در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | زندگی در همسایگی با دل‎‎
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:22:22
نمایش همسایه آقا | زندگی در همسایگی با دل‎‎ | عکس

 همسایه آقا متفاوت از کارهای پیش حسین کیانی است ؛کارگردانی که متن های خودش را کارگردانی می کند یا بهتر است بگوییم نویسنده ای که خودش آنها را روی صحنه کارگردانی می کند. برعکس تمام تجربه های پیشین کیانی همسایه آقا فضایی رئال دارد.

یک خانواده ۸ نفره که در جوار اما مزاده شاه حسین زندگی می کنند. مادر که زنی مومن است آرزو دارد که پسری از پسرانش شهید شود تا در روز محشر شفاعت او را نزد خداوند کند. برای همین عکس پسرانش را قاب کرده، روبان مشکی زده و گوشه خانه چیده اما از قضا به جز یکی از پسرانش باقی آنها ناخلف از آب درآمده اند و نه تنها مادر را به آرزویش نمی رسانند بلکه یکی از آنها اعدام می شود، دیگری خودکشی می کند، یکی تیر می خورد و دو تن دیگر در نزاعی کشته می شوند. تنها دختر خانواده است که با پاکی و معصومیت عاشق حقیقی معنویت است و رستگار می شود. حسین کیانی هر چند در این نمایش به فضای رئال نزدیک شده اما سعی می کند به علاقه اش در توجه به ساختارهای نمایشی ایرانی بی توجه نباشد و به تعزیه در اثر جدیدش توجهی نشان دهد.به بهانه این نمایش گفتگویی با کیانی در روزهای اول اجرای نمایشش در تالار چهارسوی تئاتر شهر انجام دادیم. 

آزاده سهرابی

* همسایه آقا قصه خوبی دارد و مشخص است از آن نمایشنامه هایی است که با یک قصه کامل سراغ نوشتن نمایشنامه رفته اید. درست است؟

- من در تمام کارهایم سعی می کنم قصه جذابی داشته باشم و قصه را خوب تعریف کنم. این برایم در اولویت است. حالا دیگر قضاوت تماشاگر است که آیا این اتفاق افتاده یا نه. به نظرم قصه و داستان صحیح و سالم و بیان کردن آن به صورت سالم مهمترین کار نمایشنامه نویس است. نمایشنامه نویسی که قصه گو نباشد مهمترین بخش کارش می لنگد.

* اما خیلی از نمایشنامه نویس ها اصلاً به سمت قصه نمی روند.

- ما همه قبول داریم که نمایش برای بیان یک ایده است.

*... که آن ایده ممکن است قصه نباشد...

- بله اما همواره این طور بوده که وقتی ایده ای در لفافه قصه پیچیده شود و ایده در اعمال و رفتار و انگیزه شخصیت ها تنیده شود، تأثیر بیشتری دارد. البته من مخالف آثاری که ضد قصه عمل می کنند نیستم ولی شخصاً قصه پردازی را دوست دارم.

* ایده اولیه همسایه آقا چه بود؟

- یک خانواده ای که در جوار یک امامزاده زندگی می کنند.

* و هیچ تم مشخصی نداشت؟

- من سعی می کنم از قصه شروع کنم. قطعاً ایده ها و دغدغه های مختلفی همواره همراه من است اما هیچ وقت سعی نمی کنم برای دغدغه ام ایده و قصه پیدا کنم. سعی می کنم یک قصه خوب پیدا کنم و بعد ایده ها را در آن به صورت ناخواسته می گنجانم. من به بخشی از تم های این کار اصلاً فکر نکرده بودم ولی ناخواسته در این اثر جریان پیدا کرد.

* ما با قصه یک خانواده ۸ نفره روبه رو هستیم که در جوار امامزاده شاه حسین زندگی می کنند : مادر، پدر، ۵ پسر و یک دختر. قصه ای که در نهایت هر ۵ پسر خانواده سرانجام شان به مرگ می رسد. نمایش با معرفی شخصیت ها شروع می شود، یک قصه به جریان می افتد و به مرور یک تم و معناست که هسته اصلی نمایش می شود. اینکه ایمان واقعی چیست. ایمان آگاهانه چه مشخصاتی دارد و... کمی درباره پرداخت قصه و معنای این نمایشنامه توضیح می دهید؟

- نمایشنامه نویسی یک شوق شاعرانه می طلبد که معلوم نیست در کجای وجود هنرمند است و چه وقت سراغش می آید. همیشه باید خودش را آماده نگه دارد. مثل یک ورزشکار. با مطالعه و اندیشه و قلم زدن خودش را به روز نگه دارد. اما اینکه دقیقاً بتوانم بگویم نقطه شروع نمایشنامه چه بود برایم سخت است. ایده اولیه متعلق به ۴ سال پیش بود و یکبار هم آن را نوشتم قصه همین بود اما تم آن به کلی فرق می کرد. جذابیت قصه و پرداخت آن برایم در وهله نخست اهمیت بود اما تم آن در پس ذهنم وجود داشت وقتی قصه کامل شد در دوباره نویسی به مرور تم کار تغییر کرد.

* شاید هم رمز موفقیت این نمایش هم همین باشد که با وجود تم معناگرایی که دارد، قصه دارد. در حالی که متأسفانه بسیاری از آثار معناگرا به دلیل فقدان قصه مناسب کلیشه ای و شعاری می شوند.

- واقعیت این است که حرفی در دنیا نیست که گفته نشده باشد. زیر آسمان کبود اندیشه جدیدی وجود ندارد و همین کار نمایشنامه نویس را سخت تر می کند. آن هم در این حجم انبوه داستانهای تصویری (تلویزیونی، سینمایی) رادیویی، کتاب و... بشر تنها ۲۵۰۰ سال است که دارد نمایشنامه می نویسد پس کار ما خیلی دشوار است. اگر دنبال راه بیان جدید نباشیم و صرفاً در اندیشه بمانیم شکست می خوریم.

* بگذارید به دو نکته به نظرم کلیدی در نمایشنامه همسایه آقا به طور خاص اشاره کنم. اول اینکه در چند صحنه نخست ما با چند صحنه کوتاه روبه رو هستیم تا در آنها شخصیت ها به ما معرفی  شوند. فکر نمی کنید بهتر بود این چهار صحنه مقطع را به گونه ای به هم ربط می دادید تا شاهد فاصله صحنه ها نباشیم. چرا که در ابتدای نمایش هنوز تماشاگر درگیر قصه و شخصیت ها نشده و صرفاً معرفی شخصیت ها دارد اتفاق می افتد. از طرفی فاصله صحنه ها و قطع ارتباط حسی تماشاگر با صحنه و فضا در ابتدای نمایش، ارتباط با نمایش را کند می کند.

- به نظرم کمی بحث سلیقه اینجا مطرح است. اینکه معرفی ها در یک صحنه باشد یا ۴ صحنه.

* ببینید این تقطیع ها در طول کار وجود دارد اما وقتی تماشاگر دیگر درگیر فضا می شود کمتر فاصله صحنه ها و ورود و خروج ها باعث قطع ارتباط حسی اش می شود اما اول ماجرا او درگیر چیزی نیست.

- خب این ۴ صحنه اولی برای همین کوتاه هستند تا تماشاگر را آزار ندهد ولی با نظر شما هم می توانم موافق باشم. شاید اگر زمانی فرصت بازنویسی باشد به اندیشه شما یا سایر اندیشه های دیگر فکر کنم. در آن مقطع که می نوشتم به نظرم بهترین کار بود. البته این را هم بگویم که به مرور سعی می کنیم فاصله صحنه ها را کوتاه تر کنیم و وسایل صحنه توسط خود بازیگران تعویض شد تا کمتر زمانی از دست برود. این کار هم به انسجام شروع نمایش کمک خواهد کرد.

* نکته دیگری که به نظر می رسد این است که نمایشنامه با نگاهی به ویژگی تعزیه نوشته شده. ما از ابتدا ۶ قاب مردهای خانواده را می بینیم که گوشه صحنه قرار دارند و کنار هر کدام روبان مشکی زده شده. پس ما متوجه می شویم در نهایت با مرگ مردها روبه رو خواهیم بود. مثل تعزیه که از ابتدا از فاجعه خبر داریم. این ویژگی، ایده جذابی است اما فکر نمی کنید، با توجه به فضای رئالیسم اثر ردیف کردن فاجعه های مرگ پشت سر هم کمی اثر را دور از ذهن جلوه دهد.

- به نظرم وقتی از ویژگی حرف می زنیم باید بدانیم ممکن است همه جوانبش مورد پسند نباشد. ممکن است عده ای آن را نپسندند ولی می توانم این طور جوابتان را بدهم که این کار جدای از کارهای قبلی ام نبود جدای دلبستگی هایم به تعزیه و ساختار نمایش های ایرانی. بله شکل و شمای کار با نگاه به تعزیه شکل گرفته اما اینکه برای ۶ شخصیت اصلی راه رستگاری نمی گذارم باید بگویم فکر می کنم آنها راه رستگاری نداشتند. کما اینکه جلال الدین داشت و ناجوانمردانه از بین می رود. او به خطر تن می دهد تا نذر تعزیه مادرش را ادا کند. شخصیت مثبت این نمایش جلال الدین است. 

 

درباره نمایش همسایه آقا
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰