نشست نقد و بررسی نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» با حضور رفیق نصرتی مدرس دانشگاه، محمدحسن خدایی منتقد و بهار ناجی دانشجوی دوره دکترای جامعه شناسی در «کافه بام» تئاتر مستقل تهران برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی تئاتر مستقل تهران، رفیق نصرتی در ابتدای جلسه ضمن درخواست از حاضران برای مشارکت در طول بحث، هدف از برگزاری نشست را برقراری دیالوگ بین منتقدان و گروه اجرایی، ایجاد دیالکتیک و فهم تازه از مسائل عنوان کرد. این مدرس دانشگاه سپس پیشنهاد داد کارگردان ابتدا شمایی کلی از دلایل انتخاب متن را توضیح دهد. هستی حسینی پیوند نمایشنامه سفی اکسانن با جامعه کنونی ایران را یکی از دلایل اصلی انتخاب عنوان کرد و گفت: «با اینکه محل وقوع اتفاقها از منظر تاریخی و جغرافیایی بسیار از ایران دور به نظر میرسید ولی مناسبات اجتماعی حاکم بر شخصیتها اتفاقا بسیار به اوضاع امروز ما نزدیک بود. اینکه انسانها در شرایط ناخواستهای که بر آنها حاکم میشود واکنشهای مشابهی نشان میدهند و تاریخ مدام در حال تکرار است دغدغه اصلی انتخاب متن بود.»
مصطفا کوشکی، عضو گروه کارگردانی نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نیز در تکمیل اظهارات حسینی بیان کرد: «حدود دو سالی از انتشار متن میگذرد و زمانی که محسن ابوالحسنی نمایشنامه را ترجمه کرد هستی حسینی اولین شخصی بود که برای اجرا و تولید کار با او صحبت شد. برهمین اساس یکسال و نیم پیش نمایشنامه را خوانش کردیم تا ببینیم بازخورد چیست، با اینکه امکان داشت زمان کار حوصله سربر باشد ولی میخواستیم بدانیم آیا مخاطب درگیر میشود یا نه که در نهایت پنج دور تمدید جلسات نمایشنامه خوانی نشان داد تماشاگر علاقهمند است.»
رفیق نصرتی پس از توضیحات ابتدایی گروه کارگردانی به حاضران توضیح داد که در اجرای مورد نظر «عملا با یک بازنویسی» مواجه هستند طوریکه به گفته او «پیشاپیش باید گفت نسبت اجرا با متن در عینیت کلام و پیرنگ نسبت چندان وفادارانه نیست.»
محمدحسن خدایی نیز اظهارات خود را با اشاره به نسبت متن و اجرا آغاز کرد. او گفت: «با رفیق نصرتی موافقم که اجرا چندان نسبتی با متن برقرار نمیکند. یعنی نمایشنامه دو فضا را بازنمایی میکند، اول رابطه استونی با حمله فاشیستهای آلمانی و پیوستارش با اتحاد جماهیر شوروی. در این مرحله تقریبا میتوان گفت نمایشنامه سویههای تاریخی و دیالکتیکی بین شخصیتها مناسبات پروبلماتیزه میان مردم استونی و نیروی قاهر را به شکل درخشانی تعین میبخشد ولی در اجرا اینها مغفول واقع میشوند و تاریخ زدایی صورت میگیرد. از طرفی معتقدم اجرا خودش را تا حدی به سوی همنشینی با شیوه تولید در ایران پیش میبرد. به این معنی که میگوید چون نمیشود نمایش دو ساعت ۴۰ دقیقهای اجرا کرد، پس به سوی خلاصهسازی و کاهش زمان پیش میرویم. در این حذف و اضافه اتفاقا قسمتهای بسیار مهمی کنار گذاشته شده است، مانند جایی که «ادگار» روایت خیلی ابژکتیو از دوستان و آشنایانش در منطقه تالین ارائه میدهد. اینجا است که وقتی متن را میخوانیم متوجه میشویم اتفاقا ادگار انسان باهوش و به شدت برخوردار از استعداد ذاتی است، اما مثل شخصیتهای رمان رابرت والزر همواره درجه دو میماند و نمیتواند به رییس تبدیل شود. به همین دلیل هم روحیه ابنالوقتی دارد و همواره خودش را با هر نیروی سیاسی حاکمی هماهنگ میکند. اینجا پیشنهاد اجرا به بازیگر نقش ادگار (مهدی کوشکی) برای فاصلهگذاری اتفاقا فاصله معمول ما با شخصیت را از بین برده است. وقتی این فاصله که به شکل تعمدی از سوی نویسنده در متن وجود دارد، مخدوش میشود مناسبات درونی متن را هم با خدشه مواجه میکند چون ما با شخصیتی مواجه هستیم که عمدتا فاصله خود را با جمع حفظ کرده و وقتی شما این فاصلهگذاری مضاعف را انجام میدهید بار زیادی از مناسبات متن روی دوش یک فرد قرار میگیرد. به نظرم اگر فاصله مناسبات اجرا با شخصیت حفظ میشد وجوه اخلاقی فرد بهتر قابل مشاهده بود. این رویکرد سیاست اجرایی را سهل الوصول میکند و در نهایت به شوخی با شعار «امید» رییس جمهور وقت میرسد. نکته دیگر خدشهدار شدن تفاوت میان فضای کمونیسم واقعا موجود در شوروی و اوضاع دهشتناک دوران سیطره فاشیسم در نمایش است که کار را به سوی تاریخزدایی پیش میبرد.»
بهار ناجی، دانشجوی دوره دکتری رشته جامعه شناسی نیز در ادامه نشست به اظهار نظر پرداخت و گفت: «وقتی نمایشنامه را خواندم با خودم فکر میکردم متنی که این اندازه برای اجرا گرفت و گیر ممیزی خواهد داشت چطور موفق میشود راه خود را به صحنه باز کند. به هرحال کارگردان خلاقیتهایی به خرج داده و موفق شده نمایش را به اجرا برساند اما چیزی که میخواهم بگویم از بعد جامعه شناسی تئاتر است. در این مورد فکر میکنم نمایشنامه به شدت روی مسئله دروغ تمرکز دارد، نویسنده در مقدمه هم بیان میکند پدر و مادرها در جوامع دیکتاتوری مدام با این پرسش مواجهاند که راستش را بگوییم یا دروغش را؟ اگر درباره هویت استونیایی حقیقت را به فرزندان بگوییم وقتی با هویت بزرگتر یعنی شوروی مواجه میشوند اوضاع بحرانی خواهد شد. پس متن و اجرا از این منظر مسئله دروغ در جوامع بسته را بیان میکند، مانند دورانی که خانوادههای ایرانی به فرزندان خود میگفتند در مدرسه نگویید ما در خانه دستگاه ویدئو داریم. امروز اما ماجرا از این هم فراتر رفته و مسئله عمومی این است که چرا فرد نمیتواند دروغ خود را با تبحر بیان کند، طوری که مثلا اگر در فضای مجازی نظر شخصی داد ماجرا به دادگاه کشیده نشود.»
رفیق نصرتی صحبت خود را با تاکید بر اینکه نمایشنامه کیفیت چندان مناسبی ندارد ادامه داد: «با توجه به اینکه انتشارات بیدگل همواره آثار خوبی منتشر کرده اما استثنائا معتقدم این نمایشنامه اصلا نماشنامه خوبی نیست. مترجم در مقدمه میگوید ما میخواستیم سراغ کشورهای ناشناختهتر هم برویم، من فکر میکنم این اتفاق خوبی است ولی اتفاقا آن کشورها ادبیات نمایشی نحیفی هم دارند. در مورد «وقتی کبوترها ناپدید شدند» بخش زیادی از فهم نمایشنامه منوط به مقدمه نویسنده است و پیش داستان متن که در یک درام قرص و محکم بواسطه خود متن به خواننده منتقل میشود اینجا بواسطه توصیف و توضیح فضای سیاسی اجتماعی منتقل میشود. انگار این متن میتوانست یک رمان ۹۰۰ صفحهای باشد که وقتی به درام تبدیل شد دیگر توان انتقال تمام مفاهیم را ندارد پس با استخوان پیرنگ مواجه هستیم و دیگر امکان بعد دادن به تیپها وجود ندارد. مثلا آیا ما دقیقا با لحظه شکستن «یودیت» مواجه میشویم؟ نکته جالب اینکه وقتی نمایشنامه را میخوانید با یک متن کلاسیک روایی مواجه هستید ولی هرچه پیش میرویم متوجه نمیشویم قصه چه کسی در حال روایت است. به زبان ساده تکلیف نویسنده با خودش روشن نیست، در نتیجه وقتی به اجرا هم میرسیم با همین فقدان زاویه دید مواجه هستیم، طوری که وجود یک راوی روی صحنه نیز دردی دوا نمیکند. به نظرم تنها بیان اینکه متن با جامعه امروز پیوند دارد یک فرافکنی سیاسی است.»
خدایی در این بخش تا حدی به مخالفت با نصرتی پرداخت و افزود: «در بحث درام با رفیق مخالفم چون جایی نویسنده در مقدمه به مفهوم فنلاندشدگی اشاره میکند و به همین دلیل معتقدم ادگار به شکل استعاری نماینده وضعیتی است که آدمها در آن برای دوام آوردن و ادامه حیات مدام در تلاش هستند. اینجا شخصیتها وضعیتی را روایت میکنند که درون آن نمیتوان انتظار رعایت اخلاق داشت و همه چیز روشن است.»
رفیق نصرتی نیز در ادامه برای بست دادن به نظر خود مبنی بر کیفیت پایین متن خاطرنشان کرد: «یک مثال میزنم. به نمایشنامه «ننه دلاور» برشت نگاه کنید که چه درکی از جنگ میدهد و اینکه چطور یک مادر حاضر میشود برای کسب سود بیشتر فرزندانش را قربانی کند. برشت دقیق اشاره میکند این ساختارها هستند که از ما چنین موجودات کثیفی میسازند، درحالیکه نویسنده کبوترها قادر به چنین کاری نیست. همچنین تاکید دارم قرائتهایی که میگویند این خود مردم هستند که اینطورند و حاکمیت در فلان قضیه مقصر نیست به شدت دست راستی هستند و نتیجه سیطره و عملکرد قدرتها در شکلگیری اخلاق اجتماعی و نابهسامانیها را نایدیده میگیرند.»
مصطفا کوشکی در این بخش به جریان سفارشیسازی و فاصله گرفتن از اخلاق اشاره کرد و گفت: «این نمایشنامه ابتدا یک رمان بوده و بعدا به نمایشنامه تبدیل شده، ما هم به عنوان کسانی که کار اجرایی انجام میدهیم چندان پای نمایشنامه نمیمانیم. حداقل میدانم من و گروهم خیلی پای نمایشنامه نمیایستیم چون در نهایت قرار است متن برای اجرا آماده شود. قبول دارم که وقتی یک درام سه ساعته را کوتاه میکنیم خیلی چیزها را از دست میدهیم. بله! اینجا باید مناسبات تولید را در نظر بگیریم ولی در نمایش کبوترها نقد ما مشخصا به هنرمند وابسته است. اصلا کشور استونی ارزشی نداشت ولی چیزی که بین مسئله مورد نظرگروه و نمایشنامه پیوند برقرار میکرد خیلی مهم بود. همین اواخر نظراتی در مخالفت با ساخت فیلم «شمس و مولانا» منتشر شد ولی اگر قرار بود یک کارگردان وابسته همین فیلم را بسازد آیا ما با چنین برخوردی مواجه میشدیم؟ قطعا خیر.
محمدحسن خدایی در پاسخ گفت: «ولی شما در این نمایش با فیگور هنرمند مواجه نیستید، به ادگار میگویند تا دیروز عکاس بودی حالا برو فیلم سینمایی بساز.»
مصطفا کوشکی نیز در انتها بیان کرد: «مگر در کشور خودمان با چنین نمونههایی مواجه نبودهایم؟ اتفاقا بسیاری افراد در کشور ما نیز ابتدا اصلا فیلمساز نبودند ولی به یکباره سر از کارگردانی سینما درآوردند، جالب است وقتی جایزه نمیگیرند به خدا هم شکایت میبرند. نمونههای زیادی از این شکل در گلوی نسل ما باقی مانده چون با چهرههای عجیب و غریبی مواجه شدهایم که باد به هر سمتی بوزد سنگ آن جناح را به سینه میزنند. در اجرای «کبوترها...» چنین چیزی برای گروه مسئله بود، اینکه عدهای رانتهای عجیب و غریب دریافت میکنند ولی ژست اوپوزیسیون میگیرند. اینکه چهرههای جوان سینما نیز به این وادی کشیده شدهاند و این روند رانتی شدن در نسل مستعد سینما نیز در حال گسترش است.»