در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | در رکابِ کلمه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:22:05
نمایش خشت خام | در رکابِ کلمه | عکس

در هیاهوی جشنواره‌های فجر و فصل امتحانات آخر ترم و در شرایطی که حتی بخشی از تئاتربین‌های حرفه‌ای هم دیگر حوالی خیابان ۱۶ آذر و تالار مولوی اش آفتابی نمی‌شدند؛ احسان فلاحت‌پیشه و گروهش (که جمعی از حرفه‌ای‌ترین‌های تئاتر ایران هستند) پیکر نیمه‌جان این سالن خاطره‌انگیز را با «خشت خام»شان جانی دوباره دادند و به رغم مشکلات فراوان، یک ماه تمام سالن اصلی مولوی را سرپا نگه داشتند.
 گفت‌وگوی زیر در آخرین روزهای اجرای این نمایش صورت گرفته است.
۱. «تئاتر تسخیر فضاست. با توجه به مشکلات ابتدایی (از جمله نور و برق...) که در این سالن با آن مواجه بودیم، تلاش کردیم خودمان را با مکان تطبیق دهیم و آن را به تسخیر کار دربیاوریم. مثلا استفاده از لامپ و مهتابی برای نور صحنه و استفاده از پروژکتورهای خاموش برای کوتاه‌تر کردن سقف یا ساخت دیوارها با الوارهایی که همین اطراف بود.» فضای صمیمی برآمده از دل متن که به گفته فلاحت‌پیشه و گروهش در تضاد با جریان رایج پرزرق‌وبرقی است که خودشان هم پیش از این آن را تجربه کرده‌اند؛ خود را در دل دیوارهای نصفه‌نیمه‌ای که یک خانواده نه حتی متوسط را دربرگرفته؛ نشان می‌دهد. در «خشت خام» با گروهی از اجتماع طرفیم که در سال‌های اخیر کمتر در صحنه‌ها دیده شده‌اند. «مساله طبقه اجتماعی نیست؛ بلکه مهم پرداخت درست آن طبقه است.» فلاحت‌پیشه دغدغه را واژه ضعیفی به حساب می‌آورد و مساله را بزرگ‌تر از آن می‌داند و طرح سوالی که مشمول اکنون تاریخی مخاطب باشد را در پرداخت درست آن موثر می‌داند.
«حفظ توامان فضای رئالیستی/ناتورالیستی و اِپیک و متمرکز نگه‌داشتن مخاطب در این فضا از چالش‌های بزرگ و البته لذت‌بخش ما در این کار بود.» فضای کار و آدم‌های نمایش می‌توانند اجراهای محمود استادمحمد را تداعی کنند. نکته‌ای که البته در بروشور نمایش هم مشهود است.
 «ما برای او یک صندلی خالی گذاشته بودیم و هنگام بازنویسی متن با او به عنوان یک منتقد جدی، یک گفت‌وگوی ذهنی داشتم که به شکل عجیب و غریبی هم به من کمک کرد. وسواس او در درک و فهم واژه‌ها تلاش من هم بوده.»

۲. از پله‌ها با کپسول اکسیژنش آرام‌آرام ‌پایین می‌آید. شمرده حرف می‌زند و سکوتش هم گویاست. «آن‌ها با نگاه و حرکت‌شان حرف می‌زنند یک زندگی عارفانه را در پیش گرفته‌اند.» اینها را مجید آقاکریمی می‌گوید که نقش یک جانباز شیمیایی گوشه‌گیر را بازی می‌کند. «من در جنوب شهر زندگی کرده‌ام و با این طیف کم و بیش آشنا هستم. تلاش‌مان این بوده که نقش‌ها باورپذیر و به زندگی نزدیک باشند؛ به رغم فشرده بودن این برش زمانی از زندگی‌شان که در نمایش است.» می‌گوید خیلی اهل مصاحبه نیست و به‌رغم این که شاید برخی این نوع کارها را کهنه شده بدانند، برای او به نوعی بازگشت به این فضا به حساب می‌آمده چرا که سابقه بازی در این گونه نمایش‌ها را در دهه هفتاد داشته است.

۳. حضوری کوتاه دارد آن هم در آخر نمایش. فقط سلامی می‌کند و بس. «اما همین حضور هم تاثیرگذار است و در طول نمایش شاهدیم که اسم این شخصیت در ذهن و کلام همه هست و منتظرش هستند.» مهسا کریمی، در نقش دختر/خواهر/مادر در نمایش «خشت خام»، اولین حضورش را در صحنه تجربه می‌کند. به رغم این‌که دیر به گروه اضافه شده اما توانسته خودش را خیلی زود با فضای متن وفق دهد. شاید یکی از نقاط قوت اجرا، درآمدن شخصیت سه زنی باشد که یکی‌شان حضور کم‌رنگی دارد و دیگری هم دیده نمی‌شود و یکی هم دیر اضافه می‌شود. او اما این‌ها را دلیل بر مردانه‌بودن فضای کار نمی‌بیند و معتقد است که با حضور زن در آخر کار، درگیری و عصبیت شخصیت‌ها پایان می‌یابد و همه چیز به روال عادی می‌افتد.

۴. محمدصادق ملکی ایفاگر نقش پدر خانواده است؛ پیرمردی که حوصله حال ناخوش زنش را هم ندارد. می‌گوید گزیده‌کار است و رابطه چندین ساله‌اش با بعضی از اعضای گروه را عامل مهمی در موفقیت کار می‌داند و معتقد است تنها تجربه ناموفق‌شان «اقتصاد تئاتر» بوده. «دستاورد این نمایش محصول یک تمرین نیست.» با اشاره به متنی که قصه‌محور نیست و با ادبیات روزمره سروکار دارد، بافت رئالیستی از جنس زمان را برای کار مناسب دیده و می‌گوید درآوردن بافت زبانی و ریتم کلام در دیالوگ‌ها از چالش‌هایی بوده که دوست‌شان داشته است.
درباره شناخت گروه اجتماعی آدم‌های نمایش می‌گوید:«در خانواده‌های پرجمعیت، زندگی پر از تناقضی را شاهدیم که با یک اتفاق کوچک و غیرقابل پیش‌بینی حس فضا کاملا دگرگون می‌شود.» با این نظر که بعضی از شوخی‌ها به‌رغم بامزه بودن از دل متن بیرون زده و برای تماشاگر اجرا می‌شود موافق نیست. از انتخاب درست بازیگران می‌گوید و انعطاف کارگردان و گروه بازیگران برای نزدیک شدن به فضای متن. و با اشاره به وسایل صحنه که از خانه خود بچه‌ها فراهم شده می‌گوید که سیم‌کشی برق صحنه را هم خودش انجام داده است.

۵. حمید، راننده‌ پیک موتوری است که نقش‌اش را امیر قنبری ایفا کرده. خودش می‌گوید از موتورسواری متنفر است! و این چالشی بوده که در این کار با آن مواجه شده و او و کارگردان با نگاه بالغ-بالغ از پس‌اش برآمده‌اند. روان‌درمانگر است و به رغم تجربه‌های متعددش با گروه‌های حرفه‌ای، دوست ندارد حرفه‌ای باشد. ترجیح می‌دهد در موقعیتی که قرار گرفته صادقانه زندگی کند. به قول استلا آدلر: «بخش اعظمی از بازیگری انجام کارهایی است که دوست‌شان نداری.» به خوبی از پس نقش برآمده و آن را مال خود کرده است؛ کاملا باورپذیر. فضای پذیرش و سپردگی حاکم در تمرینات و دوری از حاشیه‌های همیشگی و معروف گروه‌های تئاتری را از عوامل موثر در فضای بوجودآمده در این کار می‌داند. بودن نمایش‌های این‌چنینی را غنیمت و لازم می‌داند. نمایش‌هایی که به مناسبات افراد در خانواده می‌پردازد:«می‌شود به جای ادا و اصول‌های غلوشده و متظاهرانه تئاتریکال، با ایجاد پرسش مخاطبان را به چالش کشید. خانواده ملموس‌ترین پدیده بشری‌ست که هر فرد در زندگی تجربه‌اش می‌کند. خوب است که مخاطب بیننده تئاترهایی باشد که به طور ملموس به بازنمایی مناسبات و روابط فرد با جامعه، خانواده و خودش می‌پردازند.»

منبع: روزنامه آرمان

درباره نمایش خشت خام
۲۲ بهمن ۱۳۹۲