابد. تعاملاتی که در نمایش دیده می‌شود به نیکی از همین تعارضات هویتی سخن می‌گوید؛ این‌که آن‌جا بهتر است و این‌جا دوستانی دارید که دل‌تنگشان می‌شوید، این‌که همه رفته‌اند و باز هم چیزهایی مانده که پای دل‌تان را به زلف سرزمین مادری گره بزند، موسیقی قومی، بازی‌های کودکی، حتی خاطرات رنج‌ها،گرچه به ظاهر ساده و کودکانه می‌آیند اما تا بزرگسالی با کاراکترهای داستان همراه می‌شوند.

داستان درست زمانی که برادر امیرو به قصه وارد می‌شود با مفهوم کلمه «دیگری» درهم می‌آمیزد و کودکان بومی سعی دارند تا او را دست بیندازند و توفیقاتی نیز دارند اما این همه آن نیست. مهاجرت برای هر کس که سرزمینش را ترک می‌کند این تبعات را دارد. وقتی کاراکتر قصه می‌گوید که نمی‌خواهد برود و ترس از مفهوم دیگری و غریبه‌بودن در سرزمین جدید را دارد و با پاسخ ساده‌انگارانه‌ای مواجه می‌شود که «خب آن‌جا هم دوست پیدا می‌کنی»، از همین اضطراب هویتی سرچشمه می‌گیرد.فرهنگ و حافظه جمعی که با مهاجر کوچ می‌کند و او را آشفته می‌سازد تا مفهوم هویت فرد متاثر گردد.

نمایش امیرو با نگاهی انتقادی به مساله مهاجرت می‌نگرد و با صرف فعل رفتن در آینده می‌گوید که با «خواهم رفت»ها هیچ‌گاه این سرزمین ساخته نمی‌شود اما اگر بخواهیم به دلایل این مهاجرت بپردازیم، باید بگویم عامل اقتصادی که در نمایش بارها به آن اشاره شد، یک دلیل محکم برای تجارت است، چراکه کودکان با جمع‌آوری بطری‌های داخل آب به معیشت خانواده رسیدگی می‌کردند. از سوی دیگر طبق آن‌چه در بروشور آمده بود، اتفاقات در سال شصت‌وسه می‌گذشت و جنگ و ناامنی موج مهاجرت را دامن می‌زند. البته که نمایش به این بسنده نکرده و نگاهی به مساله جهانی‌سازی و افزایش ارتباطات و تعاملات فرهنگی دارد. نمایش به شکل یک لوپ طراحی گردیده بود که از انتها به ابتدا دچار فلش‌بک شده و نمایش در همان نقطه اول پایان می‌یابد. نگاه نمادشناسانه تاس‌هایی که دانه‌دانه‌اش را گدایی می‌کردند تا انتهای نمایش که تلی از تاس را بر زمین می‌ریزند، اشاره به درون و وجود همه کسانی دارد که چیزی را فراتر از مرزها جست‌وجو می‌کنند. نمایش با نگاهی انتقادی به درون آدمی اشاره می‌کند و این مهم که آدمی همه‌چیز را درون خودش دارد.

معلم که در آثار معمولاً نماد خردورزی‌ست، در این نمایش در پاسخ‌دادن به بسیاری از پرسش‌ها عاجز می‌ماند و خود نماد ناآگاهی است. جهل میوه دوران پسااستعماری‌ست که مردم را وادار به مهاجرت می‌کند. از سوی دیگر امیرو در این اثر تکثیر شده است، چراکه هر یک از شخصیت‌های قصه خود یک امیرو هستند! آنها تلاش می‌کنند تا مانند امیرو خوب بدوند. دویدن برای رسیدن به یک هدف! امیرو در قصه حضور ندارد. صدایش چرا اما خود امیرو را به واقع نمی‌توان یافت، چراکه او مهاجرت کرده است. او نیز در پس همه ناآگاهی‌ها و نگرانی‌ها از امنیت اقتصادی و اجتماعی خویش این سرزمین را ترک گفته است.هویت آن‌جا در نمایش به چالش کشیده می‌شود که پدر امیرو می‌میرد و او می‌گوید زین‌پس همه آنانی که می‌میرند، پدر من‌اند!او با فراموش‌کردن هویت خود تلاش می‌کند مساله مهاجرت را به چالش بکشد. تبعیض در نمایش امیرو با بیگاری‌کشیدن و حتی ارزان‌خریدن شیشه‌های نوشابه نیست. به نیکی دیده می‌شود طراحی لباس در نمایش امیرو کاملاً نشان از فقر مالی مردمان آن سرزمین دارد، تا آن‌جا که زمانی که برادر امیرو برای جست‌وجوی برادرش به این شهر می‌آید،کودکان به او می‌گویند اگر می‌خواهد هم‌رنگ آنها باشد باید با پای برهنه بر این زمین قدم گذارد، چراکه کفش برایشان پدیده‌ای غریب است! او برای این‍که از این غریبگی فاصله بگیرد و از مفهوم دیگری جدا شود،کفش‌هایش را درمی‌آورد تا بتواند با پاهایی راه برود که آنان راه می‌روند تا شرایط‌شان را بهتر و بیش‌تر درک کند؛ شایداز این گذار بتواند برادرش را پیدا کند.

صرف فعلِ رفتن درس زمان گذشته، حال و آینده نشان می‌دهد که در یک کارکرد نمادشناسانه و اسطوره‌ای رفتن در مدارس نیز به کودکان تعلیم می‌شود، چراکه ناآگاهی آن معلم و نظام آموزشی سبب می‌گردد تا کودکان از ماندن ناامید شوند. سخت‌گیری‌های نظام آموزشی که اغلب نابجا و از سر تعصبات است، باعث می‌شود کودکان از معلم و فضای مدرسه فرسنگ‌ها فاصله بگیرند. خود معلم نیز در رویای مهاجرت است. این را در دیالوگش با مادر دانش‌آموز می‌توان به خوبی دریافت کرد.بنابراین ناامنی‌ها فقط برای افراد نیست، بلکه برای دبیر استخدامی نیز همان ناامنی‌ها وجود دارد. این اتفاقی‌ست که در دوران پسااستعماری در کشورهای توسعه‌نیافته یا در حال توسعه تجربه می‌شود و فرد گرچه دیگر برده نیست، مانند دوران استعمار اما صرفاً به عنوان یک نیروی کار به او نگاه شده. از درجات انسانی‌اش کاسته می‌شود. نمایش امیرو با نگاهی نقادانه به این موضوعات نگریسته و تلاش کرده تا در زبانی ساده آن را روی صحنه آورد.

منبع: صبا

 

درباره نمایش امیرو
۱۴ اسفند ۱۴۰۳