هولودومور، نمایشی درباره قحطی است. قحطی همه چیز ... غیبت مفاهیمی سترگ همچون انسان، اخلاق، صداقت، پیمان و ... کلماتی که اگر از دایره لغات بشر حذف شوند، جهان به یک بُعدی شدنش بیشتر ادامه میدهد!.
نمایش (هولودومور) را در اولین شب دیدم. به خاطر دو صحنه درخشانش هم که شده تشویق میکنم بروید و این اجرا را ببینید. یکی صحنه دوم کار، جایی که آدمهای استالین، وارکا را شکنجه میدهند. بازیهای درخشان در این نمایش، خبر از ورود استعدادهای بالقوه به دنیای بازیگری تئاتر را میدهد. اجرای کاراکتر وارکا – به ویژه در این شکنجه - ترکیبی از انرژی مهار شده و شورِ مهار نشده است.
دیگری صحنه آخر کار است. جایی که دختر بچهای که کُتِ قرمز پوشیده، میخواهد همه را بیدار کند، اما نتیجهای ندارد. ما به این پایان بندی برای روایتی چنین دردناک و برآمده از رنج مشترک بشری نیاز داشتیم.
کُتِ قرمز بر تنِ آن دختربچه، پیوندی میان تمام فهرست آدمهایی برقرار میکند که یا بی گناه کشته شدند و یا در صفِ کشته شدن قرار گرفته اند. این ارتباط نمادین با تمامِ فجایع تاریخی اینچنینی، هوشمندانه و قابل احترام است