سالها پیش نمایش زیبا و تکان دهندهای اجرا شد به اسم "اطاق رؤیا" اثر افروز فروزند؛ با موضوع آوارگان جنگ و آسیب دیدگان از اشغال خانه و کاشانهشان توسط دشمن. کلام دردناکی در آن بود که تا همیشه در ذهن میماند: "یه عده جنگو دیدن، یه عده جنگو شنیدن؛ اینا هیچوقت زبون همو نمیفهمن"
جنگ در ذات خود پدیده زشت و ناپسندی است. به شکل هولناکی ویران کننده و عقب برنده است. هیچ موجود عاقلی جنگ را دوست ندارد. آنچه هشت سال نمام سرزمین ما را به هم ریخت، همه چیز را شخم زد و به خاک و خون کشید، هجوم دشمنی بود که در پشت سر حمایت جهان قدرت را همراه داشت و مردم ما را واداشت با چنگ و دندان از شرف، ناموس و سرزمین خود دفاع کنند. گاه یک حادثه کوچک ممکن است تمام طول زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهد؛ حال هشت سال دفاع در مقابل هجمه گسترده، قطعاً تأثیری فراگیر و ماندگار بر سرنوشت چندین نسل دارد. یکی از ابتدایی ترین وظایف هنر پرداختن به موضوعاتی است که بر مردم جامعه میرود؛ البته با زبان هنر. مستقیم و غیر مستقیم. زمانی در دل حادثهایم، طبعاً به شکلی بیان درد میکنیم. زمانی از حادثه فاصله گرفته و تأثیرات آن را در قامت هنر به نقد مینشینیم. در زمان دفاع طبعاً شکل اثر هنری حالتی حماسی و پرشور برای بالا بردن روحیه دلاوری در مردم پیدا میکند. در گذر ایام آرامآرام از آن حالت بیرون آمده و نگاه تحلیلی و مردمشناسانه بر روح اثر هنری غالب میشود. همه ساله چند جشنواره و رویداد هنری در سینما و تئاتر و رشتههای دیگر با موضوع مقاومت و دفاع برگزار میشود و طبیعی است هرکدام باعث حمایت از خلاقانی میشوند که در این زمینه خلق اثر میکنند. شکل طبیعی زندگی نیز اقتضا میکند مدام به این مهم در قالبهای مختلف هنری پرداخته شود. چون هنوز با تأثیرات جنگ تحمیلی زندگی میکنیم. هنوز بسیار بسیار کسان داغدار آن حادثهاند. هنوز مجروحین و زخم داران آن واقعه هولناک در کنار ما هستند و درد میکشند. هنوز صدای سرفه مصدومین شیمیایی به گوش میرسد. هنوز هستند بسیار کسان که سالهاست در حسرت تکان دست، سر یا پلک خود هستند. در کنار اینها خانوادهها بسیار را در نظر آوریم که درگیر مجروحان خود یا در انتظار بازگشت نشانه یا تکههایی از تن عزیزان خود هستند. یا آوارگی متأثر از جنگ که جمع کثیری را از هست و نیست ساقط کرد و مسیر زندگی آنها را چنان دگرگون ساخت که هنوز درگیر آن هستند. در هنر نمایش هستند دوستان هنرمندی که سالها هم و غم خود را پرداختن هنرمندانه به این مهم قرار دادهاند. تنها فهرست آثاری که این هنرمندان خلق کردهاند کتابی قطور خواهد شد. در میان این آثار بعضاً نمایشهای قدرتمند و موفق بوده است ولی در اغلب موارد نتوانسته آنچه در نیت دارند بر صحنه پیاده کنند. علت اصلی در نیت نیست بلکه در تلقی خالق اثر از پدیده جنگ و مقاومت در برابر دشمن است. از این مهمتر توان کارگردان در ایجاد آتمسفر زمان وقوع حادثه است. در دوران دفاع و تا چندسالی پس از پذیرش قعطنامه و ایجاد صلح، اگر هنرمندی نگاه واقعگرایانه با بیان دراماتیک به این پدیده داشت شکل بیانی پذیرفتنی و قابل درک بود. چون مخاطب با این حال و هوا آشنایی داشت یا لااقل از آن چندان فاصله نگرفته بود. در اثر مرور زمان و تغییر حال و احوال، دگرگونیهای سیاسی و اجتمایی، تغییر شکل و شمایل زندگی و فراز و نشیب ارزشها و ارزشگذاریها، دیگر آن نوع نگاه واقعگرایانه تأثیر گذاری کمتری دارد. در آن زمان قهرمانان و رزمندگان، روش و منشی داشتند که اگر با حال و هوای امروز حتی به شکلی کاملاً شبیه آن موقع بازسازی شود که نمیشود؛ به نظر شعاری و ریاکارانه جلوه میکند. حال آنکه در آن روز و روزگار خالقان آن حماسهها در صحنههای نبرد واقعی مطلقاً به دنبال به رخ کشیدن اعمال و رفتار و منش خود نبودند؛ حتی سعی وافر در گمنامی و دوری از دوربین داشتند. رفتار مردم پشت جبهه و به تبع آن ریخت زندگی جاری آنها همراه با از خودگذشتتگی و بخشندگی بود که خاص آن دوران بود. دستمایه کار این هنرمندان تأثیر آن سالهای مقاومت و ایثار بر زندگی اکنون جامعه ماست، بر اساس مناسبات امروز. اگر بخواهیم صرفاً منباب مثال چند اثر شاخص از خیل این آثار ماندگار را ذکر کنیم به طور قطع آثار علیرضا نادری، نادر برهانی مرند، حمید رضا آذرنگ و نیما دهقان و چند تن دیگر تا همیشه در اذهان مخاطب باقی است. نیما دهقان در مجموعه آثاری که از خود به جای گذارده - و اکنون آخرین کارش "جانگز" را با همراهی بهترین هنرمندان هنر نمایش بر صحنه دارد- به خوبی نشان داد مناسبات مردم امروز را خوب میشناسد و بلد است نسبت معقول و منطقی بین آن حماسهها و زندگی روزمره مردم کوچه و بازار برقرار کند. این بار نیما دهقان اثری بر صحنه دارد بر مبنای نوشته هاله مشتاقینیا با محوریت غواصان دست بسته که توسط بعثیها زنده به گور شدند. نیما دهقان خوب بلد است احساسات ما را با جهان گذشتِ بیتوقع و ایثارِ بی دریغ به غلیان درآورد؛ در این کار استاد است. بخصوص نمایشهای اپیزودیک و مرتبط با هم. نمونهاش "خنکای ختم خاطره" بود که بر مبنای متن حمید آذرنگ به صحنه برد. یکی از دلایل موفقیت نیما دهقان در آثار نمایشیاش این است که مخاطب را از اثر جدا نمیکند. بر سر مخاطباش منت نمیگذارد. به او توهین روا نمیدارد. از این که آن زمان نبوده و جنگ را ندیده و حتی نشنیده، تحقیرش نمیکند. مخاطب را بی درد و لاابالی قلمداد نمیکند. او را از ارزشها تهی فرض نمیکند. بر صحنه قهرمان پروری بیهوده نمیکند. قهرمانش از جنس مردماند یا خود مردماند؛ بی نیاز از ادای قهرمانی. بخشی از فداکاریها را همان جا روی صحنه به مردم عادی میبخشد. برای همین همه، از هر طبقه و جنس با آثار او رابطه میگیرند. شعار نمیدهد، نه بخاطر این که نمیتواند بلکه چون نمیخواهد. اگر هم شعار دادنی لاجرمِ پیشبردِ درام اوست، آن را چنان با احترام و پذیرنده به مخاطب هبه میکند که چشمهای تماشا و اذهان تشنه پس نمیزنند. نیما دهقان جنگ را ندیده است؛ اما خوب شنیدهاست و زبان جنگ دیدهها را بلد است. به واسطه مستقیم پدر، روایتهای خوبی از جنگ شنیده است. برای همین میتواند راوی صادقی از آن حماسهها و تأثیراتش برای نسل امروز باشد. نیما دهقان با خودش و مخاطباش صادق است. نیاز به ادا ندارد. تکلیف مخاطب، تئاتر و روزگار را با خودش روشن کرده است. نه خود را بالاتر از آنچه هست میبیند و نه کمتر از آنکه باید باشد. او چنان زلال است که در آیینه آثارش خودش را خوب میتواند ببیند.