در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | همیشه عاشق انتظار برای رسیدن قطارها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:38:41
نمایش حیاط(ت) ناتمام خانه ورنوسفادرانی | همیشه عاشق انتظار برای رسیدن قطارها | عکس

آران قادرپور: «حیاط ناتمام خانه» اجرایی است به کارگردانی ورنو سفادرانی که در محوطه حیاط گالری سو به اجرا درآمد. تئاتر محیطی نمایشی است که رضا یکی از کاراکترهای اصلی این نمایش در مونولوگ‌های پایانی خود بر آن تأکید دارد. نمایشی که در آن تماشاچی و محیط بخش جدایی‌ناپذیر اجرایی هستند که سعی در نزدیک‌تر کردن این ارتباط دوسویه دارد.

در حیاط گالری سو تماشاچی روی نیمکت یا صندلی‌هایی که برایش آماده شده است می‌نشیند. در دو طرف حیاط بازتاب تصاویری یکسان را می‌بینیم که به روی چند جعبه بزرگ و کوچک از طریق پروژکتور در حال پخش شدن است. نوازنده‌ای فلوت کلیددار می‌نوازد و رضا شروع می‌کند به داستان‌گویی البته مونولوگ‌های او ابتدا از طریق بازیگر زن، مینا زمان ادا می‌شود و رضا با فاصله‌ای کوتاه همان جملات و کلمات را با لحن و حسی متفاوت بیان می‌کند. تصاویر تا انتهای نمایش به ترتیب پخش و تکرار می‌شوند. کودکی در حال خندیدن، تولد یک‌سالگی ، تولد دوسالگی‌اش با نشان دادن عدد یک و دو، مادر و دختری رو به دریا درحالی‌که پرندگان دریایی در آسمان پرواز می‌کنند. حرکت قطار، صندلی‌های خالی سالن نمایش، پروانه‌ای روی انگشت‌های دستی در حال بال زدن است. رضا پدری است که لحظه‌به‌لحظه انتظار به دنیا آمدن دخترش را تجربه می‌کند. هر چند خودش در ابتدای نمایش می‌گوید: نمی‌تواند در مورد هیچ موضوعی توضیح بدهد. بیان او همراه با جزئیات حال و احوال فکری و روحی و روانی‌اش است. حیاط ناتمام خانه بر متنی استوار است که انگار پرتره فیزیکی و روانی از شخصیت رضا است. پدری حساس و هیجان‌زده که دیدگاه فلسفی او بر کلامش ظهور پیدا می‌کند. تکرار حالت‌هایی که از درون او می‌آید و در جملاتش ظاهر می‌شود، یک ابزوردیست کامویی یا سارتر اگزیستانسیالیستی را در خود نهفته دارد. انگار گاهی دچار وسواس فکری می‌شود، نگران است، بیش‌ازاندازه فکر می‌کند. به تولد دخترش، به عکس‌العمل‌های زنش سارا. او انسانی عاطفی و درگیر ماجراست. مدام گریه‌اش می‌گیرد. رضا پدری تنها در جهانی مدرن و بیگانه است. رضا پدری در انتظاراست که افکار سوررئالیستی‌اش در تصاویر و زبان هزارتایی‌اش  عریان می‌شود. دو بازیگر اجرا به مدت نود دقیقه فارغ از چند مکث کوتاه که گاه موسیقی زنده نواخته می‌شود در کمال تمرکز و تسلط مونولوگ-دیالوگ‌های قطاری‌شان را بی‌هیچ کم و کاستی بیان می‌کنند. این دشواری انگار موجب می‌شود تماشاچی نیز در این رنج و سرمستی با نشستن به روی صندلی‌هایی که راحتی سالن تئاتر را ندارند همراهشان شود. گویی میزبان نهایت تلاش خود را برای انجام این اجرا کرده است پس ما نیز انتخاب می‌کنیم میهمانان آداب‌دانی باشیم و این یک ارتباط دوطرفه است. نمایش ورنوسفادرانی در یک محیط طبیعی اتفاق می‌افتد. چراغ‌های ساختمان روبه‌رو روشن می‌شود. صدای موتورسیکلت‌هایی که گاه از کوچه عبور می‌کنند برای لحظاتی ارتباط واقعی تماشاچی و بازیگران را متوقف می‌کند. انگار این تنها رضا نیست که کم‌کم قرار است صدایش را از دست بدهد. و تنها او نیست که اجازه دارد به این فکر کند که در اجرای محیطی‌اش باید یک مرد درشت‌اندام نقش او را بازی کند و انگار تنها سارا نیست که از اجرای محیطی خوشش نمی‌آید. رضا: اگه می‌شد این خونه‌های اطراف رو بخرم خیلی خوب می‌شد. اصلاً من می‌تونستم یه درخت باشم. یه درخت توی حیاط خونه.

رضا مثل راویان قصه‌های مدرن دغدغه اتفاق را دارد. رضا: اصلاً نمی‌شه این کار رو اجرا کرد چون هیچ اتفاقی توش نمی‌افته. تختی قصه‌هایی با ساختار مدرن، تنهایی آدم‌های سرگشته دنیای  امروز هر چه که هست رضا خودش است با تجربه‌ای متفاوت از پدر شدن و اجازه دارد تحقیقات میدانی خود را در مورد موتورسوارهایی که کلاه کاسکت سرشان نیست پیش ببرد. زندگی خودش است بی‌آنکه نیاز باشد به کسی توضیح دهد. در پایان به اصرار دخترش آرام زانوهایش را برمی‌دارد و کاش بتواند قدم بردارد. اصلاً یکی از دوست‌های مامان که خوابش را دیده بود. رضا: من می‌تونم دوباره راه برم. و چه خوب است که بتواند برنامه‌ریزی‌اش برای بیست‌ساله آینده را هم به سرانجام برساند و دخترش را بغل کند.

۱۴ فروردین ۱۴۰۱