یادداشت حمید پورآذری درباره جریان تئاتر آلترناتیو به بهانهی اجرای عموم نمایش «آلبوم حشرات»
در این سالها شاهد بوده ایم گروه های مختلف تئاتری هم در دانشگاهها و هم در محیط های غیر آکادمیک دست به تلاش هایی زده اند و به نوعی می توان گفت در پی این مهم بوده اند تا فرم هایی جدید برای بیان اتفاقاتی که در جهان و محیط پیرامون شان با آن مواجه هستند بیابند. به نظر من این شیوه برخورد با فرم در حال حاضر می تواند راه را برای تغییر باز کرده و به پیشرفت تئاتر کمک کند. البته این به شرطی است که خود این جریان ها دچار یک جور یونیفورم نشده و شکل و بوی جریان غالب در تئاتر را به خود نگیرند و یا در مسیر خود به یک شکل واحد اکتفا نکنند و دچار سکون نشوند.
یکی از این گروهها که من مدتی است گاه دورادور و گاهی از نزدیک شاهد فعالیتش بوده ام آف استودیو است که به نظر می آید اعضای آن در تلاش برای یافتن فرم و شیوه ای مستقل در زمینه اجرا هستند و آنچه در فعالیت آنها برای من جذابیت داشته همین ذات و روح جستجو کردن است.
سال گذشته نمایش «آلبوم حشرات» را به کارگردانی علیرضا شیخان از این گروه شاهد بودم. من به این اجرا به عنوان یک تئاتر آلترناتیو نگاه می کنم و فکر می کنم همین ویژگی سبب می شود که تماشاگر با تئاتری با ذائقه ای متفاوت مواجه گردد. این تفاوت فرم سبب می شود که تماشاگر همزمان در مورد چیزی که روی صحنه می بیند فکر کند. یعنی به طور همزمان چشم و ذهنش درگیر اجرا باشد و به عنوان یک عنصر فعال در طول اجرا باقی بماند. به طور کلی اتفاقاتی از این دست که نگرش ها و فرم های مختلف در زمینه ی اجرا را ترویج می دهند می توانند زمینه ساز تغییر و رشد تئاتر ما باشند.
اما همواره خطراتی هم برای این نوع از تئاتر وجود دارد از قبیل: گنگ و نامفهوم بودن اجرا، صرفا درگیر تئوری ماندن و دچار سوتفاهم شدن با نظریاتی که موجب تحول تئاتر در دنیا شده است، و همچنین فراموش کردن ضرورت و چرایی انتخاب چنین فرم هایی. این خطرات می تواند خود تبدیل به همان یونیفورمی شود که جریان آلترناتیو سعی در تن ندادن به آن دارد. لذا این جریان همواره باید روح جستجوگری را در خود زنده و تازه نگه دارد.
_________________________________________________________________________________
یادداشت رضا بهبودی درباره نمایش «آلبوم حشرات»
۱- عمده ترین و مهمترین چیزی که من همواره در تئاتر به دنبال آن هستم، فارغ از متن یا ایده نمایش، فضا یا فرم آن است. اینکه آیا اثر توانسته است اتمسفر و فضای خاص آن جهانی که مدنظر کارگردان و گروه اجرایی بوده است را به تماشاگر منتقل کند یا نه؟ در قدم اول باید بگویم که آلبوم حشرات برای من حاوی این فضا هست و با من جهانی را در میان می گذارد. تماشاگر تنها با یک سری متریال از قبیل ادبیات نمایشی یا حوزه های رفتاری بازیگران یا طراحی صحنه و غیره مواجه نمی شود بلکه با یک فضا یا جهان کاراکترها مواجه است. وقتی که این فضا به وجود می آید حالا باید به دنبال پاسخ یک سری سوال ها گشت: این که این فضا قرار است چه چیزی را به تماشاگر بدهد؟
۲- همواره تلاش می کنم با ذهنی گشوده و بدون قضاوت با جهان نمایش و قصه ای که می خواهد بگوید وارد تعامل شوم. من به عنوان تماشاگر، هم شروع به دنبال کردن وقایع روی صحنه می کنم و هم در ذهن خودم قصه ام را می بافم. به نظر من در چنین موقعیتی توفیق آنجایی حاصل می شود که تماشاگر و اجرا با هم وارد تعامل شده، به صورت موازی قصه هایی را دنبال کرده و در جاهایی این قصه ها به هم برخورد کنند. در مورد «آلبوم حشرات» می توانم بگویم برخورد قصه وار من با آن در یک جهان کافکایی صورت می گیرد. نه صرفا به خاطر اسم کار و وجوه گروتسک اجرا، بلکه از نحوه بازی بازیگرها، ورود نکردن به عواطف سانتی مانتال و دم دستی و حتی به سخره گرفتن این جور مولفه ها. بعلاوه این نکته حائز اهمیت است که این اتمسفر و جهان کافکایی، در اجراست که اتفاق می افتد و نه صرفا در حوزه ی متن . استفاده از عناصری مثل رفتار بدنی بازیگر یا به کارگیری اشیاء - مثلا به کارگیری چیزهای ساده ای مثل کارد و چنگال آنهم با آن جدیت و وسواس در این جهان جزئی نگر کافکایی که کلیتش در نهایت بر باد است- قابل تامل است. آلبوم حشرات از درام ارسطویی فاصله می گیرد. از عناصری مثل شعر، آواز و میزانسن های تکرارشونده استفاده می کند. در اجرایی که من دیدم در برخی لحظات تراکم عنصری مثل شعر برای یک صحنه زیاد بود که می توانست با حرکتی همراه شود و یا در قسمت های مختلف تقسیم گردد و به تنوع بیشتر ریتم و پیگیری بهتر قصه کمک نماید. کاملا مشخص است که بازیگرها فضا و فرم کار را فهمیده اند و و توان خود را بی هیچ چشم داشتی در خدمت کار گذاشته اند تا ایده نویسنده و کارگردان به عینیت دربیاید. در واقع ما شاهد یک جور از خودگذشتگی در بازیگران این نمایش هستیم به این معنا که می بینیم بازیگر تمام توان ذهنی-بدنی و قدرت درکش را به میدان آورده و در تعامل با نویسنده و کارگردان دست به خلق جهان اجرا می زند.
۳- یک نمایش از کجا یا از چه نقطه ای وارد حوزه هنر می شود؟ مثلا همین سوال را در مورد بازیگری و کارگردانی از خودم می پرسم: اینکه از چه نقطه ای به بعد از روزمره بودن قدم بیرون می گذاریم؟ اینکه چگونه می شود زیر «این آسمانی که هیچ چیزش تازه نیست» دوباره ببینیم، دوباره بشنویم. اینجاست که به پرسش گرفتن ها و به چالش کشیدن ها اهمیت خود را نشان می دهد. امر همیشه آشنا دوباره غرابت خود را باز می یابد. اما این «آشنا زدایی» همیشه خوشایند همگان نیست. چرا که به قول نیما: «آب در خوابگه مورچگان ریخته ام»! البته از این سو نیز این رفتار بخاطر ذات سرکشانه و نامالوفش ممکن است با خود اشتباهاتی را به همراه داشته باشد اما اگر یک گروه اجرایی این مسیر دشوار را با صداقت طی کند در سطح باقی نمانده، نوری دیگر بر ظلمات آدمی می تاباند و یا ظلمتی دیگر بر نورهای مصنوعی می افزاید!