احضار یک اتفاق تاریخی در خلق یک متن نمایشی شاید خاطرهآفرین باشد اما مخاطرهآفرین نیز خواهد بود. خاطرهآفرین است از این بابت که مخاطب با دانستگی و دلالت تجربی خویش، قضاوت دیگری را به آموزههای خویش میافزاید و مخاطرهآفرین است از آن دست که قابل پیشبینی شدن متن، کاهشگر هیجانی است که در مواجههی مخاطب با جهانآفرینی متن ایجاد میشود.
با همین احساس متناقض خاطره و مخاطره، مخاطب تازهترین اثر کامران شهلایی و محمد لارتی میشوم که در این نوبت، کودتای نافرجام نوژه را در کالبد یک داستان عاشقانه روایت میکنند.
آن چه که وجه متمایز نمایش "خاطرات تابستان، فیات ۵۹" میتواند تلقی شود دخالت ذهنیت مولف در تولید متن و پرهیز از سویهبخشی سیاسی به مخاطب است.
مخاطب نمایش شهلایی- لارتی به موازات درک نامستقیم چیستی و چرایی این کودتای نافرجام، به مواجههای عاشقانه که بنا به تهدیدهای فضای داستان، تصمیمی کودتاگونه است، ورود میکند که سیر روایت آدمهای مشوش این قصه، جذابیت لازم را برای همراهی با نمایش ایجاد میکند و مخاطب را به دلیل روایت چندخطی و مقصور نکردن آنات نمایش به سوژهی کودتا راضی نگه میدارد.
"خاطرات تابستان، فیات ۵۹" با عبور از مولفهی موقعیت محوری، مرادجویی خود را با اولویتبخشی به دیالوگها طلب میکند و فضای رئالیستی متن و اجرا که گاهی به واسطهی بهرهمندی از پخش ویدیوی توامان با نقشآفرینیهای بازیگران آمیختگی هنرمندانهای پیدا میکند، به باورپذیرتر قصهی حاکم کمک میکند و مخاطب را در کنشها و واکنشهای بازیگران مشارکت میدهد.
"خاطرات تابستان، فیات ۵۹" هر چند به طور مستقیم به جریانهای سیاسی روزگار خویش نمیپردازد اما در خلال برخی دیالوگها و قرائت اخبار روزنامهای، بحرانیترین روزهای پس از انقلاب و تشویش ساختار سیاسی وقت را به چالش میکشاند که در جای خود میتواند نقطهی تمایزی برای این اثر شهلایی- لارتی حساب شود.
اگر چه نامتوازن بودن سطح کیفی بازیگران نمایش که در پوشش توانش یکدیگر توفیق چندانی نداشتهاند از مصایبی است که گریبان کارگردانی نمایش را در چنگ دارد اما بازی روان و باورپذیر بازیگر زن نمایش، عصای کارگردان میتواند باشد.