منطقه دیترویت آمریکا در سال ۱۹۳۰ به درای کانتی معروف شده بود این واژه به مناطقی در آن زمان اطلاق میشد که در آن دوره تاریخی مجاز به استفاده و مصرف مشروبهای الکلی نبوده و به همین دلیل هم با متخلفین از این قانون از سوی مسئولین کلیسا و همچنین مأمورین قانون با شدت هر چه تمامتر برخورد میشد که این موقعیت و مشخصه تاریخی و جغرافیایی، دستمایه نگارش متنی بانام فارسی مناطق خشک و نام انگلیسی «درای کانتی» توسط باقر سروش شده است که این روزهابه کارگردانی امیر پشلنگ در تماشاخانه پایتخت به اجرا درآمدهاست .داستان از زمان ورود دمیانبه کافه پدرش آغاز میشود پسری که بیش از ده سال است از محل زندگی خود طردشده و حال در شرایط بسیار متفاوتی نسبت به زمان خروج اجباری از خانه پدری به آنجا بازگشته است. دمیان در همان ابتدای ورود با شکستن صندلی چوبی که خود با دستهایش برای پدرش ارگوس ساخته بود مشخص میکند که درگیری بسیار شدیدی را در ادامه متن و نمایش بین او و پدرش را شاهد خواهیم بود، پدری که برای بالا بردن فروش و درآمد خود از کافهاش بهصورت پنهانی مشروب در اختیار مشتریانش میگذارد و پسری که درنهایت شگفت زدگی پدر، در کسوت کشیشی به شهر محل تولدش برگشته و حال میخواهد انتقام تمامی ناکامیهای گذشته را از پدر بگیرد و پلمپ کردن کافه پدر به دلیل فروش غیرقانونی شراب توسط پسرکشیاش، تازه ابتدای کار است. داستان و موقعیت نمایش فوق درنهایت خلاقیت از سوی نویسنده به گو نه ای جلو میرود که تماشاگران بدون آنکه متوجه باشند بهتدریج در ماجرا غرقشده و با آن پیش میروند. اتهام پسر به پدر در مورد قتل عمدی مادرش ،اتهام پدر به پسر در رابطه با ارتباط نامشروع با نامادریاش، پیدا شدن یک شاهد در مورد قتل عمد همسر از سوی ارگوس پدر و بالاخره پیدا شدن عشق پنهانی شاهد قتل به همسر ارگوس ،بخشی از معادلات پیچیدهای است که کم کم در متن نمایش «درای کانتی» شکل میگیرند و حضور تدریجی تمامی این اتفاقات که هر کدام مسیری جداگانه را میپیمایند به نحوی در متن شکل میگیرد که نهتنها موجب تشتت متنی و سردرگمی مخاطبین نشده بلکه از آگاهی و اشراف خوب نویسنده به نگارش متنی موجز ،شسته رفته و با ساختاری منسجم حکایت میکند که قابل تقدیر است.
اما اگر بخواهیم در همین سطور در رابطه با متن باب نقدی را بگشاییم بایستی به این مطلب اشاره شود که متاسفانه پایان متن نمایش «درای کانتی» در آن سطحی نیست که تماشاگران انتظار دارند. متنی که با تعلیق های واقعا دراماتیک و حساب شده تماشاگران را تا اوج کنجکاوی برای پیش بینی پایان آن میکشاند آنچنان کلیشه ای و معمولی به پایان میرسد که تقریبا نیمی از امتیازهای مثبت کیفی اولیه خود را از دست داده و چیزی جز حسرت و تاسف را در مخاطبین برای دیدن یک چنین پایان بی رمق و سطحی ایجاد نمیکند.رساندن پایان متن نمایش به لحظات اعدام پدر و آمرزش پسر کشیشش برای وی،خلق صحنه بهشدت احساسی نبش قبر مادر برای اثبات جنایت پدر،رویارویی شاهد قتل ارگوس با وی در سر گور یا در دادگاه،برملا شدن احتمالی تعلق نداشتن این پسر به پدرش که بستر قتل مادر را فراهم کرده است، بخشیده شدن پدر توسط پسرش در لحظات آخر اعدام، اعتراف پدر برای پسرش در کلیسا و......خلق و نگارش صحنههایی ازایندست شاید حداقل پایان هایی بود که بر اساس شروع عالی و درخشان متن و ادامه آن میتوانست و میبایست از نویسنده انتظار داشت که متاسفانه اینگونه نبود.حتی اگر قرار بود بحث توهمات پدر را بهعنوان پایانی برای متن و اجرا در نظر بگیریم میتوانستیم داستان این رویاروییها را تا زمان اجرای حکم اعدام پیش ببریم و سپس به این پایان برسیم که دراماتیکتر نشان داده و میتوانست جذابیت بیشتری را برای مخاطبین داشته باشد. اما درمجموع باقر سروش در مقام نمایشنامهنویس با نگارش این متن بهخوبی نشان داد که بر امر نمایشنامهنویسی و بهخصوص دیالوگ نویسی اشراف خوبی داشته و طبیعتاً با بهرهگیری از تجارب بهدستآمده از اجراهای نمایشنامههایش و منجمله نمایش «درای کانتی»، میتواند گامهای کیفیتری را در مسیر هنریاش بردارد.
و اما کارگردانی امیر پشلنگ کارگردان جوان تئاتر کشورمان که اجرای نمایش قشقاع را بهعنوان اولین تجربه کارگردانی در کارنامه هنریاش دارد با انتخاب متن نمایشی «درای کانتی» در اولین گام نشان داد که به اهمیت انتخاب یک متن خوب بهعنوان بخش مهمی ازدرصد موفقیت یک کارگردان در خلق اثری درخور و شایسته، آگاهی کامل داشته و از این شناخت درجهت انتخاب دومین متن نمایشی برای اثر اجراییش بهره لازم را برده است . اما همانطور که گفته شد از این کارگردان جوان در وهله اول این انتظار میرفت که بخش پایانی متن را دگرگون کرده و اتفاقات نمایشی تصویری ، خلاقانه و دراماتیکی را برای پایان اجرای خود بوجود آورد.اما گذشته از این مطلب، بایستی در بخش کارگردانی بر این نکته تأکید کرد که وی با استفاده و بهره بردن از بازیگرانی نامآشنا و کاربلد بخوبی مانند پانته ا مهدی نیا،رامین سیار دشتی و شهروز دل افکار توانسته است داستان نمایش را بخوبی به باور تماشاگران نشانده و موقعیتهای نسبتا جذاب و دراماتیک اجرایی را خلق کند که برای این امر باید به کلیه بازیگران نمایش فوق خسته نباشید گفت چرا که بخوبی از پس نقشهای خود با تمام مشخصه های تکنیکی و دشوار هر یک ،برآمده و لحظات زیبایی را در طول نمایش خلق میکنند که البته دکور زیبا و کاربردی اجرا و همچنین طراحی لباس موفق و صحیح این اثر نمایشی هم به کمک بازیگران و کارگردان آمده و به آنها در جهت خلق تابلوهایی قابل قبول و همچنین ارائه مهارت های هنریشان کمک شایانی نموده است .اما علیرغم توجه بسیار زیاد کارگردان به موسیقی اجرا و استفاده از هنرمندانی متبحر در این زمینه باید اعلام نمود که موسیقی کار نهتنها همراه با اجرا نبوده و به فضای آن کمک نکرده است، بلکه صدمات بسیار زیاد و جبرانناپذیری را به اجرا زده است که البته قطعاً این مشکل متوجه گروه موسیقی نبوده و کارگردان این اثر نمایشی است که بایستی پاسخگوی سؤالات مطروحه در این زمینه باشد.
در این رابطه اشاره به چند موضوع کلیدی ضروری نشان میدهد، اول اینکه درحالیکه در نمایش تماشاگران شاهد درگیری شخصیتها بوده درحالیکه مدام این درگیریها شدت گرفته و به اوج خود نزدیک میشوند و انتخاب یک موسیقی بهنوعی دلهرهآور و مرموز و چالشبرانگیز میتوانست به این موقعیتهای نمایشی و کشمکشها کمک شایانی در جهت باورپذیری نماید، به ناگاه یک موسیقی آرام و بیارتباط با فضا نواخته میشود که تمامی زحمات بازیگران را در جهت همراهی تماشاگران با اجرا را از بین برده و همهچیز را از رمق میاندازد که این امر از ضعفای بسیار جدی اجراست.از سوی دیگر اگر بخواهیم ساختار متن و سیر تحولات و اتفاقات مهم نمایش را ازنظر بگذرانیم فضای تراژیک و درعینحال درگیرانه این اثر نمایشی موجب میشود که گرداب وحشتناک و البته بسیار جذاب دراماتیکی در بین شخصیتهای نمایشی بوجود آید گردابی که تماشاگران را نیز کم کم به درون کشیده و درگیر میکرد و به دلیل تمامی این مسائل ،بدیهی است تعویض صحنهها و بالطبع موسیقی همراه با این لحظات بایستی بهگونهای انتخاب،ساخته و اجرا میشد که نهتنها فضای موجودی که برای آن زحمت زیادی کشیده شده بود از دست نرفته و کمرنگ نمیشد بلکه درگیری مخاطبین را با اجرا بیشتر و بیشتر کرده و به اوج خود میرساند که اصلاً اینگونه نبود و در لحظات تعویض صحنهها نهتنها موسیقی در نظر گرفتهشده، کمکی به اجرا نمیکرد بلکه بهشدت تأثیر منفی بر روی مخاطبین گذاشته و آنها را بهشدت از فضای نمایشی دور میکرد. بخصوص اینکه در این فاصله هم اشعاری به زبان انگلیسی خوانده میشدکه طبیعتاً بسیاری از تماشاگران معانی آن را درک نکرده و همراهی لازم را با آن نداشتند.شاید درج ترجمه اشعار استفادهشده در اجرا در بروشور نمایش، میتوانست باعث شود تا حداقل مخاطبین معنی اشعار را فهمیده و به این دستاورد برسند که اشعار فوق قرار است چه چیزهایی را به آنان انتقال دهد، هرچند که به نظر نگارنده اصولاً خواندن این اشعار غلط و ناچسب با اجرا نشان میداد و بازهم متاسفانه اجرای عالی گروه موسیقی و بهخصوص خواننده آن از اشعار انگلیسی، بهگونهای بود که در هنگام خواندن وی دیگرکسی بهعنوانمثال به پدری که در قسمت دیگر صحنه مدام تلاش میکرد تا راهی برای خروج خود از مخمصههای زندگیاش بیابد، نگاه نمیکرد.
انگار که همه برای دیدن یک کنسرت آمده بودند و فقط و فقط خواننده گروه موسیقی را زیر نظر داشته و حرکات وی را دنبال میکردند که در این رابطه عدم حضور نوازندگان دربار ،در لحظاتی که بحثهای دراماتیک و جذاب و حسی بسیار شدیدی بین اشخاص نمایشی وجود داشت، حداقل تمهیدی بود که کارگردان جوان این اثر نمایشی میتوانست برای جلوگیری از حواسپرتی تماشاگر و آسیبرسانی به اجرا انجام دهد و بالاخره اینکه از مقوله مهمی مانند نور هم در اجرای فوق بهره کافی برده نشده بود و استفاده از نوری تخت و یکنواخت بجز دریکی دو مورد محدود زمانی، تنها تنوع نوری بود که کارگردان برای اجرای فوق در نظر گرفته بود. با تمامی این تفاسیر تماشای این نمایش را قطعاً به دانشجویان و اهالی تئاتر پیشنهاد میکنم چرا که درمجموع میتواند لحظات جذاب نمایشی را چه ازلحاظ شنیدن متنی دراماتیک با ساختاری دقیق و چه ازلحاظ بازی بازیگران و تا حدودی کارگردانی اثر برای آنان ایجاد کند. برای امیر پشلنگ بهعنوان کارگردان و باقر سروش در جایگاه نویسنده آرزوی روزهای خوب تئاتری راداریم و امیدواریم شاهد استمرار همکاری و همراهی این دو هنرمند خوب و جوان کشورمان در کنار یکدیگر در آینده باشیم.
منبع: ایران تئاتر